iran-emrooz.net | Tue, 25.10.2011, 21:41
جمهوری اسلامی بین ترکیه و عربستان
اسفندیار طبری
|
این روزها بحثهایی پیرامون تغییر سیستم سیاسی در ایران جاری است، که با سخنرانی خامنهای در کرمانشاه مهر تاییدی برآن زده شد. اقای خامنه موافقت خود را برای حذف مقام ریاست جمهوری، که از سوی مردم به طور مستقیم انتخاب میشود، به نفع مقام نخست وزیری که منتخب مجلس است، اعلام کرد. از سوی دیگر خبر ترور سفیر عربستان در آمریکا سایهای تازه بر رویدادها انداخته است. دراین رابطه پرسشهای مختلفی نظیر زیرین عنوان میشود:
- رژیم با این تغییر چه هدفی را دنبال میکند؟
- این تغییر در سیستم سیاسی جمهوری اسلامی چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
در این راستا خبر ترور احتمالی سفیر عربستان از اهمیت ویژه برخوردار است که به آن نیز اشاره میشود.
****
شاید بتوان گفت که از قرن بیستم به این سو دو انقلاب بزرگ چهره سرزمینهای خاورمیانه را ویران کرد: در ترکیه به رهبری کمال آتاتورک و در ایران به رهبری خمینی. در حالیکه آتاتورک جدایی سیاست از مذهب را پایه سیستم سیاسی در ترکیه نهاد، خمینی در سیستم جمهوری اسلامی هر دو را به هم پیوند داد. جمهوری اسلامی پاسخی بود از یک سو به سیستم سکولار-دمکراتیک ترکیه و از سوی دیگر به سیستم پادشاهی-تئوکرتیک عربستان سعودی.
****
جمهوری اسلامی در ایران
خمینی قابل از مرگش به مجلس خبرگان ماموریت داد که خامنهای را به ولایت فقیه برگزیند و در مدتی کوتاه پس از مرگش اختیارت خامنهای از نو تعیین گشت، که بر مبنای آن نه تنها صاحب اختیار عزل و نصب سران ارتش و سپاه و قوه قضاییه میشود، بلکه فراتر از آن کنترل سه قوه و تعیین مسیر سیاسی جامعه زیر نظر او میرود. اما همزمان ولی فقیه موظف میشود در تصمیم گیریهای مهم با مجمع تشخیص مصلحت به مشورت بنشیند، به ویژه آنگاه که بین مجلس و نهادهای مذهبی اختلاف نظر حاکم است.
تغییر دیگری که در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی در اواخر مرگ خمینی صورت گرفت، برچیدگی نهاد نخست وزیری است. اختیارات نخست وزیر به عنوان رئیس دولت که از سوی رئیس جمهور انتخاب میشد تماماً در اختیار رئیس جمهور قرار گرفت که طبعا بر قدرت رییس جمهور افزود و قطبی شدن قدرت بین او و نخست وزیر را از میان برد. بنا بر این تغییر، رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت، وزرای خود را انتخاب و آنها را به مجلس معرفی میکند. به عبارت دیگر او و وزاریش در مقابل مجلس پاسخگو هستند. به طور خلاصه دو تغییر مهمی که تاکنون در سیستم جمهوری اسلامی رخ دادهاند از این قرار میباشند:
- تضعیف ولی فقیه در این مفهوم که در اتخاذ تصمیمگیریهایش با مجمع تشخیص مصلحت به گفتگو بنشیند. این امر از خصلت خطا ناپذیری و تقدس ولی فقیه به عنوان «امام امت» کاهید.
- تقویت رییس جمهور در این مفهوم که با لغو نخست وزیر به ریاست قوه مجریه رسید.
این دوگانگی قدرت در درون جمهوری اسلامی تا به امروز مرکز تنشها و کشمکشهای سیاسی در سیستم جمهوری اسلامی بوده و هست، که اگر در دوران رفسنجانی کم مسئله بود، در دوران خاتمی به یک کشمکش جدی تبدیل شد که نقطه عطف آن رشد جنبش سبز بود. پلاریزه شدن قدرت بین رئیس جمهور و ولی فقیه حتی در زمان ریاست جمهوری احمدینژاد، برخی از تئورسینهای مذهبی رادیکال در درون رژیم، نظیر مصباح یزدی، را به این نتیجه رساند، که باید از اصل انتخاب از سوی مردم دوری جست و مقام ریاست جمهوری را انتصابی کرد که اخیرا با تایید خامنهای روبرو شده است و چراغ سبزی برای اجرای آن است. رژیم که بر این اعتقاد بود که با روی کار آمدن فردی مطیع همچون احمدی نژاد این پلاریزسیون از بین میرود، امروز به این نتیجه رسیده است، که تنها با «انتصاب» شخص مورد نظر میتوان به نتیجه مطلوب رسید.
پادشاهی عربستان سعودی
سیستم سیاسی در عربستان سعودی یک سیستم مونارشی فامیلی است که به وسیله ابن سعود در سال ۱۹۲۲ پایه گذاری شد. قدرت رژیم بر اساس شریعت و قرآن است که هر دو اساس حقوقی جامعه را تعیین میکنند. رژیم سعودی با وجود قدرت گسترده خود یک سیستم توتالیتر نیست، زیرا پادشاه مجبور است در چهارچوب اصول شریعت عمل کند. از این زاویه میتوان گفت که سیستم سیاسی سعودی یک سیستم مونارشی مشروطه است که توسط قوانین شرعی جامعه قدرت مطلقه حاکمیت محدود میشود.
پادشاه سعودی همزمان نخست وزیر هیئت وزرا میباشد که مجلس شورا پاسخگو است. اما عملکرد شورای وزیران که اعضای آن از سوی پادشاه انتخاب میشوند صرفا جنبه مشورتی است و تصمیم گیریهای سیاسی از سوی پادشاه و خانواده یا کلان او اتخاذ میگردند. به این دلیل سیستم سعودی یک سیستم فامیلی بسیار بزرگ است که نبض اقتصادی جامعه را در دست دارد. از یک سو شیخهای وابسته به رژیم و از سوی دیگر علمای اسلامی به طور محلی نقش کلیدی در اتخاذ تصمیمها دارند.
پادشاه رهبر روحانی علما میباشد که قدرت معنوی و سیاسی او با ولی فقیه قابل مقایسه است. بعد از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ رژیم سعودی بنا بر فشار آمریکا مجبور به انجام رفورمهایی در عرصه سیاسی شد، که میتوان از به رسمیت شناختن چهار قانون نام برد: قانون محلی، قانون کشوری، قانون شورای وزیران و قانون مجلس شورا که مهمترین آن قانون کشوری است. در این قانون تاکید شده است که حاکمیت از قوه مجریه، قوه سازمانی و قوه قضاییه که بر راس آن پادشاه میباشد و آخرین نهاد تصمیم گیرنده است تشکیل شده است. قوه سازمانی که همان قوه مقننه است، قوانین را بر مبنای اصول شریعه تعیین میکند. اما از آنجا که پادشاه آخرین نهاد تعیین کننده است، این تجزیه قوا ارزش وجودی خود را از دست میدهد. قوه قضاییه نیز خصلت بیطرفانه خود را از دست میدهد، زیرا علمای اسلامی تصمیم گیرنده اصلی هستند که در چهارچوب قوانین سنتی شریعه عمل میکنند.
****
جمهوری ترکیه
آتاتورک اولین ریئس جمهور ترکیه بعد از سقوط سیستم خلیفهای و ولایتی در سال ۱۹۲۴ میلادی است، که بر اساس جدایی کامل مذهب از سیاست استوار است. کمال آتاتورک همه نهادهای سنتی خلیفهای و مذهبی را از برچید و به جای آن با قانون اساسی مدرنی نفوذ علما و مذهبیها را کاملا از بین برد. اسلام رسمیت خود را به عنوان مذهب حکومتی و رسمی از دست داد. به جای قوانین شریعه، با استفاده از قوانین اروپایی، قوانین مدنی و جنایی نوشته شدند. بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ با وجود مقاومت شدید مذهبیها، رفرمهای بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی صورت گرفتند که تا به امروز تاثیر عمیق خود را گذشتهاند.
برنامه آتاتورک در سال ۱۹۲۳ که از سوی حزب جمهوری خلق او حمایت شد، تاسیس یک حکومت ملی ترکیه بر پایه ناسیونالیسم و لائیسم است. حکومت ترکیه بر اساس قوانین ۱۹۲۸ میلادی یک حکومت جمهوری، ناسیونالیست، لاییک و آتاتهایست (گسترش نفوذ حکومت در همه عرصهها) است.
بعد از جنگ جهانی دوم پیشرفت روند دمکراسی در ترکیه ادامه یافت. احزاب مختلفی نظیر حزب عدالت و حزب دمکراسی پا به عرصه وجود گذاشتند که هر دو این احزاب تلاش کردند رفرمهای اتاتورک را با مذهب اسلام هماهنگ سازند. اما حزب جمهوری خلق با وفاداری به اتاتورک به ایدههای سوسیال دمکراسی نزدیک شد.
مجلس ترکیه مجمع بزرگی از بیش از ۵۵۰ نماینده است که در کنار قانونگزاری رئیس جمهور را برای هفت سال انتخاب میکنند. رئیس جمهور قدرت مضاعف مقننه و اجرایی دارد: در چهارچوب قدرت مقننه رئیس جمهوراین اختیار را دارد که در مقابل مجلس بزرگ تغییر قانون را با اجرای همهپرسی مستقیم از مردم عملی کند که در سالهای اخیر رییس جمهور کنونی از این اختیار برای حذف ممنویت حجاب در دانشگاهها استفاده کرده است.
در چهارچوب قدرت مجریه او نخست وزیر را از میان اعضای مجلس بزرگ انتخاب میکند. نخست وزیر به عنوان رییس شورای وزیران مسئول امور اجرایی و سیاسی است. از زمان حکومت حزب عدالت و توسعه که تمایلات اسلامی دارد، تغییراتی در جامعه نظیر اجرای نماز و عبادت به زبان عربی، ایجاد مدارس قران و مساجد صورت گرفته است. اما این حزب به اصول لاییک و ملی کمالیستی همچنان وفادار است. در سال ۲۰۰۰ حکم اعدام در ترکیه برچیده شد و از آن سال تا به امروز قوانینی تصویب شدهاند، که شکنجه و هر گونه تجاوز به حقوق بشر را ممنوع میکند که یکی از پیششرطهای مهم برای عضویت در اتحادیه اروپا است.
****
ایران و عربستان
این دو کشور با حکومتهای اسلامی سالهاست که در رقابت شدید برای گسترش نفوذ خود در کشورهای اسلامی هستند و هر دو خود را نماینده همه کشورهای اسلامی دنیا میدانند. با رشد جنبشهای اجتماعی در کشورهای عربی رقابت بین این دو کشور ابعاد تازهای به خود گرفت. جبههگیری سیاسی بین این دو کشور با گسترش این جنبشها کیفیت تازهای به خود گرفت. انقلاب مصر و سقوط مبارک زنگ خطری هم برای ایران و هم برای عربستان بود: حکومت ایران که به تازگی تظاهرات میلیونی جنبش سبز را با سرکوب پشت سر گذاشته بود، از این ترسید، که موج تازهای از جنبش آغاز شود، و به همان اندازه نیز حکومت سعودی که متحد مبارک بود. برای پادشاه سعودی بسیار انزجارآور بود، که غرب و به ویژه آمریکا از حمایت خود از مبارک کنار کشیدند و دست دوستی با مردم مصر دادند و این را زنگ خطری برای خود برشمردند.
ولی حکومت ایران همچنان امیدوار بود، که نیروهای اسلامی در مصر، جمهوری اسلامی را سرمشق قرار داده و برای رسیدن به یک حکومت اسلامی نظیر ایران تلاش کنند. سران اسلامی اخوانالمسلمین جنبش مصر اما اعلام کردند، که آنها یک سیستم سیاسی نظیر جمهوری ترکیه را به عنوان الگوی حکومتی در نظر دارند و از ایران فاصله گرفتند.
با این همه جمهوری اسلامی ایران به یک پیروزی مهمی رسید: حکومت نظامیان در مصر برای اولین بار به کشتیهای جنگی ایران در کانال سوئز اجازه سفر داد. از سوی دیگر پادشاه سعودی در مصر به گسترش نفوذ خود پرداخت: حکومت ارتشی مصر در سال ۲۰۱۱ از عربستان بیش از چهار میلیارد دلار دریافت کرد که دوبرابر حمایت نظامی آمریکا از مصر در این سال بود. با حمایت عربستان نیروهای رادیکال سلفی به سرعت در مصر در حال رشد هستند که خاری است بر چشم حاکمان جمهوری اسلامی در ایران.
در سوریه اما توازن قوا شکل دیگری دارد: قدرتمداران علوی در سوریه از متحدین حکومت اسلامی به شمار میروند. حزب الله لبنان که در دهه هشتاد از طرف رژیم ایران تشکیل شد، در سوریه تعلیم نظامی میبینند و پایگاههای مهمی دارند. رژیم ایران به هیچ وجه تمایلی به از دست دادن این اردوگاهها ندارد. به همین دلیل ایران با حمایت مالی و نظامی خود از رژیم اسد به سرکوب مخالفان در سوریه کمک میکند. انتقاد ضمنی احمدی نژاد به کشتارها در سوریه تغییری در این سیاست ایجاد نخواهد کرد. به دلیل حمایت سوریه از حزب الله لبنان، عربستان سالهاست که با سوریه اختلاف دارد.
با آغاز جنبش اعتراضی اختلاف بین سوریه و عربستان به اوج خود رسید و پادشاه سعودی، عبدلله از حکومت اسد فاصله گرفت در عین اینکه با ترس از رشد جنبش در کشور خود از حمایت جدی از جنبش ضد اسد خودداری میکند.آنگاه که در بحرین احزاب شیعه در کنار سنیها برای دمکراسی و آزادی به پا خواستند، رژیم عربستان با ارسال نیروهای نظامی رژیم بحرین را در سرکوب معترضین حمایت کرد.
همزمان اما نقش ایران در حمایت از جنبش بحرین در میدان مروارید در بحرین آشکار گشت، امری که به سرکوب این جنبش رسمیت بخشید. اما واقعیت این بود و هست که اکثریت مردم بحرین با دخالتهای ایران مخالف هستند، زیرا خود را بیشتر متحد عراق میبینند: آنها قبل از اینکه شیعه باشند خود را عرب میبینند و نه فارس. به عبارت دیگر حس ناسیونالیستی در مقایسه با حس مذهبی از قدرت بیشتری برخوردار است. رقابت بین ایران و عربستان میتواند به مراحل بسیار خطرناکتری برسد. رژیم ایران لازم نیست بمب اتمی بسازد. همینکه او „قادر“ به ساختن چنین بمبی باشد، به عنوان تحدید بزرگی به شمار میرود.
خلاصه کنم: ایران در لبنان از حزب الله حمایت میکند وعربستان از جناح سعد حریری. در حالیکه ایران به دنبال حفظ اسد در سوریه است، نباید فراموش کرد، که عربستان رژیم صدام حسین را با ۲۵ میلیارد دلار در جنگ علیه ایران حمایت کرد. با آغاز جنبشهای عربی، عربستان، ایران را متهم به حمایت از اقلیتهای شیعه در بحرین میکند و با همین بهانه برای سرکوب این جنبش ۱۵۰۰ سرباز به بحرین ارسال کرد. دخالت ایران و عربستان در بحرین به شکست این جنبش اجتماعی انجامید. پروژه اتمی ایران تحریک دیگری علیه عربستان و منطقه است که همه کشورها را علیه ایران بسیج میکند.
رابطه بین عربستان و ایران به ویژه از زمان طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا بسیار وخیمتر شده است. عربستان و آمریکا پرونده این ترور را برای بررسی به سازمان ملل فرستادند و باید منتظر بود که نتیجه این بررسی چیست. در رابطه با این رویداد میتوان دو احتمال داد:
- این نقشه ترور برنامهای است از سوی عربستان و آمریکا برای تشدید فشار بر رژیم ایران
- جناحهای افراطی و خودمختار در رژیم چنین تروری را برنامهریزی کردهاند.
مورد اول غیرممکن نیست: با توجه به انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، اوباما برای رشد محبوبیت خود باید از خود، قدرت نشان دهد. اوباما که در گذشته در پیامهای مختلف به رژیم ایران تلاش کرده بود راه مذاکره را باز کند و همیشه در این رابطه مورد انتقاد رقیبان جمهوری خواه خود قرار میگرفت و با توجه به اینکه طرح پیشنهادی او برای مالیات گذاری ثروتمندان و گسترش بازار کار با مخالفت جمهوری خواهان به شکست انجامیده، باید ازخود قدرت تازهای نشان دهد. از سوی دیگر عربستان به عنوان رقیب و دشمن ایران همواره پافشاری در حمله نظامی به ایران دارد که با منافع دولت کنونی آمریکا کاملا مغایر است. اما باید اشاره کرد، که اتهام ترور اگر ساختگی باشد، ریسک بزرگی برای اوباما و انتخبات ریاست جمهوری او درآمریکا در بردارد، به همین دلیل به احتمال قوی این اتهام بر فاکتهایی استواراست، که باید منتظر ماند.
مورد دوم هم ممکن است: ایران پرونده قطوری در ترورهای خارج از مرز خود دارد. اینکه این ترور حرفهای نبوده ولی ترورهای ایران همیشه حرفهای است، منطقی نیست، زیرا همه ما میدانیم که در ایران گروههای خودمختار به اشکال مختلفی در خارج از کشور فعال هستند و در برلین در ماجرای میکونوس هم در گذشته ترورهای «غیر حرفهای» از سوی حکومت صورت گرفته است. اگر واقعا چنین باشد، این ثابت میکند که ولی فقیه و جناحهای حامی او برای نجات از بحران کنونی از هر ابزاری استفاده میکنند.
ایران بین ترکیه و عربستان
خمینیسم و کمالیسم نماینده دو سیستم کاملا متفاوت و متضاد هستند. در حالیکه خمینی به سیاست از دید مذهب مینگریست و مرزی بین این دو نمیشناخت، کمالیسم نماینده دیدگاهی است لاییک و سکولار. همانطور که اشاره شد در دهه اخیر با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه با گرایشات اسلامی، اسلام و مذهب نقش مهمتری بازی میکنند و برخی از محدودیتهای اجتماعی نظیر حجاب اسلامی و تاسیس مساجد رفع شده است. ایران تا قبل از این تحولات ترکیه را رقیبی برای نفوذ در جوامع اسلامی نمیدید. اما امروز جنبشهای اجتماعی در تونس، مصر و لیبی از جمهوری ترکیه به عنوان یک الگو برای سیستم سیاسی خود سخن میگویند که از نظر سیاسی شکست بزرگی برای حاکمان ایرانی است.
رقابت با ترکیه بسیار دشوارتر از رقابت با عربستان در عرصه جهانی ، زیرا ترکیه کشوری دمکرات است که به عنوان یک دورنمای جدی برای بسیاری از کشورهای اسلامی منطقه حتی برای ایران موضوعیت پیدا میکند. موضگیری قاطع اردغان، نخست وزیر ترکیه، علیه رژیم سوریه، دولت احمدینژاد را به تنگنای جدی انداخت، به گونهای که با وجود حمایت جدی او از سوریه به انتقاد از رژیم اسد نیز میپردازد.
متاسفانه رژیم ایران هنوز درک نکرده است، که تنها راه سالم رقابت در عرصه سیاسی و بینالمللی، کسب اعتماد مردم منطقه است، که شرط لازم آن احترام به حقوق مردم خود میباشد. سیاست دو گانه رژیم در مقابل سوریه، تنفری نسبت به ایران در مردم سوریه ایجاد کرده است، سیاست جنگ طلبانه و آشتی ناپذیرانه او در فلسطین، اکثریت این مردم را نسبت به ایران بدبین ساخته است. سیاست خشونت آمیز و تحریک آمیز او تمامی مردم اروپا و آمریکا را از او رمانده است.
سخنرانی اخیر خامنهای مبنی بر حذف نهاد ریاست جمهوری با انتخاب مستقیم مردم اوج تزلزل و بیفکری رژیم است، که تنها راه حل مشکلات کنونی را در حذف مطلق مردم میبیند و از این راه خود را به انزوای هر چه بیشتر میکشاند. ولی فقیه این هدف را دارد که با سلطه مطلقه و توتالیتر به یک سیستم سیاسی همگون نظیر عربستان سعودی برسد. ولی ایران از نظر اجتماعی کاملا در شرایط دیگری است. توتالیتاریسم ولی فقیه بدون جمهوریت میتواند کاتالیزاتوری در تکامل و رشد جنبش اجتماعی در ایران باشد: آنگاه که جنبش اجتماعی در درون حکومت خود پژواکی نمیبیند، به اوج رزونانس خود میرسد. این یک اصل طبیعی هر انقلاب است. اگر رژیم ایران به این بازی تن دهد و جمهوریت خود را متلاشی کند، امید به هر نوع رفرم در آینده واهی خواهد بود. در این مرحله از جنبش میتوان گفت که مردم ایران هنوز از «ولتارژی» برخودارند و تحمل خواهند کرد. اما خیزش یکباره و ناگهانی غیر قابل پیشبینی است. این را میتوان در همه جنبشهای اجتماعی در ایران دید.
مسئله بحث حذف جمهوریت از سوی رژیم و تایید آن از طرف خامنهای شاید برخی از دوستان تحلیلگر را به نتیجه برساند، که اصلاحطلبان باید به هر شکلی شده در انتخابات مجلس جاری شرکت کنند و از خواستههای حداقل خود دوری کنند. این تحلیل اما تنها از یک زاویه به رویدادهای ایران مینگرد. واقعیت این است که ترس رژیم از انتخابات دوگانه است و باید از هر دو را در نظر گرفت:
- اینکه مردم و نیروهای اصلاحطلب انتخابات را بایکوت کنند و انتخابات ارزش تودهای و مردمی خود را از دست دهد.
- اینکه همانند انتخابات پیشین انتخابات جنبش دیگری برخیزد
به این دلیل اصل انتخابات با اصل ولی فقیه با آن اختیاراتی که دارد، سازگار نیست. به نظر من آنچه که باید همه نیروهای سیاسی در حال حاضر با آن مقابله کنند، اصل ولایت فقیه است. جمهوری اسلامی در اصل و نام خود «جمهوری» است و نه ولایت. به ویژه امروز که طرفدارن ولایت با جرات تمام از حذف جمهوریت سخن میگویند، باید همه نیروهای ترقی خوا ه و اصلاحطلب حذف ولایت فقیه را تنها راه نجات ببینند و در این مورد با هم متحد شوند. بحث انتخابات در این رابطه یک بحث انحرافی است.