پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.08.2005, 20:15

ايدئولوژی اصلاحات


علی‌محمد طباطبايی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٢٣ مرداد ١٣٨٤

پس از مطلب اخير بنده با عنوان « آيا پيشرفتی در كار بود كه پس رفتی در كار نباشد » در نقد مطلبی از آقای خسرو ناقد مترجم و نويسنده‌ی صاحب نام، دوست عزيز و ناديده ام آقای آرشين ايرانی افتخار داده و آن نقد من را به نوبه‌ی خود در مطلبی با عنوان « پيشرفت‌های بی بازگشت » مورد ارزيابی دقيق قرار دادند. از آنجا كه به نظرم می‌رسيد بعضی از نكته‌های اصلی مطلب من (شايد به علت عجله در نگارش و توضيحات ناكافی) مورد برداشت غلط قرار گرفته است، به خود اجازه داده و سعی می‌كنم كه بعضی از مهمترين نكته‌های آن مطلب خودم را در اينجا به طور خلاصه توضيح دهم:

١ ـ اصولاً برای آن كه از تجربه‌ها چيزی آموخته شود بايد از آنها خاطره‌ای بر جای بماند و اين تجربه‌ها را يا بايد يك فرد (يك جانور) به تنهايی انجام دهد يا افرادی به هم مربوط و نزديك كه بتوانند تجربه‌های خود را در موارد بخصوصی به يكديگر انتقال بدهند يا با يكديگر در ميان گذارند (كه در مطلب قبلی من به مثال شكارچی‌های عصر يخ اشاره شده بود). امروزه اين گرايش در بعضی دانشمندان وجود دارد كه طبيعت را نيز در مجموع به نوعی با آزمون و خطا آشنا و مرتبط بدانند. به اين ترتيب گفته می‌شود كه تبديل يك چشم بسيار ابتدايی كه فقط مسير نور را تشخيص می‌دهد (يا می‌داد) و در جانوران ابتدايی مانند كرم‌ها ديده می‌شود طی ميليون‌ها سال و از طريق آزمون و خطا به يك چشم پيشرفته مانند دستگاه بينايی در انسان مقدور گرديده است. در بعضی ديدگاه‌های بسيار روشنفكرانه‌ی دينی از جهان می‌توان اين آزمون و خطا را كه در نهايت به تكامل جانوران به اصطلاح پيشرفته تر انجاميده است به يك خدا نسبت داد كه جهان را نه به يك باره بلكه به مرور و از طريق آزمون و خطا آفريده است. به نحوی مشابه دانشمندان بدون دين می‌توانند طبيعت را به جای خداوند گذارده و آزمون و خطا را به طبيعت نسبت دهند آن هم بدون آنكه نيازی به يك ذهن آگاه و خلاق كه از گذشته‌ی خود خاطره‌هايی انباشته می‌سازد وجود داشته باشد. اين نوعی داروينيسم جديد و پيشرفته است كه می‌خواهد تكامل را به كمك ميليون‌ها سال آزمون و خطای كور توضيح دهد، آن هم بدون آنكه نيازی به يك ذهن خلاق مانند خداوند نيازی باشد (به قول پوپر جانوران هميشه به دنبال آينده‌ای بهتر‌اند و اين گرايش به آينده‌ی بهتر را می‌توان در مثلاً تبديل يك جفت چشم بسيار ابتدايی به چشم پيشرفته‌ی انسان مشاهده كرد)، اما در هر حال اين قضيه‌ای است كه خود جای بحث بسيار دارد و به موضوع گفتگوی ما مربوط نمی‌شود.
چكيده‌ی نظر من در مطلب قبلی در باره‌ی آزمون و خطا اين بود كه آزمون و خطا را نمی‌توان به گروه‌هايی كه از يكديگر چه از جهت زمانی و چه مكانی (و چه اعتقادی) جدا هستند نسبت داد. اگر به راستی آزمون و خطا در رويدادهای اجتماعی و توسط گروه‌های متمايز از يكديگر كاربردی داشت چگونه می‌توانيم بپذيريم كه نتيجه‌ی ١٠٠ سال تجربه و مبارزه‌ی سياسی احزاب و شخصيت‌هايی كه كارنامه و پرونده‌های فعاليت آنها و آنچه نوشته و يا در باره‌ی آنها به رشته‌ی تحرير در آمده است و خود نياز به يك كتابخانه‌ی عظيم دارد امروز در حد هيچ باشد؟ يك كودك را در نظر بگيريد كه وقتی به سن مناسب (از ١ سالگی به بعد) برسد پس از مدت كوتاهی راه رفتن را مانند انسان‌های بالغی كه اطراف خود می‌بيند و از طريق همان آزمون و خطا خواهد آموخت و چنين تجربه‌ای را بدون استثنا تمامی انسان‌های سالم انجام خواهند داد (ادعا می‌شود كه در چند مورد بسيار استثنايی، كودكانی كه با حيوانات بزرگ شده بودند بعداً هرگز نتوانستند راه رفتن را به درستی بياموزند زيرا آنها از همان ابتدا خود را برای چهار دست و پا راه رفتن مانند حيواناتی كه آنها را والدين خود می‌دانستند تنظيم كرده بودند). اما آيا باورمان بشود كه در خصوص رويدادهای اجتماعی و سياسی و حكومتی آزمون و خطايی هم در كار است؟ آيا به راستی بايد نتيجه‌ی اين همه آزمون و خطا پس از ١٠٠ سال مبارزه‌ی سياسی با آن همه زحمت و كوشش و زندگی مخفی و همكاری تيمی و حزبی و به شكنجه گاه افتادن و تبعيد شدن و مقاومت كردن و اعدام شدن و اعتراضات خيابانی به راه انداختن و . . . و ٨ سال ادعای جامعه‌ی مدنی درست كردن و دموكراسی خواهی و . . . همين انتخابات اخير ايران باشد؟
مسئله‌ی اصلی در اينجا اين است كه اصلاح طلبان يك كل به هم چسبيده و يك تماميت دارای هويت مستقل نيستند، بلكه از افراد و گروه‌های بسيار متفاوت با نقطه نظرات و ارزيابی‌ها و اهداف و برنامه‌های جوراجور تشكيل شده‌اند و برای همين هم اصولاً آن داستان « ماندن خاطره در يك ذهن » به خوی خود منتفی است. ليكن به طور مشروط می‌توان در نظر گرفت كه يك حزب يا يك سازمان سياسی به تنهايی طی سالها فعاليت خود از آزمون و خطاهايش چيزهايی بياموزد كه در خصوص اصلاح طلبان به طور كل صدق می‌كند.

٢ ـ در اين خصوص كه آيا پيشرفتی هم در كار بوده و همچنين در مورد روبروی هم قرار دادن اصلاحات و انقلاب قبل از هر چيز بايد از خود سوال كنيم كه در اين ٨ سال گذشته چه چيز (يا چه چيزهايی) قرار بود كه اصلاح شود؟ آيا هرگز رئيس جمهور پيشين و اطرافيان او در كابينه يا كسانی كه به وی نزديك بودند يا آن معدود سازمان‌های سياسی كه اصطلاحاً اصلاح طلب خوانده می‌شدند در اين خصوص سخن دقيقی هم گفتند؟ اين كه نمی‌شود هركس از هر چه خوشش نمی‌آيد و علاقمند به ديدين شكل بهتری از آن چيز است ادعا كند كه تغيير آن چيز همان اصلاحات موعود است. بسياری به اشتباه منظور از اصلاحات ادعايی را با بهتر شدن اوضاع اقتصادی و معيشتی مردم در كوتاه مدت يكی می‌گيرند (مثلاً با ارزان تر شدن و فراوان تر شدن كلاهای ضروری، با كاهش بار ترافيكی شهر‌ها و بيشتر شدن اتوبوس‌های شركت واحد و سرعت بيشتر حمل و نقل در خيابان‌های تهران و كلاً چيزهايی از اين قبيل). با صرف نظر از آن كه چه بسا بهتر شدن اوضاع اقتصادی يك گروه به پس رفتن اوضاع اقتصادی گروهی ديگر منجر شود ـ زيرا غير ممكن است كه برنامه‌ی اصلاحی بتواند تمامی گروه‌ها و اقشار جامعه را به يك اندازه راضی كند ـ گروه‌های موسوم به اصلاح طلب همانگونه كه پيشتر اشاره شد هرگز آنچه را كه بايد مورد اصلاح و تغيير شايسته قرار گيرد به دقت تعيين نكردند و هيچ گاه اصل يا اصولی كه در آنها به طور دقيق مواردی كه بايد اصلاحات روی آنها انجام گيرد را به اطلاع عموم نرساندند، آنچه ديديم سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها و مقاله‌هايی بود كه گروه‌های مختلف مردم خود بايد ميان آنها می‌گشتند تا اينجا و آنجا و از ميان كلام آنها اشاره‌هايی مبهم به آنچه بايد اصلاح شود پيدا كنند. در چنين فضای تيره‌ای اصلاحات می‌تواند همه چيز و هيچ چيز باشد.
منظور من از عنوان مقاله‌ی قبلی خود «آيا پيشرفتی در كار بود؟» آن نبود كه ادعا كنم هر روز و هر ساعت مردم در ٨ سال گذشته غم و غصه و درد و رنج بوده و يا تفاوتی با قبل از آن نداشته و يا بد تر شده است. منظور من اين بود كه آنچه ادعا می‌شد كه بايد انجام شود (يعنی اصلاحات) اصلاً انجام نشده است، زيرا خود اين اصلاحات و آنچه می‌بايست مورد اصلاح قرار گيرد هنوز هم از طرف مدعيان آن نامعلوم است. در عرف امروز جهانی و چهار چوب اوضاع و احوال كشورهای خاورميانه منظور از اصلاحات (يا رفرم) دورتر شدن از شكل‌های سنتی حكومت استبدادی و نزديك تر شدن به شيوه‌ی كشورداری مبتنی بر دموكراسی و حقوق بشر در غرب است. نه تنها به طور جدی و ريشه‌ای در اين خصوص قدمی اساسی برداشته نشد و صرفاً به سخنرانی و پند و اندرز ـ بخصوص از جانب رئيس دولت وقت ـ بسنده شد كه امروز از طرف گروه‌های جديدی كه به قدرت رسيده‌اند هرگونه تغيير اساسی كه ما را به شيوه‌ی كشور داری غرب نزديك تر كند شديداً رد و محكوم دانسته می‌شود.
اما منظور از انقلاب در فرهنگ و عرف سياسی سرنگونی يك حكومت توسط سازمان يا حزبی سياسی از طريق قوه‌ی قهريه است و بعضی تا به آنجا پيش می‌روند كه به تغيير حكومت اكتفا نكرده و تغيير نظام سياسی و اقتصادی را نيز از ضرورت‌های انجام انقلاب می‌دانند. ليكن واژه‌ها در زمينه‌ها و چهارچوب‌های فكری جداگانه معانی متفاوتی نيز پيدا می‌كنند، و به رويدادهای سال ٥٧ ايران هم انقلاب می‌گويند (همانگونه كه ما از انقلاب كشاورزی در عصر نوسنگی و انقلاب صنعتی اروپا در قرن ١٨ صحبت می‌كنيم، زيرا انقلاب در معنا يعنی دگرگونی)، اما روشن است كه انقلاب ايران با تعاريف كلاسيك و تخصصی از « انقلاب » مطابقت ندارد. جالب اينجاست كه اصولاً « انقلاب ايران » ارتباطی با بحث من نداشت و من صرفاً مثالی آوردم تا روشن كنم كه واژه‌های يكسان معانی وسيعی دارند و هركس در تاكيد بر آنها می‌تواند منظور ديگری داشته باشد. اما در مطلب قبلی خودم وقتی نوشتم كه انقلاب ايران انقلاب نبود، منظورم بيان يك ارزيابی يا عقيده‌ی شخصی نبود. من نوشتم كه مطابق با تعاريف انقلاب در فرهنگ و عرف سياسی آن رويداد نمی‌تواند انقلاب باشد، و منظورم من ابداً تعيين ماهيت آن رويداد نبود. من فقط می‌خواستم بگويم كه اين ادعا كه می‌گويد « ما راهی جز ادامه‌ی اصلاحات كه در آن از شيوه‌های خشن استفاده نمی‌شود نداريم » سخن دقيقی نيست، زيرا آنچه بعضی‌ها از شيوه‌های لازم برای انجام اصلاحات مورد نظر خود استنباط می‌كنند از نظر بعضی ديگر بيش از آن كه در چهارچوب اصلاحی بگنجد حال و هوای انقلابی دارد. منظور اين است كه مثلاً در حالی كه بسياری از نزديكان نسبتاً راديكال آقای خاتمی بر اصلاحات تاكيد بسيار داشتند، اما تغيير قانون اساسی و انجام راهپيمايی و شعار‌های تند دانشجويان و از اين قبيل مواضع را با اين ادعا به شدت رد می‌كردند كه ما اصلاح طلبان به هيچ وجه به دنبال انقلاب و تغيير رژيم و تغيير قانون اساسی نيستيم و هرگونه تغيير و اصلاحات را در چهار چوب همين رژيم می‌خواهيم و به همين جهت هم بود كه از نظر آنها اصلاح طلبان ديگری كه به اين اندك رضايت نمی‌دادند دارای گرايش‌های انقلابی بودند كه خود نمی‌دانستند. برای همين هم بود كه بنده گفتم تقابل انقلاب و اصلاحات چيزی را روشن نمی‌كند يا مشكلی را حل نمی‌كند، زيرا تعبير و برداشت افراد از اين واژه‌ها متفاوت است (١). در چنين حال و هوايی است كه می‌گويم اصلاحات خود به يك ايدئولوژی مسری تبديل شده است و به نظر می‌رسد كه وضعيت اهل سواد و كتاب ما با سه دهه پيش تغيير اساسی نكرده است، يعنی همه از چيزی صحبت می‌كنند كه معلوم نيست چيست، اما گويا بهترين راه هم همان است و بايد حتماً پياده بشود.

٣ ـ در مورد سخنان پوپر در خصوص مهندسی اجتماعی و از اين قبيل به خاطر بياوريم كه سخنان او در كتاب مشهورش « جامعه‌ی باز » به بحث‌های عقيدتی ميان ديدگاه‌ها و ايدئولوژی‌ها باز می‌گردد نه دستورالعمل‌های دولت‌ها در خصوص حل مسائل مردم. در واقع آن نقل معروف از پوپر در باره‌ی مهندسی اجتماعی به تقابل ميان دو ديدگاه متقابل به جامعه می‌پردازد، در يك طرف تاريخ گرايان يا همان كسانی كه معتقد هستند تاريخ بشر دارای يك هدف معين است، و در طرف ديگر كسانی مانند خود پوپر كه اعتقادی به سرنوشت و مشيت ندارند. ليكن هنگامی كه يك رژيم كه از نظر عقيدتی به يك آرمان دست نيافتنی ( دست نيافتنی از نظر منتقدين نه از نظر خودش) عقيده دارد همين كه به قدرت رسيد از فردايش يواش يواش مجبور است كه آرمان گرايی را كنار گذارد و همان راه مهندسی جزء به جزء را انتخاب كند ـ البته مهندسی در چهارچوب اعتقادات. زيرا آرمان گرايی فقط تا آنجا كاربرد دارد كه سازمان‌ها و احزاب، مردم را برای به قدرت رساندن خودشان بسيج كنند، و بعد از آن كه به قدرت رسيدند ديگر خود مجبور هستند كه به وعده‌های داده شده جامه‌ی عمل بپوشانند. به سخن ديگر فقط تا وقتی گروه‌های آرمان گرا (يا همان ناكجابادگرايان) به قدرت نرسيده‌اند بايد از سم مهلك سخنان تحريك كننده و آرمان گرايانه‌ی آنها ترسيد و از آنها پرهيز نمود، و همينكه به كمك ما يا بی كمك ما به قدرت رسيدند مجبورند كه آرمان گرايی را حد اقل در پياده كردن اهداف كوتاه مدت كنار گذارند. منتهی همانگونه كه در آن مطلب قبلی اظهار نظر كردم مهندسی داريم تا مهندسی، اما ناكجابادگرايی عملی نداريم ـ مگر در سخنرانی و وعظ. در تمامی سال‌های پس از انقلاب نيز آنچه در عمل در ايران پياده شده همه اش ناكجابادگرايی نبوده، بلكه مهندسی‌های وصله پينه‌ای بوده همچون مهندسی خانه‌های شهر بم كه بدون حساب و كتاب ساخته شده بودند و با يك تكان فروريختند و آن فاجعه را ايجاد كردند.
از طرف ديگر چون بحث اصلی به وضعيت فعلی در ايران و انتخابات اخير باز می‌گرديد، نا آنجا كه می‌توانم به خاطر بياورم هيچ كدام از آن نامزدها و بخصوص نامزد فاتح وعده‌های ناكجابادگرايی ندادند، بلكه موضوع بحث و وعده‌های آنها (و باز هم بخصوص نامزد فاتح) به مسائل و مشكلات معمول همين امروز مردم مربوط می‌شد.

١: نگاه كنيد به مصاحبه جديد شرق با دكتر رئيس دانا كه هم خود را اصلاح طلب و مخالف شيوه‌های انقلابی می‌داند، و هم به قول آقای آرشين ايرانی نسخه‌های ناكجابادی می‌پيچد.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024