iran-emrooz.net | Wed, 09.11.2011, 9:30
خطر جنگ یا خطر توهم پراکنیهای ما؟
جواد طالعی
|
جنجالهای تازه بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی و امکان حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران، در میان تحلیل گران و سیاست ورزان (یا سیاست بازان) ایرانی، تکاپوی شدیدی به راه انداخته است. سرنگونی طلبان، از بغض رژیمی که همه انواع ضربهها را به اقتصاد و فرهنگ و بهداشت روانی جامعه ایران وارد کرده و به این تبهکاریها بی پروا ادامه میدهد، بعضا حتی بیش از جنگ طلبان داخلی و خارجی بر طبل جنگ میکوبند. گروهی دیگر، از بیم برباد رفتن زیرساختهای اقتصادی ایران و آغاز دورانی تیره تر، به حق دخالت خارجی را نفی میکنند، اما متاسفانه تا آنجا پیش میروند که در تحلیلهای خود، حتی بیش از کارگزاران رژیم اسلامی، باندهای حاکم بر ایران را تطهیر میکنند.
یک نمونه از این تحلیلهای یکجانبه، مقاله دوست گرامی و درخور احترام من آقای امیر مومبینی است. این مقاله که در ایران امروز منتشر شده، در بخش اعظم خود، آنجا که به تشریح زیانهای یک جنگ خانمانسوز میپردازد، قابل تایید است. اما در طرح برخی نکات، به این واقعیت عنایت ندارد که اگر امروز بخشی از افکار عمومی جهانی برای پذیرش حمله نظامی به ایران آماده شده است، دلیل عمده جز آن نیست که رهبران جمهوری اسلامی، پنهان و آشکار، در کار استقرار صلح در سراسر منطقه خاورمیانه سنگ اندازی میکنند و هدف نهائی آنها از دنبال کردن برنامه پرهزینه و بی منطق اتمی، چیزی جز تحکیم پایههای نفوذ و قدرت خود در منطقه نیست.
نکاتی از این مقاله را، که در پس نیات خیرخواهانه، دست کم در عرصه سیاست منطقهای، آب تطهیر بر سر رژیم ضد مردمی، ایدئولوژیک و سلطه طلب حاکم بر ایران میپاشد، مرور میکنیم:
آقای امیر مومبینی در جائی از مقاله خود مینویسد: "علیرغم این که رژیم ایران یکی از سرکوبگرترین رژیمها در تاریخ معاصر است، اما این رژیم نه به هیچ کشوری اعلام جنگ داده است و نه به هیچ کشوری لشکر کشیده است".
در اینجا نویسنده خواسته یا نخواسته تنها نشانه مداخله گری را "اعلان جنگ" یا "لشگر کشی به کشوری دیگر" میداند. او البته در جائی دیگر میان سیاستهای جمهوری اسلامی در مورد لبنان و فلسطین و جاهای دیگر تمایز قائل میشود. این تمایز قائل شدن، خواننده را در نهایت به این نتیجه میرساند که جمهوری اسلامی تنها در مورد لبنان و فلسطین مداخله جو است و در تحریک و تجهیز مالی و ایدئولوژیک شیعیان کویت و بحرین و عربستان سعودی و حوثیهای یمن، یا در پشتیبانی از نیروهای سرکوبگر سوریه نقشی ندارد که بتواند بر نظم منطقه تاثیر منفی بگذارد.
آقای مومبینی، از روشنفکرانی است که تقریبا تمام وقت آزاد خود را صرف مطالعه و نوشتن میکند. بنابراین، بعید میدانم تاکنون نخوانده باشد که مثلا تعداد موشکهای قسام حزب الله لبنان در بیخ گوش اسرائیل به شکرانه پشتیبانیهای تهران اکنون به دهها هزار فروند رسیده است. (به روایتی تایید نشده 60 هزار فروند). آقای ممبینی حتما میداند که جمهوری اسلامی، از حزب الله در لبنانی که روزگاری یکی از آزادترین جوامع خاورمیانه بود، دولتی در دل دولت قانونی ایجاد کرده است. دولت سایهای که تضادهای ایدئولوژیک و استراتژیک خود و تهران با اسرائیل را، بر منافع ملی مردم لبنان ترجیح میدهد و هنگامی که یک دادگاه بین المللی چهار عضو آن را به دخالت در مرگ رفیق حریری متهم میکند، کمر دولت را میشکند.
بعید میدانم آقای مومبینی بخواهد یا بتواند انکار کند که جمهوری اسلامی تاکنون یکی از مهمترین عوامل عدم تحقق صلح میان اسرائیل و فلسطین بوده است. اکثریت مردم ستم کشیده فلسطین راه رهائی و توسعه سرزمین خود را در پذیرش راه حل دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی یافتهاند. تشکیلات خودگردان برای به کرسی نشاندن همین هدف، به رغم مخالفت اسرائیل میکوشد پشتیبانی جامعه جهانی را جلب کند. اما علی خامنهای، که بیش از سرنوشت سیاه مردم فلسطین در اندیشه حفظ دامنه نفوذ رژیم خود است، این تلاشها را خیانت میشمارد.
هیچکس نمیتواند انکار کند که پس از جنگ یکماهه حزب الله و اسرائیل در سال ۲۰۰۶ میلادی، صدها میلیون دلار از منابع ملی مردم ایران برای بازسازی ویرانیهای این جنگ روانه جنوب لبنان شد. در حالی که خرابیهای جنگ هشت ساله ایران و عراق در خوزستان هنوز ترمیم نشده است و تصویرهائی که از زندگی فلاکت بار بسیاری از مردم این استان ایران میرسد، بی عاطفه ترین انسانها را نیز به گریه وا میدارد. آیا این میلیونها دلار، از سر انسان دوستی روانه لبنان شد؟ یا به خاطر حفظ نفوذ در میان شیعیان لبنان؟ گروهی که جمهوری اسلامی به عنوان بازوی پنجم خود در برابر اسرائیل به آن مینگرد؟
بعید میدانم کسی خبرها و گزارشهای موثق را طی چند سال اخیر دنبال کرده باشد و بتواند انکار کند که جمهوری اسلامی، در برابر عراق و افغانستان نیز، سیاستی دو رویه اتخاذ کرده و هرجا منافعش ایجاب میکند، با دولتهای محلی از راه دوستی وارد میشود و هرجا لازم باشد با تجهیز گروههای تروریستی اوضاع این کشورها را آشفته میکند. آیا همه این خبرها و گزارشها زائیده توطئه غرب است؟ ایا شکایتهای متعدد معترضان سوری را هم باید نادیده گرفت که دائما تکرار میکنند نیروهای سپاه پاسداران در سوریه از سرکوب معترضان این کشور پشتیبانی میکنند؟
مداخلهگری در امور دیگران، الزاما از طریق "اعلان جنگ" یا "لشگر کشی" انجام نمیشود. جمهوری اسلامی، از همان آغاز، راه دیگری در پیش گرفته است. این رژیم اصولا شهامت و توان آن را ندارد که هنگام سرکوب شیعیان بحرین به طور مستقیم وارد معرکه شود و موجودیت خود را به خطر بیاندازد، بلکه میکوشد با تشویق و ترغیب بنیادگرایان در سراسر منطقه سیاستهای خود را پیش ببرد.
آقای مومبینی خوشبینانه مینویسد: " هیاهوی صدور انقلاب اسلامی توسط خمینی سالهاست از تب و تاب افتاده است". این ادعای کوچکی نیست. من میتوانم باور کنم که آقای ممبینی عزیز نمیداند که احمد جنتی در جریان جنگ بالکان با چمدانهای پر از دلار دهها بار به سارایه وو رفت و برگشت. اما نمیتوانم باور کنم نخوانده باشد که خالد مشغل را همین سال گذشته هنگام بازگشت از دست بوسی آقای خامنهای، در مرز باریکه غزه با یک چمدان دلار گرفتند. اگر اینها صدور انقلاب نیست، پس چیست؟
آقای امیر مومبینی احتمالا از این موضوع هم خبر ندارند که در پایان جنگ بالکان، هنگامی که در پیمان صلح قید شد که همه نطامیان خارجی باید بوسنی هرزهگوین را ترک کنند، گروهی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هر کدام هزاران دلار از احمد جنتی نماینده ولی فقیه در بوسنی هرزهگوین گرفتند، تا از طریق ازدواج با دختران فقیر بوسنی تابعیت این کشور را به دست بیاورند و پستهای حساس را در ارتش نوبنیاد این کشور قبضه کنند. اینها اکنون فرماندهی بسیاری از یکانهای ارتش بوسنی هرزهگوین را در اختیار گرفتهاند و نقش نوک جبهه جمهوری اسلامی در برابر دروازههای غرب را دارند تا اگر لازم شد، حتی اروپا را ناارام کنند.
"از تب و تاب افتادن هیاهوی صدور انقلاب اسلامی" توهمی بیش نیست. هرچند که این هیاهو به علت سیاهکاریهای رژیم اسلامی حاکم بر ایران کسی را در منطقه جلب نمیکند. اما شبکههای تروریستی و بنیادگرایان شیعی و ثنی، هرجا منافع جمهوری اسلامی ایجاب کند، از آن به خوبی تغذیه میشوند. آیا وقتی رهبر یک کشور، در پی بهار عربی مردم کشورهای دیگر را به تبعیت از الگوی جمهوری اسلامی دعوت میکند و تا آنجا پیش میرود که فریاد اعتراض اخوان المسلمین مصر و شیخ راشد القنوشی رهبر حزب نهضت اسلامی تونس را هم بلند میکند، این دخالت در امور دیگران نیست؟ برای توسعه طلبی باید اعلان جنگ داد و لشگر کشی کرد؟ اصولا جمهوری اسلامی، که درگیر فساد و تباهی کش تنبانش در رفته و به چشم خودش خورده است، توان چنین کارهائی را هم دارد؟
آقای امیر مومبینی، در جائی دیگر از مقاله خود وظیفه رد اتهام از رژیم تهران را در مورد برنامه اتمی هم به عهده میگیرد و تا آنجا پیش میرود که در اساس حتی غلیط تر از خود حکومت، منکر چنین برنامهای میشود. او مینویسد: "رژیم ایران توانایی و امکان تولید سلاح اتمی را ندارد. راه رسیدن ایران به چنین تسلیحاتی بسته است."
اگر چنین است؟ تحمل این همه هزینه و تنش و تحریم، فقط آنطور که آقای مومبینی مینویسد، برای جلوگیری از آبروریزی داخلی است؟ یعنی به نظر شما آقای مومبینی عزیز، مراکز نظنز و فردو و مراکز احتمالا مخفی اتمی دیگر همه خوابیدهاند و رژیم اسلامی برای سرگرم نگه داشتن مردم خبر از افزایش توان غنی سازی سانتریفوژهای خود میدهد؟ یعنی برای رژیم فقاهتی مشکل است که یک شب آقا را خواب نما کند و فردا به همه بگوید که دنبال کردن برنامه اتمی برخلاف مصالح ایران و اسلام است؟
آقای مومبینی، سالها است ظاهرا از عضویت در سازمان چریکهای فدائی خلق (اکثریت) کناره گیری کرده و سرگرم مطالعه و نوشتن پیرامون مسائل زیست محیطی شده است. پس پرسشی را در همین زمینه با ایشان مطرح میکنم: سرزمینی مثل ایران، که بر دریای نفت و گاز نشسته، دو سوم خاکش همیشه آفتابی است، سر و پایش به دریا وصل است و در بخشهای عطیمی از خاکش، باد دائما میوزد، اگر در پی ساختن بمب اتمی نیست، چرا ۸ سال است خود را درگیر بحرانی جهانی و بی پایان کرده و یکبار حاضر نشده طرحی را در زمینه بهره وری از انرژیهای بادی و آفتابی و آبی در دستور کار خود قرار دهد؟
خودمان را گول نزنیم، سرمان را زیر برف نگیریم. همه جانبه بنگریم. از این سوی بام به آن سوی بام پرت نشویم، به دلیل مخالفت برحق و انسانی با جنگی که میتواند روزگاری تیره تر برای مردم ما فراهم کند، آب تطهیر بر سر رژیمی نریزیم که بسیاری از فتنههای منطقه حاصل سلطه طلبیهای ایدئولوژیک آن است. جمهوری اسلامی برنامه اتمی خود را با جدیت دنبال میکند، هدف نهائیش هم دست یابی به بمب اتمی است. اما این بمب را برای پرتاب کردن بر سر دیگران نمیخواهد. برای مقابله با ترس حمله خارجی میخواهد. در این نکته میتوانیم توافق داشته باشیم. اما این رژیم پیشا قرون وسطائی، پس از ۳۳ سال کشتار و تجاوز و آلوده کردن نیروی جوان ما به اعتیاد و افسردگی و بی چشم اندازی، کمتر از جنگ برای مردم ایران زیانبار نیست. اگر دیروز جنایات این رژیم را، تا پیش از آن که دامن گروه خودمان را بگیرد، یکسره تایید نکرده بودیم، امروز مجبور نمیشدیم از ترس حمله خارجی دوباره آب تطهیر بر سر آن بریزیم. امروز، قطعا چنین رژیم نکبتی حاکم بر سرنوشت مردم ما نبود.
در مخالفت با جنگ، من با شما و همفکران شما هم عقیدهام. اما اگر جنگی به مردم ایران تحمیل شود، عامل آن از نظر من، پیش از آن که خارجیها باشند، از یک سو این رژیم رسوا است و از سوی دیگر من و شما که سی و سه سال است خیال کردهایم با انشاهای زیبا میتوانیم سرنوشت کشورمان را تغییر دهیم. ما که آنقدر همت نداشتیم تا دست کم نهادی را به وجود بیاوریم که امروز، در چنین شرایط تلخ و حساسی، بتواند با انجام یک نظر سنجی بی طرفانه و علمی پاسخ بدهند که مردم ایران واقعا چه میخواهند؟ پوک شدن باز هم بیشتر استخوانهای جوانان در نتیجه رواج مواد مخدر مدرن و ارزان و فراوان؟ یا مرگ یکبار و شیون یکبار؟
و تصمیم، هرچه باشد با مردمی است که دارند در آن جهنم میسوزند، نه ما که نه از جنگ میسوزیم و نه از مرگ تدریجی جاری در آن آب و خاک میپوسیم.
نظر کاربران:
امیر گرامی
قصدی برای نوشتن این چند کلمه نداشتم اما وقتی جواب شما را به اقای طالعی دیدم فکر کردم حداقل چند نکته را از میان نکات مجادله آمیز متعدد و مکرری که در هر دو نوشته شما قابل رویت است با شما طرح کنم. شما به راستی به چه میزان از صحت ادعای خودتان در مورد کمک آمریکا برای ساختن بمب اتمی در پاکستان مطمئن هستید؟ به همین ترتیب است اطلاعات شما درمورد مورد توقف احتمالی فعالیتهای مربوط به ساخت بمب هسته ای توسط حکومت ایران و هم چنین ایرادات متعددی که به گزارش آمانو گرفته اید وو...
رجوعی گذرا به اطلاعات در دسترس اعتبار ادعاهای شما را با تردیدهای جدی مواجه میسازد...متاسفانه چنین روشی بدون اینکه شما خواسته باشید کم یا بیش تطهیر پرونده بسیار سیاه و جنگ افروزانه حکومت جمهوری اسلامی و مسئول شناختن کشورهای غربی به عنوان عامل اصلی در آفرینش وضع موجود را به درون ذهن خواننده میبرد و...
موفق باشید
کریم از لندن
*
دوست بسیار عزیزم آقای طالعی. شما قطعا میدانید که در شرایطی سیاست حرفه ای با سطوری نوشته یا تکمیل میشود که قابل رویت نیستند. یعنی بین سطور سطرهای حساب شده ای هست. دو مقاله ی اخیر من از اینگونه هستند. توضیح سطور غتر قابل رؤیت نقض غرض است. پس بدهی خودم به شما را میگذارم برای زمانی دیگر. من مقاله ها را به لحاظ سیاسی کم نقص میدانم. قانع نشدم که موردی را اصلاح کنم. از نوشته ی شما استفاده کردم.
همیشه عزیز هستید.
امیر مومبینی
*
با سلام
من با نظر آقای طالعی کاملاً موافقم و از تحلیل کوتاه اما گویایی که داشتند، بسیار لذت بردم. از جمله نکات درستی که ایشان به آن اشاره کرده اند و من به بهانه این یادداشت برآن تأکید میکنم، بی همتی بساری از روشنفکران ایرانی در ایجاد نهادی برای چنین روزهایی، و غرق شدن در گرداب درگیریهای فرقهای بیش از ۵۰ ساله است. نبود چنین نهادی که به ویژه مبارزین شناخته شده و خوشنام پیش و پس از انقلاب در آن عضویت داشته و حضور خود را رسماً اعلام کنند، فوریترین نیاز جامعۀ ایران است. متأسفانه امروز کسانی در خارج از کشور هستند که برای ریاست بر این یا آن سازمان ضعیف و کم اثر در تبعید با دوستان دیرین خود میجنگند و یا هر تهمتی به آنها میزنند؛ اما دریغ از آنکه گامی کوتاه در راه یک کاسه کردن افراد و سازمانهای کم جان موجود بردارند. جنبش مبارزاتی ایران؛ هم به تئوری و برنامۀ عمل نیاز دارد، هم به سازمان، و هم به چهرههایی که مردم آنها را بشناسند و یا به آنها شناسانده شوند و از انها به عنوان یک عامل وحدت بخش استفاده کنند. این سخن چیز تازه ای نیست، اما مقالۀ آقای مومبینی و نقد آقای طالعی برآن، موجب شد زخم کهنهای را که در دل داشتم، به زبان اورم. امیدوارم این مقالات و گفتگوها؛ پیش از آنکه داستان یک لیبی دیگر و یک بلحاج دیگر در ایران تکرار شود، همۀ ما را به خود آورد. این کار دشوار است اما شدنی است. به ویژه برای کسانی که دور از هرگونه خطری، در خارج از کشور زندگی میکنند. کسی از آنها انتظار ندارد مسلسل به دست گیرند، اما می توانند شرایط و بلندگویی را به وجود آورند که آنهایی که در داخل کشور هستند، بتوانند بین خود هماهنگی ایجاد کنند و به وظیفهای که دارند، عمل کنند. اگر امروز به خود نیاییم، فردا خیلی دیر است.
*
واقعییت اینست که نه فقط اسراییل بلکه جمهوری اسلامی هم جنگ میخواهد جنگ برای جمهوری اسلامی نعمت است تحت شرایط جنگی جمهوری اسلامی بخشهای صدمه دیدهی خود را ترمیم خواهد کرد و اینبار برای همیشه بیک حاکمیت یکدست نظامی تبدیل خواهد شد.هرگونه صدای آزادخواهی را در گلو خفه خواهد کرد. آنانی که بر طبل جنگ میکوبند خود نمیدانند که دارند با جمهوری اسلامی هم صدا میشوند وخواسته یا نا خواسته راه اورا هموار میکنند؟ درست مثل انقلاب بهمن سال ۵۷ که با فرو ریختن رژیم شاه آب به آسیاب خمینی ریختند؟ براستی لحظه ای بفکر تان رسیده است که جنگ قابل کنترل نیست! واگر آغاز شود از ایران بجز ویرانه ای باقی نخواهد ماند! ای کاش جنگی در نگیرد چراکه هرگز جنگی محدود نخواهد بود! با توجه به ذخیره های مهمات جنگی طرفین این جنگ ادامه دار خواهد بود وبیش از همه مردم آزادیخواه ایران صدمه خواهند دید. مسئولیت این جنگ را بگردن هرکس میخواهید بیندازد فرقی نمیکند مهم اینست که خانه مردم خراب میشود وکسی هم پاسخگو نخواهد بود! اینرا نمیگویم که با گفتارم شاید بتوانم از وقوع جنگ جلو گیری کنم بلکه بخاطر آن میگویم که دوستان آزادیخواهم موافق جنگ وویرانی میهنشان نباشند! با تشکر از کسانی که این مطلب را مطالعه کردند.
مرداس بختیاری
*
آقای جواد طالعی - در مورد ماجرای ازدواج پاسداران با دختران بوسنیایی و قبضه مقامات ارتش آن کشور چه مستندی برای ارایه دارید؟
با تشکر، محمد