يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 17.11.2011, 20:44

گروگان‌گیری - از نگاه امروز


محمود نکوروح

ماه آبان است و در این ماه حوادثی تاریخی را در خاطره خود داریم که مهمترین آن شاید گروگان‌گیری سفارت آمریکا باشد. گروگان‌گیری سفارت امریکا در اوایل انقلاب اگر چه "غرور" از دست رفته ما را در کودتای ۲۸ مرداد به نسبتی التیام بخشید ولی از منظر سیاسی در آن شرایط حساس انقلابی عملی بشدت نسنجیده و محاسبه نشده علیه انقلاب و منافع ملی ما بود. به همین دلیل از شورای انقلاب تا دولت موقت همه با آن مخالفت کردند. که ما نیاز به "ثبات" داشتیم. در شرایطی که حتی رهبر فقید انقلاب بر پیش نویس قانون اساسی "عرفی" صحه گذارده واصرار به رفراندوم تصویب آن داشت تا ما هرچه زودتر به شرایط "پست انقلابی" برسیم، امری که مبارزان و روشنفکران بسیاری به ضرورت آن پی نبردند. و بر تشکیل مجلس موسسان پای فشردند. اولین فرصتی که در شرایط آن روز ایران از دست رفت.

این امر"تشکیل موسسان" اگرچه درست بود ولی بخاطر فقدان تحلیل شرایط اجتماعی جامعه ایران و ثمره جبری انتخابات در آن زمان، نتیجه‌اش منفی بود. مبارزان و روشنفکرانی که خود هم حق شرکت در انتخابات خبرگان را نیافتند. در انتخاباتی که سرنوشت چند دهه ما را تعیین می‌کرد. تشکیل مجلس موسسان بخاطر مشکلات تبدیل به مجلس خبرگان شد و پی‌آمدهایش که ادامه یافت. در آن زمان برای انتخابات مجلس خبرگان وزارت کشور خودرا ناتوان یافت و به پیشنهاد آیت‌اله طالقانی به انتخابات مجلس خبرگان انجامید و در جامعه سنتی چنان نشد که رهبر فقید و مردم و... در انقلاب انتظار داشتند. زیرا هدف بررسی پیش‌نویس قانون اساسی اولیه "کمیته طرح‌های انقلاب" مرکب از حسن حبیبی، دکتر سنجابی و تعدادی حقوقدان دیگر بود که مورد تصویب شورای انقلاب و رهبر فقید در هر صورت قرار گرفته بود.

در مجلس خبرگان بکلی این "پیش نویس" عوض شد و قانون اساسی "دوم و بعد سوم" تصویب گردید. چه اکثریت جامعه ایران هنوز در روستا بود و سنتی و مقلد، بدینگونه در این انتخابات از ابتدا معلوم بود که روحانیون سنتی برنده می‌شوند و شدند، و قانون اساسی مورد نظر خود را تصویب نمودند، جامعه مدنی و گروههای روشنفکری، دانشجویی، استادان و رادیکال‌ها و... متعلق به جامعه شهری، که نظرشان به وعده‌های رهبر فقید انقلاب معطوف بود به حاشیه رفتند.

از منظر جامعه شناختی انقلاب متعلق به روستا و حتی روحانیون سنتی نبود که غالبا محافظه‌کاران بودند، روستا در هر کشوری محل سکوت و سکون است. و شرایط خود را دارد وهمیشه به دنبال کدخدا بوده است.

دراین انقلاب ما میراث دار تضادها و تناقضات اجتماعی حاصله از "استبداد سنتی قرنها و دیکتاتوری مدرن و وابسته" بودیم که سرعت حوادث همه را مرتبا با هر حادثه و اتفاقی تازه روبرو می‌کرد، حادثه‌ای چون ورود شاه به آمریکا با دعوت کیسینجر، راکفلر و... به بهانه بیماری او که می‌شد در هرجای دیگر معالجه نمود، چه در آن زمان در برابر انقلاب و مشروعیت آن هیج کشوری حاضر به پذیرش او نشد ه بود. حتی دولت دموکرات امریکا و کشورهای اروپا که متکی به نوعی هژمونی "غیر مشروع" برای خود در امور جهان بودند. گویا وسوسه توقیف بیست میلیارد دلار ذخایر ارزی ایران در بانکهای راکفلر بود که از این‌زمان راکفلر و کی‌سینجر از جمهوری خواهان این پولها را بلوکه کردند. به‌علاوه کارتر و انقلاب را با بحران روبرو نمودند. شاه بخاطر قانون شکنی‌ها، نقض مداوم حقوق بشر و...، از نظر جهان محکوم بود، دنیا مردم ایران را در آن انقلاب محق می‌دانست، که با کودتای نفتی‌ها ۲۵ سال قبل استقلال و حاکمیت و منافع ملی خودرا از دست داده بود. و دولت ملی مصدق با این کودتای ناجوانمردانه سقوط کرده بود. ورود شاه به امریکا حساب شده و می‌توانست و توانست شوکی به نسل جوان و انقلابی آن روز وارد کرده، واکنش آن "گروگان‌گیری" محاسبه شده بود تا سپرده‌های ایران ضبط گردد وضبط شد، بعد از ۴۴۴ روز که گروگان‌ها آزاد شدند. در ضمن توطئه‌ای علیه کارتر "بادام کاری غیرسیاست‌باز که به نظام حزبی آمریکا تحمیل شده بود در زمانی که در آمریکا گفته می‌شد همه سیاست‌بازان حرفه‌ای را باید از واشنگتن بدور ریخت"(۱) او باگروگان گیری انتخابات را در دور دوم به ریگان باخت.

در زمانی که سیاست در کشورهای توسعه یافته از روش‌های "سیبرنیتیکی" بهره می‌گرفت، یعنی ضربه را به «آ» می‌زد نتیجه آن را آن را از «ب» می‌گرفت. با این عمل همه‌ی تضادهای اجتماعی که تابحال درسایه وحد ت خنثی شده بود مجددا فعال می‌شد و شد.

بدینگونه تمام گروهای شهری از روشنفکر و جریان‌های رادیکال تا طلبه‌های قم و... همه به حمایت گروگانگیرها پرداختند. و دولت موقت و شورای انقلاب غافلگیر شدند. نظام سلطه بویژه آمریکا و باندهای حاکم در آنجا روی واکنش‌های ما، نیروهای اجتماعی و عملکرد سیاسی حکومت همیشه حساب باز کرده و می‌کردند. واکنش‌های متفاوت را پیوسته رصد کرده، با بردن شاه به امریکا تضادهای درونی را بیشتر دامن زده(۱)، حتی کارتر را هم کلافه کرده که در مصاحبه‌ای گفت ما میراث دار ۵۰۰ سال سیاستهای ظالمانه و سلطه طلبانه انگلستان در خاورمیانه شدیم(۲).

در سفری که مهندس بازرگان نخست وزیر موقت، ابراهیم یزدی وزیر خارجه و دکتر چمران وزیر دفاع به الجزایر دعوت شده بودند در آنجا ملاقاتی با برژینسکی مشاور کارتر دست داد که وقتی بازگشتند از چپ و راست آنها را مورد حمله قرار دادند، در حالیکه این ملاقات بخاطر "طلب‌های ایران" بود که ما با خرید اسلحه و هواپیما و... طلبکار بودیم. مهندس بازرگان در مجلس دربرابر اعتراضات مخالفین که جنجال‌ها کردند گفت "ما قبلا خدمت امام رفتیم و موضوع را مطرح کردیم ایشان فرمودند بروید ولی سربسر آمریکا نگذارید" با اینحال فشارها روی دولت موقت روزبروز افزون‌تر می‌شد. تا جاییکه حجت الاسلام فردوسی پور در مجلس گفت "مهندس بازرگان دروغ می‌گوید" که با واکنش بسیاری از نمایندگان روبرو شد، حتی بعد‌ها (مهندس بازرگان که چند بار استعفا داده بود یکبار به هنگام ظهر وقتی خدمت امام رسید رهبر فقید از او پرسید "وضوداری" که او همیشه داشت، بعد بدو گفت جلو بایست ونماز ظهر را بدو اقتدا نمود. امری که روحانیون در منزل هم در قم بدو در اقتدا پیوستند.(۳) عملی که نشانگر آن بود که تا چه حد بدو اعتقاد دارد. منتها عملکرد مراکز متعدد قدرت او را با سیاسی کاری بویژه با گروگانگیری وادار به استعفا کردند تا جاییکه گفته شد "بازرگان صداقتمدار بود ولی سیاستمدار نبود". بعدها رهبر فقید انقلاب در برابر انتقاد یکی از همراهان همیشگی خود گفت "تو نمی‌دانی من گرفتار چه مرتجعینی هستم"(۴) که اکثریت مردم ایران را هنوز سنتی‌ها در شهرستانها و روستاها که مقلد مراجع سنتی بودند داشتند.

در ایران به هنگام انقلاب تناقضات و تضادهایی فراوان در جامعه، دولت و سیاست موجود بود که به‌قول یک خبرنگار آلمانی "گروههایی در قرن پنجم و گروههایی در قرن بیست وپنجم تنفس می‌نمودند"، این تضادها در مجلس خبرگان و بعد انتخابات مجلس اول که دومرحله‌ای شد مشهود بود وآثار خودرا بخشید. حتی "مردمی که در رفراندوم جمهوری اسلامی بیش از ۹۸ درصد رای داده بودند، در انتخابات خبرگان در روستاها کمتر از پنجاه درصد آنهم با فتوای روحانیون محلی شرکت کردند، و در شهرها بیش از ۴۵ در صد تعداد شرکت کنندگان نشد"(۵) درحالیکه هنوز شور انقلابی وجود داشت. منتها این "شور" متعلق به نسل جوان، انقلابی و طبقه متوسط شهری بود و هیجانات انقلابی بیشتر برای رهایی از دیکتاتوری شاهانه و دموکراسی وعدالت و... بود.

درانتخابات مجلس با توافق همه دست اندکاران انتخابات دو مرحله‌ای تصویب شد، یعنی کاندید کمتر از پنجاه درصد به دور دوم می‌رفت، و طبیعتا روشنفکران و مبارزان شهری در دور اول کمتر از ۵۰ درصد رای آوردند، بیشتر نمایندگان در مجلس اول از حزب جمهوری اسلامی و از روحانیون در شهرها و روستاها انتخاب شدند که بیش از تعدادی معین از اقلیت شهری انتخاب نشد و در دور دوم هم به‌همچنین، در دور اول برای نمونه دکتر سامی با ۷۰۰ هزار رای انتخاب نشد در دور دوم با یک میلیون رای انتخاب شد و بسیاری دیگر به حاشیه رفتند. بدینگونه گروههای شهری "روشنفکری تا..." به حاشیه رانده شدند.

دلیل این امر انتخابات کشورهای صنعتی و مدرن بود که بخاطر حضور روشنفکران از اروپا و امریکا بر گشته امری درست و منطقی بود، ولی برای جامعه انقلابی آن روز ایران که هنوز جامعه شهری ۲۵ درصد بیشتر نبود نقض غرض بود، امری که اختلافات را دامن زد، اینک بعد از سی وچند سال در قانون جدید انتخابات "۲۵درصد" از رای را کافی برای نمایندگی مجلس تصویب کرده‌اند که اقلیت شده‌اند. اگر آن روز چنین بود شرایط غیر از امروز می‌شد. درهر دو مقطع عملی بیشتر سیاسی بود که تحلیلی دیگر می‌طلبد. چه "سیاست ممکن کردن غیر ممکن‌هاست" و درک شرایط و فرصتها امری ضروری درمدیریت اجتماعی است.

واکنش در برابر "انتخابات دو مرحله‌ای و..." حمایت فوری گروههای رادیکال شهری از گروگان‌گیری و تداوم آن بود. گروههای سیاسی و روشنفکری در شهرها، که بخاطر اختناق هرکدام با جمعیت اندک مطالبات بزرگ داشته، از روشنفکران از فرنگ برگشته، تا روشنفکران مارکسیست، گروههای مارکسیستی انقلابی تا گروههای مذهبی انقلابی که هنوز جوان بوده، با آرمانهای دموکراسی وعدالت اجتماعی. بعلاوه‌ی رادیکالیسمی واکنشی که همه نیاز به مدیریت جمعی داشت، تا رادیکالیسم افراطی که از ابتدا مشکل اصلی بود. قبل از همه اینها یک گروه طلبه جوان با ذهنیت بیمار "اسلام منهای روحانیت" اولین ترور را هنگامیکه آیت اله مطهری از منزل دکتر سحابی خارج می‌شد انجام داد، هشداری بود برای جامعه‌ای که مهندس بازرگان گفت "ما باران می‌خواستیم سیل آمد".

دراین زمان تنها سی و پنج گروه سیاسی که پانزده گروه آن کمونیستها بودند در شبی که دکتر یزدی همه را برای تعین تکلیف سیاست خارجی به وزارت خارجه دعوت کرد حضور یافتند که بیش از همه کمونیستها وقت جلسه را در دعواهاشان گرفتند، گروههایی که همه معتقد به "دیکتاتوری پرولتاریا" و بیشتر نگاهشان به روسیه استالینی بود. دعوا از سوی گروهی کمونیستهای تروتسکیست و معروف به کمونیستهای آمریکایی با حرب توده و گروههای کوچکترش بخاطر آن بود که "وقتی یکی از شعارهای انقلاب "استقلال" است چرا وابستگان به روسیه را دعوت کرده‌اید؟".

دموکراسی برای این گروهها مطرح نبود و متعلق به "بورژوازی" بود!! که همه امروز نظراتشان تغییر کرده و بیشتر لیبرال شده‌اند. مدیریت چنین شرایطی نه تنها سهل بلکه کاری کارستان بود، منتها صبوری مردم، درک شرایط وخطر کودتایی چون ۲۸ مرداد، به‌علاوه حضور آیت‌اله خمینی و وعده‌ی اصلاحات در قانون اساسی توسط ایشان همیشه بخاطر اعتماد بدو فضا را آرام می‌نمود.
انقلاب ایران همانند هیچکدام از انقلابهای جهان نبوده ونیست همانطور که سایر انقلابها همانند هم نیستند، همانگونه که انقلابهای امروز کشورهای عربی نبوده، اگرچه ممکن است شباهتهایی اندک را با دیگر انقلابها درهر کدام یافت. به همین دلیل علل واحد یا راهکاری همگانی نمی‌شود از همه اینها جست. پیران قوم از هر تغییر و انقلاب و تندروی به درستی وحشت داشتند تا رهبر فقید انقلاب که مرتبا بر "میزان رای ملت است" و "مجلس راس کلیه مسایل است" تکیه می‌نمود، حتی در رابطه با گروگان‌ها که تصمیم درباره آن را به مجلس موکول کرد و مجلس به دولت پاس داد و بالاخره بعد از مدتها چنان نشد که انتظار بود که هیچ نهادی حاضر به تصمیم‌گیری نهایی درباره آن نبود، و بلاخره در آخرین لحظات با وساطت الجزایر و با معاونت نخست وزیر طبق یک قرارداد ویا "موافقتنامه"!! انجام شد، اثراتش در انتخابات آمریکا بین رقبای دموکرات و جمهوری خواه آمریکا، کارتر رفت و ریگان برنده شد در داخل دولت بازرگان استعفا داد و بعد‌ها مهندس بازرگان کتاب "انقلاب اسلامی در دوحرکت" را نوشت.

چه از هم گسستگی‌های اجتماعی، فاصله نسل‌ها، روحانیتی سنتی که خاطره‌ی انقلاب مشروطه را داشت با مشروطه و جمهوری و هرگونه تغییری... مخالف بود و روشنفکران فرنگ برگشته‌ای که از شرایط ما غافل بودند که اکثریت جامعه ما سنتی و متعلق به روستا بود اگر چه با اصلاحات ارضی بخش‌هایی بشهر آمده و بخاطر مسکن مشکل داشتند.

بدین‌گونه بود که وقتی مهندس بازرگان گفت "سیاست گام بگام" همه مجددا بر نتافتند و "منفجر" شدند. زیرا که رادیکالیسم و ناکامی یک قرن مبارزه فضا را در جامعه محروم و ستم زده با شکافهای متعدد اجتماعی اشباع کرده بود. اینها همه حاصل فضای بسته و خفقان شدید شاهانه طی ۲۵ سال بعد از کودتا بود که آنچه شد انقلاب نبود فروپاشی بود.

حتی یک گروه چریکی گفت ایران را ایرانستان می‌کنیم - مجاهدین. و خود قبل از همه با عملکردش قربانی شد. در انقلاب این گروههای افراطی از همان اول ایستادند تا جاییکه آیت اله طالقانی با درک شرایط گفت "جوجه کمونیستهای فاشیست" که اینها از تفاوت شراط غافل بودند، مشکل ما آن بود که مطلق‌نگر بوده و تحلیل شرایط نداشتیم، امری که امروز معلوم شده "هر ایده‌ای واکنشی در برابر شرایط است"‌هابرماس(۶) به همین دلیل مطلق نیست. شرایط است که نیازهای تازه و راه حلهای جدید را خلق و تحمیل می‌نماید که شاه نفهمید و خود عامل و محرک اصلی انقلاب شد. و ما چون فضا بسته بود همیشه از رشد وامانده و از زمان رانده که درک "روح آن" نیاز به نگرش فلسفی تا جامعه شناختی داشت که ما نداشتیم. روشنفکری‌مان بیشتر "سوررالیست" در خفقان حاکم بود تا رالیست، بقول مهندس سحابی "در آسمان اوهام بود تا در زمین". به همین دلیل هر جنبشی "دموکراسی خواهانه" با شکست روبرو شده است. والبته نقش فرصت طلبها که پیوسته از رادیکالیسم کور بهره گرفته که در جامعه بسود راست حاکم وحشت ایجاد کرده است. این رادیکالیسم و سوررالیسم در شعر و ادبیات شاید موجه است ولی درسیاست، جامعه و بویژه در "تحلیل" ناموجه است که در این مورد بخاطر "خلاء تفکر فلسفی - علمی و..." برخلاف ادعاها دارای نواقص و از درک واقعیت عاجزیم، تا جاییکه گریز از قانون وعدم رعایت حقوق دیگری ازبالا تا پایین عادی بوده است. بدین خاطر در حساس‌ترین شرایط "گروگان گیری " دست وپامان را بست.

اگرچه قبلا با تسریع انقلاب، انقلابی که هدفش قدرت نبود، انقلابی که با گل بر تفنگ پیروز شده بود و....حتی شاه آنرا فهمید که دیر شده بود که گفت "من انقلاب شما را فهمیدم" که فساد و ستم و قانون شکنی از حد گذشته بود، منتها با توطئه‌ای انقلاب را تسریع نمود که آشفتگی و آنارشیسم حاصلش باشد. قبلا گفته بود با رفتن من ایران ایرانستان می‌شود.

پیوند رادیکالیسم کور با قدرت غاصب عملا همیشه مشکل اصلی ما بوده است. عوامل متعددی بعلاوه تضاد و تناقض روشنفکران که غالبا بیشتر نظرشان به عدالت معطوف بود تا دموکراسی، یکی از مشکلات اصلی بود، بویژه که چپ الگویش حکومت کاسترو و در نهایت مائو و استالین بود و "گورباچف" نداشت حتی شادروان خلیل ملکی تا انور خامه‌ای را با چنان تهمتهایی در جامعه لجن مال می‌نمود، عوامل دیگر عبارت بودند از: اولا، تسریع انقلاب که کسی پیش بینی نمی‌کرد، ثانیا، وحشت از کودتای دیگر چون ۲۸ مرداد، ثالثا، تضادهای درون جامعه بعد از انقلاب، تا فشارهای طبقات اجتماعی که هنوز اکثریت در روستا بود و مقلد، امری که بسیاری درنیافتند. بعد هم گروههای چریکی با انتظارات بالا، توطئه‌های طبقاتی مدعی، و وابستگان سیستمی که منافع خود از دست داده، در انتظار شکست انقلاب لحظه شماری می‌کردند.

برای توضیح بیشتر - شاه با انتشا رنامه کذایی توسط داریوش همایون در روزنامه اطلاعات جامعه سنتی را به میدان کشید و انقلاب را پوپولیستی نمود، بعد هم افسران ناآگاه لشگر گارد شاهنشاهی که اعلام کردند "به خانه‌هاتان بروید می‌خواهیم چهار بعد از ظهر کودتا کنیم" بعد با آوردن تانکها به خیابان‌ها، جنگ خیابانی بین لشگر گارد و همافران نیروی هوایی و.... فضا فضای جنگ خیابانی شد و خاطره کودتای ۲۸ مرداد زنده شد که چگونه به راحتی ارتش شاهنشاهی و اوباش کودتا نمودند، بعد هم کشتار روزهای آخر شاه و... با حکومت نظامی، همه اینها فضا را انقلابی امنیتی نمود و گروههای چریکی هم هر کدام در یک گوشه کشور از گنبد تا کردستان حادثه‌ها آفریدند، و جالب آنکه همه اینها نگاهشان به شمال و ایدئولوژی مارکسیستی بی توجه به سیاستهای روسیه در تاریخ ما بود، و ساواکی‌ها هم در گوشه و کنار شهرها گاهی جوانان انقلابی را به گلوله می‌بستند و در فکر شرایط از دست رفته بودند.

در چنین شرایطی دولت تکنوکرات و به اصطلاح مخالفین "لیبرال" که امروز حسرتش را می‌خورند قدرت را با نامه رهبر فقید در دست گرفت، قدرتی که با مراکز متعدد روبرو بود از شورای انقلاب و رییس‌اش، تا گروههای رادیکال که رقابت و جنگ قدرت را تداعی می‌نمود و... بیکباره گروه فرقان ترور مطهری را انجام داد که در هرصورت از ستونهای انقلاب و مورد اعتماد حوزه و رهبری بود، تا آیت‌اله مفتح تا حاج مهدی عراقی، تا تیمسار قرنی در برابر نیروهای عراق و... ترورهایی که فضا را بدتر نمود. تا جایی که بازرگان گفت "انقلاب را محمد رضا پهلوی نمود" برای بار دوم (عده‌ای که معلوم نشد هنوزهم معلوم نشده کاش می‌گفتند آنها که بالاخره کارشان در آنزمان ضد ملی و انقلاب بود محرکشان چه کسی بود) کارمندان سفارت امریکا را گروگان گرفتند. در جامعه ملتهب، وهمه گروهها بهت زده، در جو انقلابی در برابر عمل انجام شده، در نتیجه همه کم و زیاد "موافق" ولی رادیکالها البته به بهانه "خط امام" گرداننده، تا جاییکه مدیر مجله‌ای که اصلا بنظر من انقلابی نبود گفت "وقتی بچه‌ها از دیوار سفارت بالا می‌رفتند من احساس غرور کردم"(۷) قبلا شاملو به هنگام ۲۸ مرداد گفته بود "روزی که غرور گریه کرد" یکبار دیگر هم قبلا در انقلاب سفارت اشغال شد و توسط وزیر خارجه وقت دکتر یزدی مساله حل شد، ولی تعدد مراکز قدرت، رقابت بین نیروهای موجود اجتماعی از چپ و راست، تا در میان روحانیون سنتی ومدرن که شرایط را روزبروز پیچیده‌تر می‌کرد، در حالیکه همه از توطئه آمریکا و انگلیس، کودتایی دیگر و... نگران انقلاب بودند. از سویی عده‌ای حتی افغانهایی خیال داشتند بعد همین کار را با سفارتهای دیگر بنمایند که پاسداران تازه کار آن روز مانع شدند. با گروگان گیری روند حوادث تغییر نمود رقابت میان دست اندرکاران انقلاب آغاز شد تا جاییکه در مجلس گفته شد "آنقدر چرتکه نیندازید ما می‌خواستیم لیبرال‌ها بروند" نقل به مضمون. با رفتن لیبرال‌ها، تکنوکرات‌ها، توسعه باورها انقلاب وارد چالش‌های تازه خودی‌ها شد که هنوز ادامه دارد.

چه، رقابتها سیاسی شد و همه در برابر هم قرار گرفتند، تا جاییکه بازرگان کتاب "گمراهان" را نوشت. یکی دو دهه بعد یکی از گروگان گیران با یکی از گروگان‌ها در اروپا با وساطت یکی از معمرین آن دیار گفتگویی انجام داد و اعلام کردند که هیچکدام کینه‌ای از هم بدل ندارند... یکی دیگر از گروگان گیران که در اولین انتخابات شورای شهر آنقدر با شعار و کلام به تخریب اصلاح طلبان پرداخت و تضاد‌ها را دامن زد تا در انتخابات بعدی شوراها مردم دلزده شده، در انتخاباتی که آزادترین انتخابات ما در آن دوره بود شرکت نکردند تا جاییکه در شهر ۱۵ - ۱۶ میلیونی تهران نماینده‌ی اول شورا با ۱۹۰ هزار رای "یعنی یک ونیم تا دودرصد" برنده شد، حاصل این شورا انتخاب آقای احمدی نژاد برای شهرداری تهران بود و بعد‌ها رییس جمهوری ایران با تحریم بعدی، البته گروههایی از گروگان گیران بعد‌ها با اصلاح طلب‌ها شدند. در سیاست خارجی، در امریکا با این عمل کارتر رفت و ریگان از جمهوری خواهان آمد. و درنهایت بازرگان گفت "ما چقدر ایدالیست بودیم"- نقل از خاطرات.

-------------
پانوشت‌ها:

۱. نقل از سی ان ان
۲. از کتاب "غولهای بیمار" نوشته آلبرتوزومکن - ترجمه پیروز ملکی ص ۷۸
۳. نقل شادروان ابراهیم عینکچی که در این جلسه حضور داشته. او از فعالان سیاسی و خانواده‌ای که دو برادر را درمبارزات دهه سی ازدست داده بودند.
۴. از ابراهیم یزدی
۵. آمارها نقل از روزنامه مردم ایران تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۵۸
۶. از کتاب "مبانی فلسفی مدرنیته"‌هابر ماس
۷. در مجله صنعت حمل ونقل



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024