iran-emrooz.net | Sun, 14.08.2005, 20:04
احمدی نژاد ایران را به کجا میبرد؟
جواد طالعی (دفتر اروپائی شهروند)
|
يكشنبه ٢٣ مرداد ١٣٨٤
چشمها بار دیگر با نگرانی به ایران دوخته شده است. با روی کار آمدن یک رئیس جمهور بنیادگرا که مورد حمایت ویژه تندروترین روحانیون حاکم است، سیاست بین المللی تهران برخلاف سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی، از طریق نزدیکی بیشتر به حکومتهای خودکامه منطقه و دامن زدن به بحران اتمی، راه تنش آفرینیهای خطرناک را طی میکند.
نخستین نشانههای این چرخش، در نخستین روزهای آغاز به کار رسمی محمود احمدی نژاد، با شکسته شدن مهر و موم تاسیسات هستهای اصفهان و سفر بشارالاسد رئیس جمهور سوریه به تهران آشکار شد.
جمهوری اسلامی، در همان روزی که احمدی نژاد با بوسه زدن بر دست آیت الله خامنهای دوران ریاست جمهوری خود را رسما آغاز کرد، عزم خود را برای شکستن مهر و موم مرکز هستهای اصفهان به آگاهی جهانیان رساند. این مرکز، از سوی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی لاک و مهر شده بود. جمهوری اسلامی، توافق کرده بود که تا به نتیجه رسیدن مذاکراتش با سه کشور انگلستان، فرانسه و آلمان، فعالیت در مراکز اتمی خود را، برای تهیه مقدمات غنی سازی اورانیوم از سر نگیرد. اما مهر و موم مرکز اصفهان، به صورت یکجانبه و بدون جلب موافقت آژانس بین المللی انرژی اتمی شکسته شد. با این که هنگام بازگشائی مرکز ماموران آژانس بین المللی در محل حضور داشتند و دوربینهای کنترل کننده را نیز در آنجا نصب کردند، این عمل سبب شد که موضع کشورهای اروپائی در زمینه برنامههای اتمی ایران، بیش از پیش به موضع آمریکا نزدیک شود و بسیاری از رهبران این کشورها تهدید کنند که پرونده جمهوری اسلامی را به شورای امنیت سازمان ملل متحد خواهند فرستاد. هرچند که شورای حکام آژانس بین المللی در آخرین قطعنامه خود از تهدید ایران اجتناب ورزید، اما بحران فروکش نکرده است.
در قطعنامه، از ایران خواسته شد که فعالیتهای خود را برای غنی سازی اورانیوم متوقف کند. کاخ سفید، برخلاف انتظار از این قطعنامه استقبال کرد و آن را چنین تفسیر کرد که جامعه جهانی به صورت قاطع خواستار پیش گیری از دسترسی ایران به سلاح اتمی است. دو روز پس از صدور قطعنامه، جورج بوش به صراحت گفت که امکان حمله نظامی به ایران منتفی نیست.
آنچه نگرانیها را بیش از همه تشدید میکند، انتصاب علی لاریجانی به سرپرستی هیات ایرانی مذاکره کننده با اروپائیها است. علی لاریجانی، به عنوان یکی از چهرههای به شدت محافظه کار و تندروی رژیم تهران، که اکنون جایگزین حسن روحانی شده است، از همان روزهای اول، نه تنها تاکید ورزید که جمهوری اسلامی برنامههای اتمی خود را از سر میگیرد و به سمت غنی سازی اورانیوم گام بر میدارد، بلکه حتی مذاکره هیات قبلی را، در زمینه همکاری همه جانبه با اتحادیه اروپا، به باد انتقاد گرفت.
لاریجانی، یکی از نامزدهای دوره دوم ریاست جمهوری بود، اما در انتخابات اخیر تنها شش درصد آرای مردم را به خود اختصاص داد. این مرد ٤٨ ساله، که در سالهای اخیر به یکی از تندروترین مخالفان روند اصلاحات تبدیل شده بود، اکنون نه تنها سرپرستی هیات مذاکره کننده با اروپائیها را به عهده گرفته است، که مجموعه سیاست خارجی رژیم را نیز، به عنوان وزیر خارجه کابینه احمدی نژاد در کنترل خواهد گرفت و به سمت گرایشهای تند رهبری نظام به پیش خواهد برد. از این رو، میتوان پیش بینی کرد که او هر آنچه را وزارت خارجه جمهوری اسلامی در دوران خاتمی برای بیرون کشیدن نظام از انزوای بین المللی کاشته بود، درو کند و بار دیگر ایران را به انزاوا بکشد.
نزدیکی با سوریه
جمهوری اسلامی، در ماههای اخیر، ضمن عقد یک پیمان نظامی با دشمن دیرین خود عراق و تضمین پرداخت یک میلیارد دلار کمک به تامین امنیت این کشور، راه نزدیکی بیشتر با متحد قدیمی خود سوریه را نیز پیمود. در شرایطی که هم سوریه و هم جمهوری اسلامی از سوی رهبران ایالات متحده آمریکا به پشتیبانی از تروریسم، دخالت در اوضاع داخلی عراق و تلاش در راه دستیابی به سلاح اتمی متهم شده اند، نزدیکی این دو کشور، جبهه مشترکی را میگشاید که آمریکائیها راحت تر از همیشه میتوانند از آن به عنوان جبهه دشمنان مشترک یاد کنند.
بشار الاسد رئیس جمهور سوریه، که خود را در معرض تهدید آمریکا میبیند، یک روز پس از آغاز کار رسمی احمدی نژاد، به عنوان نخستین شخصیت خارجی، به تهران سفر کرد تا با او دیدار و گفت و گو کند. مقدمات ایجاد یک جبهه مشترک سوری- ایرانی علیه تهدیدهای خارجی، حدود دوماه پیش فراهم شده بود.
به گزارش روزنامه اینترنتی "نت تسایتونگ" بشار الاسد در دیدار با احمدی نژاد بر ضرورت مبارزه با تروریسم تاکید ورزید و گفت: "ایران و سوریه باید مراقب تروریسمی باشند که در خاورمیانه دامن گسترده است". این حرف، سیاستمدارانه بود و میتوانست با استقبال جهان غرب روبرو شود. زیرا غربیها، بخصوص پس از انفجارهای خونین لندن، بیش از پیش دستخوش هراس از تروریسم اسلامی شده اند. اما واکنش احمدی نژاد سبب شد که رسانههای غربی بیش از همه به خطر رودرروئی مشترک ایران و سوریه با آمریکا و ایجاد یک تنش تازه در خاورمیانه توجه کنند. احمدی نژاد به جای بحث درباره تروریسم، بر ضرورت ایجاد یک جبهه مشترک میان سوریه و ایران تاکید ورزید و گفت: "تهدیدهای مشترک، بیش از همیشه ضرورت ایجاد یک جبهه مشترک میان ایران و سوریه را ایجاب میکند".
پافشاری احمدی نژاد برای همکاری نظامی با سوریه، به ویژه در شرایطی که احتمال نزدیکی دیپلماسی اروپا و آمریکا هر روز بیشتر میشود، برای ایران بسیار خطرناک است. رهبران جمهوری اسلامی بر این باورند که در صورت ارجاع پرونده اتمی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد، چین و روسیه با اعمال تحریم علیه ایران مخالفت خواهند ورزید. این برداشت، با توجه به وابستگی شدید چین به نفت ایران، بی پایه نیست، اما ظاهرا رهبران جمهوری اسلامی، به آنچه در صحنه بین المللی درحال رخ دادن است بی توجه مانده اند و یا قادر به تحلیل هوشمندانه شرایط موجود نیستند.
در چند ماه آینده، به احتمال زیاد شاهد تغییرات مهمی در زمینه مناسبات چین، آمریکا و اروپا خواهیم بود:
- چین، برای تامین انرژی آینده خود، در جست و جوی منابع تازه است. این کشور، سال گذشته یک قرارداد بیش از ٢٠ میلیارد دلاری با جمهوری اسلامی بست. به موازات این اقدام، تلاشهای شرکت ملی نفت چین برای دستیابی به منابع نفت و گاز حوزه خزر و حتی آمریکای لاتین گسترش یافته است.
شرکت ملی نفت چین حتی در هفتههای گذشته کوشید کنسرن اونوکال آمریکا را با پرداخت بیش از ١٨ میلیارد دلار بخرد، اما سنگ اندازیهای کنگره آمریکا این معامله را به هم زد و اونوکال به رقیب خود شورون تعلق گرفت. آمریکائیها به این ترتیب کوشیدند نشان بدهند که چین، بدون جلب رضایت آنها، به دشواری میتواند نفت و گاز مورد نیاز خود را به صورت کامل تامین کند.
مخالفت با فروش اونوکال به چین، از قضا در زمانی صورت گرفت که پکن و واشنگتن در زمینه مخالفت مشترک با عضویت دائمی آلمان، ژاپن، هند و مکزیک در شورای امنیت به توافق نهائی رسیده بودند. آلمان، از مدتها پیش برای عضویت دائمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد میکوشد. اما مخالفت رهبران فعلی این کشور با جنگ عراق، سبب شد که آمریکائیها با تحقق این آرزو مخالفت بورزند. اکنون، انتخابات پیش رس سپتامبر آلمان در پیش است و همه قرائن نشان میدهد که ائتلاف احزاب محافظه کار سوسیال مسیحی و دموکرات مسیحی شانس بیشتری برای پیروزی دارد. این احزاب، هنگام حمله آمریکا به عراق، سیاست دولت آلمان را، در زمینه مخالفت با جنگ، مورد انتقاد قرار دادند. آنها، که بر مناسبات دوستانه آلمان و آمریکا پافشاری میکنند، در ماههای اخیر، با اعزام برخی از چهرههای برجسته خود به واشنگتن، کوشیدند نشان بدهند که در صورت پیروزی، در راه نزدیکی با آمریکا خواهند کوشید. به این دلیل ممکن است پس از انتخابات سپتامبر، دست کم عضویت دائمی آلمان در شورای امنیت سازمان ملل متحد از پشتیبانی آمریکا برخوردار شود. این امر احتمالا سبب خواهد شد که آلمان برای جلب رضایت آمریکا، در شورای امنیت با طرح تحریم ایران به مخالفت نپردازد.
- آمریکا اکنون در شرایطی هست که بتواند هم از طریق تهدید به قطع جریان نفت خلیج فارس و هم با گشودن راه چین برای دستیابی به منابع انرژی آمریکای لاتین و حتی همکاری با این کشور، زمینه مخالفت چین با تحریم ایران را نیز تضعیف کند.
- در جریان آخرین سفر جورح بوش به اروپا، رهبران سیاسی سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان موفق شدند پشتیبانی کاخ سفید را، برای ادامه مذاکره با جمهوری اسلامی، جلب کنند. آنها، در عین حال قول دادند که اگر این مذاکرات در نتیجه سرسختی تهران به نتیجه نرسید، از طرح آمریکا برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل پشتیبانی به عمل آورند. اروپائیها حتی حاضر شدند با گسترش همکاریهای اقتصادی، صاحبان قدرت در تهران را نرم کنند. از سوی دیگر، واشنگتن هم اعلام کرد که از عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی پشتیبانی خواهد کرد تا تهران در برابر برنامههای اتمی خود نرمش بیشتری نشان بدهد.
اکنون، تنش آفرینان جمهوری اسلامی با شکستن مهر و موم مرکز هستهای اصفهان، راه همکاری و همفکری اتحادیه اروپا با آمریکا را هموار کرده اند. به این ترتیب، امکان ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز بیش از همیشه تقویت شده است.
احمدی نژاد و پشتیبانان وی، در شرایطی زمینههای تنش را فراهم میآورند، که با کنار زده شدن اصلاح طلبان، امید دیپلماسی جهانی به تهران نابود شده است. به این دلیل، واشنگتن به این فرصت دست یافته است که ماجراجوئیهای خود را بدون دغدغه مخالفت جدی اروپائیها آغاز کند.
- بسیاری از تحلیلگرانی که اوضاع خاورمیانه را با دقت دنبال میکنند، معقدند که آمریکائیها با توجه به گیر افتادن در باتلاق عراق آمادگی حمله به ایران را ندارند. اما برخی از محافل آمریکائی و اروپائی نیز معتقدند که اصولا خروج از این باتلاق، بدون تعیین تکلیف سایر رژیمهای تشنج آفرین منطقه امکان پذیر نیست. جمهوری اسلامی، دست کم از دید این محافل، یکی از مهمترین رژیمهای تشنج آفرین منطقه به شمار میآید. آنها معتقدند که حاکمان تهران نه تنها از گروهها و حکومتهای بنیاد گرای اسلامی در آسیا و آفریقا پشتیبانی میکنند، بلکه به دلیل عناد مذهبی خود با اسرائیل، تاکنون بزرگترین مانع استقرار صلح میان اسرائیل و فلسطین بوده اند. ادعاهای این محافل، در دوران خاتمی، با مقاومت سیاستمداران اروپا و به ویژه آلمان و فرانسه روبرو میشد. اما در صورت پیروزی محافظه کاران آلمان در انتخابات سپتامبر، تهران شانس خود را در زمینه مخالفت اروپا با ماجراجوئی واشنگتن نیز از دست خواهد داد.
ناآرامی بازار نفت
در آخرین روزهای هفتهای که پشت سر نهادیم، در نتیجه طرح مساله اتمی ایران، بهای نفت سبک آمریکا در بازارهای جهانی به بشکهای ٦٧ دلار رسید و رکورد تاریخی خود را شکست. بهای نفت، تنها از بیستم ژوئن امسال تاکنون، در هر بشکه نزدیک به ده دلار افزایش یافته است.
افزایش دائمی بهای نفت، رشد اقتصادی کشورهای صنعتی را به شدت تهدید میکند و اکنون دیگر میتوان به روشنی از "سرریز شدن حوصله کشورهای صنعتی" سخن گفت. بدیهی است که اروپائیها به ویژه از اثرات تشدید بحران ایران و آمریکا بر روی قیمت نفت میترسند. اما افکار عمومی غرب، پس از انتخاب احمدی نژاد و گشایش مرکز اتمی اصفهان، آماده پذیرش این نظر است که بحران ایران و آمریکا پایان ندارد و اگر به یک راه حل نهائی و قاطع نرسد، بازار نفت نیز به ثبات نخواهد رسید. همین امر میتواند زمینه ساز پشتیبانی کشورهای صنعتی از قاطعیت در برابر رژیم بنیادگرای تهران باشد و کار را برای تندروهای آمریکائی هموار سازد.
با توجه به همه این واقعیات، ایران، به مسیر خطرناکی پرتاب شده است که میتواند به تحریم شورای امنیت و حتی بمباران مراکز هستهای و نظامی از سوی آمریکا منتهی شود. رهبران جمهوری اسلامی، یا توانائی درک این خطرات را ندارند، یا به عمد راه تشدید بحران را میپیمایند. راهی که در بیست و شش سال گذشته به آنان برای سرکوب داخلی و بازماندن بر اریکه قدرت کمک کرده است. اما این تصور که برای همیشه میتوان با تکیه بر ابزارهای قدیمی به حکومت ادامه داد، تنها زاده مغزهای معلول کسانی است که هرگز به سرنوشت ملت اهمیت نداده اند. دوران چشم پوشیدن بر بحرانهای بزرگ اکنون سپری شده است. آنچه میتواند کشورهای صنعتی را از بحران و رکود فعلی نجات دهد، آرامش خاورمیانه و آغاز دوران بازسازی فلسطین، افغانستان و عراق است که بازارها را به روی صنایع میگشاید، سرمایه گذاریها را مطمئن میکند و برای لشگر بیکاران بازار کار تازهای میگشاید.
گام نهادن در مسیر تنش زدائی، پذیرش صلح فلسطین و اسرائیل و دوری جستن از گروههای تروریستی، تنها راه نجات ایران است. اما آیا بنیادگرایان و محافظه کارانی که تمام اهرمهای قدرت را به انحصار خود در آورده اند، اصولا اهمیتی برای نجات ایران قائل هستند؟
آنچه در همین دو هفته اخیر رخ داده، از شکستن لاک و مهر مرکز هستهای اصفهان گرفته، تا فرش سرخ پهن کردن در زیر پای بشارالاسد، از خشک سری در برابر وضعیت اکبر گنجی و سرکوب تظاهرات آرام شهرهای کردستان تا موج دستگیری دگراندیشان، همه و همه نشانه آن است که مغزهای سنگ شده توانائی درک موقعیت حساس فعلی را ندارند، یا به آن اهمیتی نمیدهند.