iran-emrooz.net | Sat, 06.08.2005, 4:34
حسن درويشپور
http://darvishpour.blogspot.com
در چند روز گذشته، شاهد طرح مسائلی هستيم که گروهی نسبت به ماجرای اخير و اعتصاب غذای اکبر گنجی، با ديده شک و ترديد مینگرند. جدا از مباحثی که منتقدين طرح میکنند، و يا بینياز از يادآوریهای مکرر و اشاره به مقولات اخلاقی، وجدانی و حقوقبشری، که چرا هريک از ما خود را ملزم و موظف به دفاع از جان و زندگی ديگر انسانها میدانيم؛ در ارتباط با مسائل و ماجراهای متفاوت از اين دست، پاسخ به يک پرسش در لحظه حاضر الزامی است که کدام جنبه از جوانب مختلف ماجرای اخير را، بايد عمده ساخت و بررسيد؟
انکار نبايد کرد که در جوامع آشفته و به معنای واقعی متلاطم، مرزهای حرکتهای اصولی، تنگ و باريک است. خطر اين است که اگر حرکت اخير گنجی، سامانی مناسب نگيرند، و يا به چپ و راست نوسان کند و فرو بیافتد؛ حداقل ضايعات آن، ترميم خشونتهای موجود در بطن جامعه و دامن زدن به فرهنگ شهيدپروی است.
اما گروههای مشکوک و منتقد، دستکم در لحظه حاضر، از اين مهم غافلاند که مضمون عمل او ـ حال با هر انگيزه و نقشهای که طرح شده باشد، چيزی جز اثبات اختيار و آزادی فردی نيست. مقولهای که از جنبههای مختلف، بنيان ولايت، اجتهاد و فقه را به چالش طلبيده است. اختيار و آزادی منظور نظر او، فراتر از دايره ولايت کنونی است و او، آن بخش از روحانيت را [اعم از شيعه و سنی] مورد خطاب قرار میدهد که تصاحب اهرم قدرت را، از جمله تکاليف شرعی میدانند.
درونمايه کلام گنجی در سادهترين بيان، دفاع از عرفیگرايی (secularization) در مقابل اسلامگرايی است. او نه تنها دين و حکومت را پديدههايی متفاوت و تفکيکپذير میداند و خواهان جدايی اين دو از همديگر است؛ بلکه با نافرمانی خود، جهت پيکان مبارزه را، عليه عقبماندهترين گرايشها و نگرشهايی که تفکر عرفی را ضرورتا کفرآميز میدانند، نشانه گرفته است. او از طريق نامهها و مقالهها، میخواسته بفهماند که بعنوان فردی مسلمان، ديگر قادر به التزام به آراء و فتاوی علما و فقها در زندگی شخصی و سياسی خود نيست.
چنين برخوردی، از اين زاويه حائز اهميتاند که روحانيان جوامع اسلامی و از جمله مراجع شيعه، با اتکا به حربه فتوا، عملا اجازه نمیدادند که هيچ فردی از بيرون (و حتا از درون) به تشکيک در اصول اسلامی پرداخته و آنرا مورد نقد و بررسی قرار دهند. در دوره معاصر و از زمان جنبش بابيه، روحانيت با بهرهگيری از اين حربه، مانع از شکلگيری گفتمان مُدرن در جامعه شدند. از آنجايیکه تفاسير و قرائتهای مختلف آنان از اسلام، باشرايط روز و زمان همخوانی نداشت و فاقد حداقل کارايی لازم بودند، اعمال بازدارنده روحانيت، تنها چرخه روند ترقی را در جامعه کُند نساخت، بلکه به سهم خود موجب شدند که فقه اسلام بيش از حد معمول با سنتگرايی درهم آميخته و امروز به صورت دژی مستحکم و نفوذناپذير، برای بنيادگرايان تبديل گردد.
اينکه چرا حوزهها به چنين سرنوشتی گرفتار آمدهاند، دلايل مختلفی را میتوان برشمرد که مهمترين آنها، دلهره و حساسيتهايی است که روحانيت در برابر نوآوریهای زمانه از خود نشان میدهند. اگرچه بخشی از آنان به درستی دريافتهاند که با رواج و تثبيت مقوله فرديت و حقوق فردی در جوامع اسلامی، ديگر امکان تداوم آن سنتها، مقدور و ممکن نيست؛ اما اکثريت قريب به اتفاقشان، هنوز حاضر به پذيرش اين واقعيت نيستند که اساس بسياری از مشکلات، قوانين سنتی اسلام است. در واقع، مخالفت آنان پيش از اينکه جنبه نظری و اعتقادی داشته باشد، بيشتر حافظ منافع کاستی است که روحانيان، نه تنها حق تفسير از کتاب و احاديث، بلکه حق تفسير از کار، زندگی و مناسبات را در جوامع اسلامی، در انحصار خود میدانند.
از اين زاويه، اعتراض گنجی تنها جنبه سياسی ندارد و نبايد مضمون تلاشهای او را تا سطح تعويض شخص خامنهای معنی کرد و تنزل داد. او از طريق افشاءگریها، اعتراضها و نافرمانیها، در واقع نظام حقوقی اسلام را [که نظام حقوقی و سياسی جمهوری اسلامی برمبنای آنها شکل گرفته است] به چالش طلبيده و معتقد است که چنين نظامی، بههيچوجه امکان برخورد عادلانه و برابر با فرد را نمی دهد. اشباح موجود در تاريکخانههای مورد اشاره گنجی، کسانی جز فقها نيستند که حق تفسير درباره زندگی و حقوق انسانها را، در انحصار خود گرفتهاند و هر زمان هم اراده کنند، دستور قتلشان را صادر میکنند.
اگر بتوانيم بُعد آگاهیبخش حرکت گنجی را در جامعه تقويت کنيم، آن زمان، برای يک مسلمان معتقد و مقلد، گذر از دستوری را که درینجفآبادی در انجام قتلهای زنجيرهایـ سياسی صادر کرد، تا رسيدن به فتوای قتل سلمان رشدی و درک و تعمق درباره اعمال خمينی، ديگر مرزهای ممنوعه نيستاند و تابو بنظر نمیآيند. ديگر آشتی کردن با عرفیگرايی، همزيستی با مردم جهان و دفاع از صلح و مدارايی غيرواقعی و دشوار نيستاند. در چنين شرايطی است که آنها آمادگی پذيرش و همهگير شدن آزادی بيان و انديشه را در جامعه خواهند يافت. و حتا در دفاع از حقوق فردی، در برابر واکنشهای تند روحانيان مقاومت خواهند کرد و خواستار جدايی دين از حکومت خواهند شد.
بحث، تنها بر سر گنجی يا شخص ثالثی نيست. اصل مسئله اينجا است که ما از کدام زاويه، به پديدهها و حوادث مینگريم!
جمعه، ١٤ مرداد ١٣٨٤