iran-emrooz.net | Mon, 01.08.2005, 19:55
فهمی الاهیاتی از کار گنجی
دكتر حسن رضایی
دوشنبه ١٠ مرداد ١٣٨٤
به نظر میرسد کاری که اکبر گنجی در شرایط کنونی میکند برای پارهای از نویسندگان ایرانی با گرایشهای پسا مدرنی شدید اصلن قابل فهم نیست. چرا؟ من در اینجا به ویژه نظر به نوشتههای کسانی چون مهدی جامی "در باره ناکامی محتوم اکبر گنجی" و یا محمد قوچانی "گنجی نه اسطوره نه فاجعه" دارم؛
١- این گونه نوشتهها نمونههای خوبی از آثار به اصطلاح پسا مدرنی اند که در آنها قرار نيست معنایی نهایی برای رفتارهای آدمی وجود داشته باشد و ويژگيهای متعالیای چون حقيقت جويی، آرمانگرايی، آزادگی، ايثار، ظلم ستيزی ِ فارغ از مصلحت ورزی، ايستادگی و شجاعت ورزی ِ با «تمام وجود» و تا آخر ستایش شوند.
٢- «کلمه گنجی» در این سالهای اخیر به شدت با جانش «يگانگی» يافته است، اما پسامدرنهای ایرانی متعارض و بریده بریده سخن میگويند، از يک سو برای اکبر گنجی دل میسوزانند، برای او شعر مینويسند، حتا بسيجگری میکنند و آزادی اورا از زندان میخواهند، اما فورن حکم میدهند که او عقل و اقدام ما را نمیتواند بر انگيزد! از یکسو ظاهرن موضع انسان جدیدی را دارند که به عنوان «فرد» توانمند است و با افق باز و دارای صلاحیت و مسولیت برای تغییر در زندگی فردی و جمعی خویش، ولی از سوی دیگر گنجی را به عنوان یک «فرد» ناتوان و ضعیف و بی بهره از هنر تغییر دادن ذکر میکنند، و از او میخواهند این سودا را از سر خارج کند.
٣- اکبر گنجی مردی موحد و دارای ايمان دينی فوق العادهای است، ایمان به دینی که تنها زبان حقوق و آزادی است و در آن هیچ حکم زوری وجود ندارد، بنابراين انتولوژی و فلسفه حيات نزد گنجی با آنچه که این نویسندگان در آثارشان میپرورانند تفاوت دارد؛ زیرا او با چنین ایمانی، در جهان، جانی ناميرا که صاحب حيات و توانايی مطلق است میبيند، او تمام هستی را از او و به سوی او میبيند، او خود را خلیفه او میداند، او حتا حاضر نیست برای یک لحظه هم برای قدرت ارزش قایل شود، او مرگ برای آزادی و کرامت انسانی در روی تخت بيمارستان را پايان زندگی نمیبيند، او به کل هستی وصل شده است و همين نگرش استعلايی او را اميدوار ساخته است تا «آخر» بايستد.
بدین سان باید گفت گنجی از خود و همراهان سابقش آشکارا فرارفته است، او به آنسوی «سوژه» پاگذاشته است و از «آنجا» میخواهد بر ماها که فیالمثل دربند کم و زیاد شدن شمار مخاطبان وبلاگمان و یا تیراژ روزنامه امان هستیم «شهادت» دهد که اگر آزادی معشوق آدمی گردد، راه برای فرارَوی از وضع موجود باز است. او در این مقام مرگی و رنجی نمیبیند که از آن بخواهد فرار کند. اتفاقن مرگ و رنج و ویرانی را تنها در تسلیم شدن به حکم ِ زور میداند، به همان تسلیمی که خاتمی و بسیاری از اطرافیانش در این سالها در برابر ولی مطلق فقیه با تحقیرانجام دادند و بدین گونه هر چه واژه زیبا و معنادار مثل ایران، آزادی، حق و عدالت بود را در سپهر عمومی بی معنا کردند، زیرا این واژهها را پیوسته به منظور مشروعیت بخش ِ ذهنیتهای قدرتمدار خود در ساخت ولایت فقیه به کار گرفتند و به این وسیله این توهم را در جامعه گستراندند که گویی قرار شده است برای اولین باردر تاریخ، قدرت آنهم از نوع ولایت مطلقهای آن با میانجیگری آقای خاتمی منادی آزادی و کرامت ایران و ایرانی باشد.
٤- کار گنجی مثل کاری است که آرش با جان خود در چله کمان کرد، ابراهیم با رفتن در آتش کرد، مسیح با گذاشتن صلیب بر پشت خود کرد، حسین در عاشورا کرد، منصور حلاج بر سر دار کرد، ولی هیچ کدام از این رفتارها را با نگاههای منقطع پسا مدرنی نمیتوان توجیه کرد. به تعبیر دیگر باید گفت با عقلانیتهای چهل تکه پسا مدرنی و با اتخاذ فلسفههای فایده گرا یا نسبی گرا یا لذت گرا که در آنها وجود انسان از وجود خدا «بریده شده» است نمیتوان با گنجی همسخنی کرد.
گنجی هم اکنون ندای فطرت هر انسان و اجتماعی است که آزادی و آزادگی را «حقیقتن» پاس میدارد و چون هستی بر آزادی خلق شده است، نمیتوان گفت او تنهاست. او دارد با تک تک سلولهای جسمش ما را به راه زندگی و رشد در آزادی و کرامتمندی دعوت میکند. از این منظر بلکه باید گفت هر آزادهای در هستی همزبان اوست.
ترک و رومی وعرب گرعاشقست
همزبان اوست بر این بانگ صواب
خداوند به همه ما ایرانیان شجاعت چند لحظه گنجی شدن را دهاد.