iran-emrooz.net | Wed, 06.04.2005, 18:12
آخرين دورخيز بسوی قدرت
محسن حيدريان
چهارشنبه ١٧ فروردين ١٣٨٤
خلاء قدرت
در آستانه نهمين دوره انتخابات رئيس جمهوری، بیرونقی مشاركت عمومی، نظارت استصوابی و همزمان وزش نسيم دمكراسی در سراسر منطقه خاورميانه بزرگ، فرسودگی زمامداری سياسی ايران را عريانتر كرده است. اينك نه تنها تندروان مذهبی بلكه اصلاح طلبان حكومتی نيز بعنوان دو نيروی اصلی زمامداری از نفس افتادهاند. پايان تاريخ مصرف اقتدارگرايان گرچه تفاوت معناداری با درهمريختگی و ضعف اعتماد بنفس اصلاحطلبان دارد كه عمده نيرويشان صرف تحول فكری و بازخوانی دوران شكست میگردد، اما مخرج مشترك هر دو نيروی مهم صحنه سياست ايران فقدان رهبری سياسی با اتوريته و بحران اعتماد فراگير است.
صحنه سياست – حتی در جمهوری اسلامی– تابع قانون پاداش و مجازات و نتيجهبخشی است. هيچ خطای بزرگی در صحنه عمومی بیمجازات نمیماند. مجازاتی عادلانه كه اقتدارگرايان به دليل تاريكانديشی دينی و آسيبهای جبرانناپذير ملی و اصلاحطلبان بخاطر كم لياقتی سياسی از هرباره سزاوار آنند.
سوی ديگر نبردهای فرسايشی و فضای بسته سياسی، انزوا و راكد گذاردن زنان و مردان سياسی كارآمد و دموكرات، همراه با صفی از كوتهآستينان سياسی نمايشی است. آنچه كه در برابر اشتياق و همزمان سرخوردگی عمومی به گونه انكارناپذيری دهان گشوده، يك خلاء سياسی در صحنه سياست ايران است. اسلاميت نظام به نيروی دافعه آن تبديل شده، جمهوريت آن از روح و نماد مردمی تهی شده و شكاف ميان نخبگان سياسی و اقتصادی كشور با نظام سياسی، ميان افكار عمومی با سياستهای داخلی و خارجی نظام به عميقترين درجه رسيده است.
در چنين فضايی است كه باور ديگری در برخی محافل سياسی ايران در حال شكلگيری است كه يك دولت نيرومند و جستجوی «يك مرد قوی» از عناصر اصلی آنست. طبق اين الگو چند موضوع محوری نظير عادیسازی رابطه ايران با امريكا، مهار تندروان مذهبی، محدود كردن اختيارات ولی فقيه، گسترش آزادیهای فردی و توسعه اقتصادی با يك رهبری قدرتمند عملا موجود – هاشمی رفسنجانی – در مركز صحنه سياست ايران مطرح شده است. راه حلی كه دمكراسی سياسی را در مركز جهتگيریها و اولويت قرار نمیدهد، اما به ديد او میتواند نقش دگرگونسازی برای بازتوليد اعتماد سياسی داخلی و خارجی بازی كند. به نظر آنان اين راه حل دست كم در حال حاضر بهترين جايگزين واقع گرايانه است. شمس الواعظين، عطريانفر، قوچانی و بخشی از دوم خردادیها از سخنگويان سياسی اين گرايش هستند. اما اين راهحل دارای مدافعان اجتماعی بسيار گستردهتری نسبت به راه حل يكدست شدن كامل حكومت و يا ادامه نبردهای فرسايشی خستهكننده و كمحاصل ٨ سال گذشته است. اقشار و طبقات بالايی جامعه ، بخش مهمی از دستگاه نظامی و اداری كشور و برخی از ديگر گروههای اجتماعی به دلايل گوناگون احتمالا خواستار آنند. در هر صورت مسلم آنست كه فضای سياسی ايران در پی فرسودگی جناحی و دگرگونیهای تاريخساز منطقهای و وزش نسيم نيرومند دمكراسی در خاورميانه بزرگ و آسيای غربی دچار يك خلاء قدرت چشمگير است. در غياب يك اپوزيسيون نيرومند و نبود يك جنبش گسترده همبستگی ملی در كشوری با وسعت و اهميت كليدی ايران، اين خلاء در گام نخست احتمالا با حضور بازيگران ماوراءجناحی و پرنفوذ از درون نظام میتواند پر شود.
از درون چنين فضايی است كه رئيس جمهوری ٧١ ساله اسبق، چندی است از سايه به در آمده و آگاهانه برای پر كردن خلاء سياسی موجود خيز كرده است. او نامزد اصلی تحول از بالا و يك ژست سياسی تازه از درون نظام است. مردی كه كارنامهاش با حيات جمهوری اسلامی و نقض حقوق بشر گره خورده و يكی از مخازن اصلی "اسرار نظام" است در عمل به روشنترين نقطه اميد نظام و بخشهايی از جامعه تبديل شده است. مردی كه به دنيای سياست نه از منشور "حقوق ملت" و "خير و شر" به معنای آرمانی، بلكه از نگاه شكست و پيروزی مینگرد. به زندگی سياسی او همچون نيروی ميانه بازی قدرت در جمهوری اسلامی در زير نگاه كنيد.[١]
شكل رهبری
بطور كلی شكل ايدهال رهبری سياسی برای رفسنجانی نه احزاب يا شخصيتهای سياسی مستقل و نيرومند بلكه شبكهای از مردان قدرت در ارگانهای كليدی تصميمگيری و ثروتساز كشور بوده است كه پيرامون طرحهای كلان او از جمله طرح معروف به سازندگی فعاليت میكردند. رفسنجانی از موثرترين تصميمسازان حكومت جمهوری اسلامی در ٢٥ سال گذشته بوده است و بدون ترديد نقش موثری در زمينههای نقض حقوق بشر در ايران، فساد مالی گسترده و پرونده سازیهای سياسی از جمله دفاع فعال از حكم اعدام سلمان رشدی بازی كرده است. يكی از شگردهای رهبری سياسی او استفاده از فرصتها ، موقعيتها، افراد و اهرمهای موجود برای دستيابی به مقصد سياسی است كه ويژگی زمامداران در سيستمهای بسته سياسی است. روشی كه مورد انتقاد بسياری از جمله باهنر بود قرار گرفت كه معتقدند "آقای هاشمی از مجموعه دوستان فايده میبرد، ولی هزينه نمیكند."
خانواده رفسنجانی بويژه دو پسر و سه دختر و برادرانش بسياری از اهرمهای كليدی ثروت، قدرت كشور و شبكه اطلاعات و تحقيقات نظامی را در اختيار دارند. گفته میشود خانواده رفسنجانی يكی از ثروتمندترين و قدرتمندترين خانوادههای ايران و منطقه است.
سه ويژگی شخصيت فردی رفسنجانی كه كالای او را در دورانی كه با واكنش به ضعفهای خاتمی درهم تنيده شده است، میتواند به فروش رساند، عبارتند از: كاراكتر سياستورزانه رفسنجانی در برابر شخصيت فرهنگی و ناكار آمدی سياسی خاتمی. امتيازی كه او را در اداره جدالهای فرساينده سياسی در شبكه هزارلای حكومت جهموری اسلامی توانمند ساخته است. دوماً ، عملگرايی رفسنجانی در برابر آرمانگرايی خاتمی كه جستجوی نتيجهبخشی و دستاوردهای آماری از جمله آنهاست. سوماً ، تصميمسازی در برابر شخصيت "تداركاتچی" و اجرايی يك رئيس جمهور ضعيف است. خصلتی كه بدون ان زمامداری و سياستورزی بیمعناست.
هاشمی رفسنجانی دن شيائو پينگ جمهوری اسلامی است كه بويژه در شرايط مساعد داخلی و جهانی توانايی چشمگيری در پيشبرد طرحهای سياسی از طريق جابجايی مهرههای كليدی اجرايی، سياسی و نظامی و كاربرد تاكتيكهای گوناگون يافته است. او همواره و در هر دوره انتخاباتی با ژست اكراه و ترديد وارد صحنه میشود، اما طرحهای سياسی و اقتصادی مدونی را در ذهن دارد كه با قدرت به اجرا میگذارد. بو كاگه كارلسون پژوهشگر و متخصص سوئدی "قدرت و سياست" در كتاب "چهرههای قدرت قرن" رفسنجانی را يكی از ماهرترين رهبران سياسی جهان در كسب و حفظ قدرت در قرن بيستم ميداند.[٢] در واقع نيز هر چهار دوره زندگی سياسی رفسنجانی بيانگر انطباق ديدگاه ميانه اسلامی و شامه تيز سياسیاش با تناسب قوای موجود و امواج سياست داخلی و جهانی است. نگاه رفسنجانی به قدرت – صرفنظر از كلام سياسی اسلامی – نگرشی زمينی و عرفی است. او به قدرت همچون واقعيتی شكننده اما كسب كردنی و يا از دست دادنی مینگرد و برای به چنگ آوردن آن گاهی میخزد، گاهی عقب مینشيند و زمانی خيز برمیدارد.
دكترين سياسی
"راست مدرن" ايران مفهومی بود كه به دكترين رفسنجانی چندی پس از پايان جنگ ميان ايران و عراق در صحنه سياست ايران اطلاق گرديد. اما واقعيت اين است كه رفسنجانی در همان سالهای جوانی جوهر اوليه طرح فكری خود را شكل داده بود. او در مقدمه كتابی كه در سال ١٣٤٦ به نام "امير كبير قهرمان مبارزه با استعمار" منتشر كرد هسته اوليه انديشه خود را نيز فرمولبندی كرده است. مینويسد: "ميرزا تقیخان امير كبير با تمام وجود احتياج يك كشور مستقل را به افراد تحصيل كرده و متخصص در علوم و فنون جديد و كارشناسان لايق در صنعت و علم لمس كرد و درست فهميد تا روزی كه مشكلات علمی و فنی كشور به دست كارشناسان و مستشاران خارجی حل شود، روی استقلال را نخواهد ديد و لذا با يك دنيا شور و شوق با تاسيس مدرسه دارالفنون به تربيت چنين افرادی اقدام نمود..... پول و سرمايه خود ملت بايستی در رشتههای اقتصادی اين آب و خاك به جريان بيفتد و سرمايه گذاری شود.... از اينرو برای صنعتی كردن كشور و استخراج معادن تلاش خستگی ناپذير را آغاز كرد....امير كبير اعتقاد داشت بدون يك ارتش نيرومند، مجهز به سلاح روز در جهانی كه حدود و حقوق با زور تعيين میشود و سرنوشت همه كس و همه چيز به زور بستگی دارد، نمیتوان حق كشور و ملت را حفظ كرد و دست متجاوزين را كوتاه كرد. اين بود كه پايه يك ارتش نوين و مقتدر را به وضع مدرن روز ريخت."
رفسنجانی پس از پيروزی انقلاب – ضمن حفظ جوهر فكری فوق – گام به گام مبانی انديشه خود را گسترش داده است.. اما بطور كلی انديشههای او را میتوان ستون اصلی "راست مدرن اسلامی" ناميد كه با شركت كسانی مانند كرباسچی و مهاجرانی شكل گرفته است.
چهار پايه اصلی دكترين سياسی رفسنجانی عبارتند از:
١– توسعه صنعتی و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از طريق يك دولت مقتدر:
اصلاحات مدرن اقتصادی و اجتماعی از بالا و با كمك اهرم قدرت دو عنصر پايهای انديشه راست مدرن است. بكارگيری ماشين دولتی و سازمان اداری – نظامی مدرن ايرانی نقش اصلی را در دكترين سياسی او بازی میكنند. اما يك جنبه ديگر انديشه فوق جلوگيری از روند چرخش قدرت و كوشش برای تثبيت آن ميان خودیهاست. بايد بياد داشت كه اميركبير ايدهال تاريخی اين گرايش نيز همزمان با تاسيس دارالفنون و گرايش ملی– دولتی ، نقش مهمی در سركوب جنبش بابيه به عهده داشت.
٢– انديشه ناسيونالسيم ايرانی – اسلامی:
آميزش ايرانگرايی و اسلامگرايی و گشايش فرهنگی بدون توجه به دمكراسی سياسی ستون ديگر دكترين راست مدرن اسلامی است. عطاءالله مهاجرانی وزير ارشاد دولت رفسنجانی از چهرههای كليدی تحقق اين انديشههای فرهنگی است كه با نوشتن چند كتاب از جمله درباره نيما، گرايش مدرن ادبی خود را نشان داده است.
٣– تعامل با جهان غرب:
رفسنجانی گرچه در نقش خطيب نماز جمعههای تهران همواره از سخنگويان "ضدامپرياليستی" روحانيت بوده است، اما در نقش يك سياستورز در دورههايی كه برای حفظ نظام لازم ديده است، در راه تنشزدايی و بهبود رابطه با جهان غرب و از جمله امريكا و انگليس كوشيده است. او در مصاحبه اخير خود با محمد قوچانی سرديبر روزنامه شرق درباره "تكقطبی شدن دنيا و ضرورت تعامل عميقتر ايران با جهان" بعنوان يكی از مهمترين طرحهای آينده انگشت میگذارد.
٤– پراگماتيسم سياسی:
نتيجه بخشی، نظريه تناسب قوا و انطباق با اوضاع روز، كارپايه سياسی رفسنجانی است. پراگماتيسم از ديدگاههای هنجارگرايانه، اخلاقگرا و ارزشی روشی منفی، غير اصولی و ناپسند تفسير میشود و از منظر عملگرايی و انعطافجوئی روشی مثبت تلقی میگردد. صرفنظر از ارزشگذاری اين مشرب سياسی ايفای يك نقش ميانه در بازی قدرت در ساختار جمهوری اسلامی، يعنی درست همان رفتاری را كه رفسنجانی نشان داده است، جوهر آنرا تشكيل میدهد. غلامحسين كرباسچی از همكاران نزديك رفسنجانی درون مايه اين روش را چنين باز میشمرد: "موقعی كه راست سنتی قوی میشود، ما متمايل به چپ میشويم و هنگامی كه چپ اسلامی قدرت میگيرد ما به طرف راست سنتی متمايل میشويم تا تعادل ايجاد شود."
رفسنجانی در مصاحبه اخير با محمد قوچانی، تحولات اجتماعی ايران در ٨ سال اخير، تحولات منطقه و نيز اوضاع چين و جهان مدرن را مهمترين منابع الهام خود میشمرد. بطور كلی میتوان گفت كه ايده ال سياسی رفسنجانی همچنان قدرت، توسعه اقتصادی، تنش زدايی با امريكا و پراگماتيسم – بدون دمكراسی سياسی و حقوق بشر – است. اما نتايج عينی و اثرات سياسی آن در شرايط كنونی ايران و امواج دمكراسی در سراسر منطقه به گونه ديگری خواهد بود.
"بايد ژست جديدی بگيريم" [٣]
با همه اينها سه مانع اساسی در راه عروج دوباره مرد شماره دو نظام بسوی قدرت عبارتند از كارنامه گذشته، فساد گسترده ماشين قدرت جمهوری اسلامی و فقدان نيروی فكرساز برای جلب روشنفكران، طبقه متوسط شهری و زنان و جوانان امروز ايران است. مصاحبه مفصل ٢٥ اسفند ماه رفسنجانی با محمد قوچانی سرديبر روزنامه شرق نشان میدهد كه او تاحدی بر اين دشواريهای اساسی آگاه است. لذا طبيعی است كه رفسنجانی قصد دارد مانند گذشته بعنوان يك چهره ماوراء جناحی اما با رسالت و ژست تازه وارد كارزار انتخاباتی شود.
بزرگترين مشكل رفسنجانی كارنامه سياسی او بعنوان يكی از قدرتمندترين سكانداران پس از انقلاب است. آلودگی او به ماجرای قتلهای زنجيرهای، بیدفاع گذاشتن مردان كليدی خود نظير عبدالله نوری و كرباسچی در دادگاههای انقلاب اسلامی، دفاع از فتوای قتل سلمان رشدی و عدم شفافيت سياسی و اقتصادی گوشهای از آنهاست.
اما طبيعی است كه در مكتب فكری رفسنجانی بعنوان يك سياستورز پراگماتيست و محافظهكار به معنای حفظ و انطباق نظام با شرايط تازه داخلی و جهانی نميتوان توقع بازخوانی انتقادی كارنامه گذشته را داشت. ولی نگاه او به گذشته گيج نيست، بلكه جهتدار است. او از "تندرویهای انقلابی" و "تسخير سفارت امريكا"، "بنيانگذاری همان ديدگاهها در وزارت اطلاعات" ، "گزارشهای خلاف واقع درباره فرج سركوهی" و "توبيخ سعيد امامی" در دولت خود سخن میگويد. رويكرد كلی او اين است كه در قتلهای زنجيرهای و ديگر قتلهای سياسی نقشی نداشته است، اما برای آزادی گنجی و عبدی تلاشی هم نكرده است. موضوعات حساسی كه به كتابی میماند كه فصل پايانی آن هنوز نانوشته است.
اما تاكيد اساسی رفسنجانی بر تحولات بزرگ داخلی، منطقهای و جهانی است. او در باره تغيير نسل، توقعات تازه جوانان و زنان، ارتباطات جهانی، تحولات كويت و اوضاع منطقه سخن میگويد و تاكيد میكند كه: "به اندازه كشور و دنيا تحول يافته است." و بطور مشخص دو مساله را در زمينه سياسی پيش میكشد: "تحمل بيشتر تا حد فعاليت نهضت آزادی "به شرطی كه نام خود را مثلا به "حركت آزادی" تغيير دهد". ثانيا: "هر مقامی از جمله رهبری بايد با رای مردم انتخاب شود". جان كلام سخن سياسی رفسنجانی تحول از بالا، برداشت عرفیگرايانه از قانون اساسی و تفسير تازه از آن و تعامل با جهان است. میگويد: "بايد با شرايط جديد ژست جديدی بگيريم و قاعدتا بدون تغيير در اصولمان میتوانيم حركتی به روز داشته باشيم."
رفسنجانی پس از خاتمی و دوران هشت سال اصلاحات میآيد و جامعه سياسی كشور و جهان الزامات خاصی دارد. از ميان نامزدهای جناح راست كسی جز او نيست كه بتواند تا حدی به آن پاسخ بگويد.
صحنه سياست ايران در راه دگرگونی
بطور كلی سرخوردگی از تجربه هشت ساله دوم خرداد و مشاهده اصلاحاتی كه نسيم آن از تركيه، لبنان، افغانستان، عراق، اوكرايين ، قزقيزستان تا مناطق تقريباً غيرممكنی مانند مصر و عربستان سعودی، سوريه و كويت را در مینوردد، انگيزه و محرك تازهای به جستجوی يك سرمشق تازهای برای ايران از دو سو داده است. از يكسو هواداران پيكار مردمی و تحول ساختاری برای تحقق اراده ملی از راه انتخابات آزاد يا رفرندرم و از سوی ديگر خواستاران تحول از بالا برپايه پراگماتيسم سياسی و فايده باوری. نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری ايران از اين منظر يك چالش واقعی ميان دو اين طرح و الگوی سياسی است.
واقعيت نشان میدهد كه تناسب قوای سياسی ميان دو الگوی فوق به دلايل طبيعی در حال حاضر بطور شكنندهای بسود الگوی دوم است. با وجود آنكه رسالت و سخن سياسی رفسنجانی آشكارا با ايدهال دمكراسی فاصله بسيار دارد، با اينهمه اما نتايج سياسی آن بطور عينی اثرات فراتری در پی خواهد داشت.
منطق اصلاحات مورد نظر رفسنجانی در كشوری همچون ايران چنان است كه چه "تحمل بيشتر" و چه "تعامل با جهان غرب" به يك رشته تغييرات اساسی ديگری منجر میشود كه هر يك دريچه فرصت تازهای را به روی آزاديخواهان ايران باز میكند. هر تغيير واقعی در نظام سياسی ايران در درجه نخست مستلزم تجديد توزيع قدرت و ايجاد يك تعادل تازه قدرت به زيان تاريك انديشان و اقتدارگرايان است. از اين منظر بزرگترين چالش سياسی دوران پنجم زندگی سياسی رفسنجانی كوشش برای باز توزيع قدرت سياسی و بويژه كاهش و محدود ساختن قدرت تاريكانديشان دينی به رهبری علی خامنهای است. گشايشهايی نظير فعاليت قانونی نهضت آزادی و بهبود رابطه ايران و امريكا علت وجودی ولايت فقيه را زير سوال میبرد. جايگزينی رفسنجانی "انتخابی كردن مقام رهبری است".
رفسنجانی پيام دوران تازه را به شيوه خود گرفته است. دوران تازهای كه نه تنها طرحهای تازه میطلبد بلكه قاعده بازی قدرت را نيز دگرگون كرده است. دورانی كه بهبود رابطه ايران با جهان و سرمايه گذاری خارجی، توسعه اقتصادی و خصوصی سازی، و افزايش اشتغال، همگی بستر لازم برای تامين دموكراسی است. دورانی كه نگاه جامعه جهانی و بويژه امريكا به خاورميانه بزرگ و در قلب آن ايران ديگر تنها متوجه حكومتها نيست بلكه مردم و افكار عمومی در كانون توجه قرار دارند.
بنابراين همه چيز بستگی به نيرومندی جنبش دمكراتيك و فشاری دارد كه از همه سو بر رژيم وارد میشود. رفسنجانی هم برای كسب دوباره قدرت و هم برای حفظ آن بايد هزينه بمراتب بسيار سنگينتری بپردازد كه توزيع و تفكيك قدرت، پايان دادن به نظآرت استصوابی و تضمين تحمل دگرانديشان و عرفیگرايان در صحنه سياست ايران حداقل آنهاست. بنظرم هر چه به زمان انتخابات نزديكتر شويم ، شاهد بازیهای تازهتری از رفسنجانی در صجنه سياست ايران خواهيم بود. اما تثبيت و كسب بيشتر حقوق شهروندی در آينده نزديك سياست ايران در گرو تناسب قوای سياسی است.
مردم ما از هر عقب نشينی مانند رژيمهای مصر و سوريه و عقبنشينیهای احتمالی دولت بعد از انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری و هر نابودی مانند رژيم طالبان و هر انتخابات آزاد مانند عراق و فلسطين و افغانستان يك گام به رسيدن مردمسالاری نزديكتر میشوند. رشد تاريخی ايران امروز و موج نيرومند دمكراسی در خاورميانه بزرگ به گونهای است كه بازی قدرت بدون يك فضای عمومی باز و بدون مشاركت عمومی به مراسم تدفين بازيگران سياسی بدل میشود.
حفظ و كسب قدرت در ايران و جهان امروز به قواعد بازی ديگری نياز دارد كه تنها میتواند در فضای باز سياسی، با كنترل و نظارت مطبوعات آزاد، لغو نظارت استصوابی و گفتگوی انتقادی ميان گرايشهای گوناگون سياسی و با مشاركت فعال عرفیگرايان جريان يابد. اينها هزينههايی است كه رفسنجانی برای "تحمل بيشتر" و عادی كردن رابطه ايران با امريكا بايد بپردازد. هزينههايی كه امتناع از پرداخت آنها مجازاتی سريع و سنگين در پی دارد.
سياست پيشهای كه در سن بازنشستگی و در اوج قدرت و ثروت به صحنه سياست ايران باز میگردد، در تحليل نهايی هدفی جز پايان دادن به اهداف نيمه كاره و روياهای سياسی خود نمیتواند داشته باشد. او برای پيروزی كامل بازمیگردد. اما كسب دوباره قدرت و پيروزی در زمين كنونی ايران، قلب خاورميانه بزرگ و با جمعيتی كه ٧٠ درصد آن كمتر از يك سوم او عمر دارند، بدون ترديد سختترين آزمون سياسی زندگی اوست. اما كار او برای حفظ قدرت به مراتب از اين هم دشوارتر است. راهكار واقعی رفسنجانی به اجرا گذاردن آن برنامهای است كه خاتمی تنها توانست گامهائی درآن سمت و سو بردارد. وگرنه از چنگ دادن سريع قدرت و انحطاط و انزوا در افكار عمومی داخلی و جهانی كابوسی است كه بر زندگی سياسی او نقطه پايان دردناكی خواهد نهاد.
---------
[١] رفسنجانی از همان ايام جوانی از معدود طلبههايی بود كه به فعاليت اقتصادی و تجارت روی آورد. او در طول زندگی سياسی دراز خود همواره در جستجوی طرحهای تازهای برای ايفای يك رسالت تازه سوخته است.
علی اكبرهاشمی يكی از ٩ فرزند ميرزا علی، زارع باغهای پسته رفسنجان است كه بنا به تشويق پدر از ١٦ سالگی برای تحصيل به حوزه علميه قم آمد. در آن دوران، حوزه علميه قم زير نظر آيت الله بروجردی اداره میشد. اما رفسنجانی در كسوت شاگرد آيت الله خمينی بسرعت به سمت افكار استاد كشيده شد. از يكسو میكوشيد فعاليتهايی را حول انديشه خمينی سازمان دهد، اما در برابر آيت الله بروجردی و هواداران او همواره سكوت میكرد. اين همان شگردی بود كه او را در سالهای بعد بارها از دام معركهها و پيچهای تند، رهاند. پس از مرگ آيت الله بروجردی دو كانون مهم در حوزه علميه قم شكل گرفت. اولی مكتب تشيع كه هواداران آيت الله خمينی را در بر میگرفت و رفسنجانی از عناصر مهم آن بود و دومی مكتب اسلام كه هواداران آيت الله شريعتمداری را شكل میداد. جدلها و مشاجرات ميان اين دو كانون از مسايل اصلی حوزه علميه قم در ان سالها بود. اماهاشمی طلبهای بود كه رانندگی میكرد، راديو گوش میداد و خوب زندگی میكرد. او حتی با لباس شخصی در درون و خارج از كشور از جمله به فلسطين و اروپا و امريكا مسافرت كرد. رفسنجانی علاوه بر كتب دينی همواره كتب تاريخی نظير نگاهی به تاريخ جهان از جواهر لعل نهرو را با علاقه میخواند و حتی كتاب كمال زعتر سفير اردن در تهران را كه راجع به سرنوشت فلسطين بود به فارسی ترجمه كرد و به همين مناسبت نيز برای بار نخست دستگير شد.
دوره نخست زندگی سياسی او همچون يك انقلابی حرفهای مدتی پس از ١٥ خرداد ١٣٤٢ شروع شد. اما برخلاف سنتهای رايج زمان همزمان به كار اقتصادی و داد و ستد و از جمله كار انتشاراتی و ساختمانی ادامه میداد. ساواكیها به اين مناسبت به او لقب "آخوند بنا" داده بودند. در اين دورانهاشمی رفسنجانی مدتی نيز با مجاهدين خلق از طريق وحيد افروخته در تماس بود، اما با پيدايش جريان پيكار ارتباط خود را قطع كرد و كوشيد آنها را منزوی كند. دوران شكل گيری سياسی رفسنجانی با تدوين كتابی درباره زندگی امير كبير و چهار بار دستگيری و زندان در هم آميخته شد. زندانی بودن او آخرين بار تا آستانه پيروزی انقلاب بطول انجاميد. دورانی كه از او يك رهبر مطرح اسلامی– انقلابی ساخت. اما برخلاف جو دوران انقلاب، او يك انقلابی ميانه بود كه رفتار سياساش با چپ گرايان و هم تندروان مذهبی و نيز ليبرالها تفاوت جدی داشت. شم سياسی او برای ديدن كانون اصلی قدرت تيز بود. عاملی كه او را به يكی از محارم رهبر انقلاب بدل ساخت.
دوره دوم زندگی سياسی رفسنجانی تماما با حوادث دهه نخست انقلاب گره خورده است. در اين دوره بحرانهای سياسی ، تاسيس حزب جمهوری اسلامی، جنگ ايران و عراق و نبرد قدرت ميان جناحهای سياسی، دو بار نجات معجزه آسا از ترور در يك قدمی مرگ، از رفسنجانی يك چهره مركزی تثبيت قدرت نو بنياد جمهوری اسلامی ساخت. حل زيركانه جدالهای بزرگ و سازمانگری سياسی و گره گشايیهای تعيين كننده، بر نفوذ عملی و معنوی وی در شبكه پيچيده قدرت سياسی حاكم باز هم افزود. مرگ زود رس آيت الله بهشتی زمينه را برای برتری سياسی او نسبت به همه رقبای ديگر آماده ساخت. اما مشكل بزرگ رفسنجانی برای ايفای نقش باز هم برجسته تری در رهبری سياسی كشور پايينتر بودن درجه مذهبی وی نسبت به ديگر رقبای سياسی وقت بود. عليرغم اين كمبود او به خاطر مهارت سياسی، توانايی سخنوری و تماس با شبكه گستردهای از رسانههای گروهی و صاحبان ثروت و كاربرد ماهرانه آنها و ايفای نقش چندگانه توانست تا قبل از مرگ آيت الله خمينی به مهمترين چهره رهبری سياسی كشور تبديل شود. چندجانبگی و ايفای نقشهای متعدد بنا به آنچه كه مخاطبين میطلبند و نيز توجه به تناسب قوا از خواص سياسی او در همه سالها بوده است. اما ايفای نقش چندگانه در سالهای يكسونگری اوايل انقلاب براستی نشانه زيركی سياسی او بود. رفسنجانی از سويی بعنوان خطيب نماز جمعه تهران از پرشورترين سخنوران جنگ و نيز مبارزه ضدامپريالستی و از سوی ديگر ايفاگر نقشی كليدی در پايان جنگ ايران و عراق و نيز مذاكرات پنهانی با امريكا بود. برخی مخالفين او در سپاه پاسداران نقش واقعی او را طولانیتر كردن جنگ و ادامه آن میدانند. اما به هر رو اين دورانی بود كه آيت الله منتظری به سختی در برابر او ايستاد و او را متهم به بزرگترين جرم دينی و سياسی ممكن در جمهوری اسلامی يعنی تماس و معامله با امريكا "دشمن شماره يك و شيطان بزرگ" كرد. اين نبرد با اعدام مهدیهاشمی داماد منتظری و خلع خود او از مقام جانشينی آيت الله خمينی پايان يافت. رفسنجانی در اين دوره از زندگی سياسیاش از هر تهديد، فرصتی برای كسب قدرت بيشتر ساخت.
دوره سوم زندگی سياسی او دوران هشت ساله رياست جمهوری وی را در بر میگيرد. درست همان روزی كه رفسنجانی به پست رياست جمهوری انتخاب شد، متمم قانون اساسی تازهای به رفرندوام گذاشته شد كه طبق آن مقام نخست وزيری در نظام سياسی ايران ملغی و همه اختيارات او از جمله تشكيل كابينه به رئيس جمهور سپرده شد. دوره سوم زندگی او دوران تحقق بخش مهمی از ايده آلهای دوران جوانی اوست. رفرمهای اقتصای ، اجتماعی و سازندگی زير بنای اقتصاد كشور پس از ٨ سال جنگ ويرانگر، كوشش برای انتقال بخش دولتی به بخش خصوصی، برقراری نرخ واحد ارز و گشايش فرهنگی و كوشش در راه بهبود رابطه ايران با امريكا و انگليس مهمترين دستاوردهای او در اين دوران است. اما بايد بياد داشت كه همه اين اصلاحات نيمه كاره از يكسو زير فشار شديد هم تندروان و هم چپهای مذهبی صورت گرفت و از سوی ديگر هرجا كه به سركوب دگرانديشان نياز بود، همراهی نانوشتهای ميان هر سه گرايش فوق شكل میگرفت. به سخن ديگر "دموكراسی برای خوديها" و تبعيض عليه "غير خوديها" رويكرد اصلی رفسنجانی و قاعده بازی كل نظام سياسی بود. دوره سوم زندگی او كه با ارتقا درجه ناگهانی به رتبه آيت الله و ابتكار مستقيم او در رهبر ساختن خامنهای آغاز شده بود، با موضع گيری تعيين كننده او در انتخاب خاتمی بعنوان رئيس جمهور بعدی پايان يافت. دوران هشت ساله رياست جمهوری او را میتوان دوران تقدس زدايی از معنا و آرمان "حكومت اسلامی" ناميد.
دوره چهارم زندگی سياسی رفسنجانی كه هشت سال گذشته را در بر میگيرد، تنها به رياست مجمع تشخيص مصلحت كه اختيارات بسيار گستردهای و تا حد مافوق سه قوه يافت، و معاون مجلس خبرگان و حضور در چند نهاد كليدی ديگر محدود بوده است. اما روش سياسی او در اين دوره فاصله گيری آشكار از هر دو جناح اصلی سياسی كشور و زندگی در سايه بود.
[٢] Maktens profiler : Bo Kage Carlson, Natur och Kultur, 1991, Stockholm
[٣] مطالب داخل گيومه نقل قولهای رفسنجانی در مصاحبه ٢٥ اسفندماه با محمد قوچانی سرديبر روزنامه شرق است.