iran-emrooz.net | Tue, 23.08.2011, 22:56
سقوط قذافی و سناریوی تحولات آینده ایران
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰ – 23 اوت 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سقوط رژیم ۴۲ ساله سرهنگ قذافی در لیبی برگ دیگری به تحولات سرنوشتساز دنیای عرب در ماههای اخیر افزود و بهار عرب را به تابستان کشاند. تا کنون حکومتهای سه کشور عرب زبان شمال آفریقا، تونس، مصر و لیبی، که بیشترین ساحل جنوبی مدیترانه را در اختیار خود دارند یکی پس از دیگری با قیام مردمی سقوط کردهاند. بهار عرب البته به این سه کشور محدود نشده و غالب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا از مراکش تا یمن را در بر گرفته است. هم اکنون همه نگاهها متوجه سوریه شده است - جایی که انتظار میرود مقاومت شجاعانه مردم در زیر سرکوبهای خشن و خونین رژیم اسد سرنوشتی مشابه لیبی را برای آن رقم بزند. علاوه بر این، وضعیت ایران در برابر یک علامت سؤال بزرگ قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که تحولات سوریه بیش از هر کشور دیگری بر ایران تأثیر خواهد گذارد. ولی به لحاظ ساختاری، رژیم ایران قرابت بیشتری به رژیم قذافی دارد و سرنوشت لیبی شاید بیش از هر تحول دیگر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا چشمانداز تحولات آینده ایران را ترسیم کند.
رژیم قذافی به عنوان یک رژیم دیکتاتور وجه مشترک زیادی با دیکتاتورهای دیگر منطقه از بن علی و مبارک گرفته تا صالح و اسد داشت. ولی این رژیم از خصوصیتهایی نیز برخوردار بود که در مجموع آن را از سایر رژیمهای عرب زبان شمال آفریقا و خاورمیانه متمایز میکرد و مشخصا در ردیف جمهوری اسلامی قرار میداد. این خصوصیتها که عموما ساختاری هستند همچنین کیفیت رفتار حکومت در برابر حرکت مردمی و کشانده شدن پای شورای امنیت سازمان ملل و نیروهای نظامی ناتو در این حرکت را تا حدی تبیین میکنند و میتوانند چشماندازی از تحولات آینده ایران را در برابر ما قرار دهند. از سوی دیگر، به دلیل همین خصوصیات، سقوط رژیم قذافی باید بیش از نمونههای مشابه آن در مصر و تونس، رژیم ایران را نگران کرده باشد و استراتژیستهای آن را برای پیشبینی آن چه که ممکن است در ایران اتفاق بیفتد، و راههای پیشگیری یا مقابله با آن، به تکاپو بیندازد. این خصوصیات، که میتوان دقیقا در جمهوری اسلامی مشابه آنها را دید، عمدتا عبارتند از:
۱ - رژیم قذافی یک رژیم ایدئولوژیک بود. قذافی مدعی نظامی جدید و طرحی نو در جهان بود. او نظریات خود را در «کتاب سبز»ش تدوین کرده بود و اصرار عجیبی داشت که فلاسفه جهان را به چالش بکشد. قذافی بر اساس این ایدئولوژی نظام سیاسی خاصی را در لیبی پیاده کرده بود، به نام «جماهیریه»، که میگفت نظیر هیچ نظامی در جهان نیست و در عین حال دموکراتترین آنها است. او حتا پرچم لیبی را تغییر داد تا با رژیم ایدئولوژیک او همآهنگ شود. تنها رژیم دیگر برخوردار از این خصوصیت در منطقه، جمهوری اسلامی است که نظام و پرچم خاص خود را نیز دارد. خصوصیت ایدئولوژیک رژیم قذافی، او و پیروانش را به درستی راه خود مطمئن کرده بود و به آنان اجازه میداد که با خشونت تمام در برابر حرکت مردم بایستند و از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نکنند. هیچ عاملی مانند یک ایدئولوژی دگم نمیتواند مردمانی را به خشونت عریان وا دارد و انسانهای عادی را به جنایتکاران ضد بشری تبدیل کند.
۲ - قذافی از طریق یک کودتای انقلابی بر سر کار آمده بود. کودتای ضد سلطنتی او در سال ۱۹۶۹ با استقبال وسیعی از مردم روبرو شده و از او یک قهرمان ساخته بود. او از «مشروعیت انقلابی» برخوردار بود و به خود حق میداد که مادام العمر به عنوان رهبر لیبی بر جا بماند. این موقعیت همچنین به او اجازه میداد که به نام انقلاب مخالفان خود را از میان بردارد و هرگونه اعتراض و انتقادی را تحت عنوان ضد انقلاب سرکوب کند. او توانسته بود به پشتوانه کودتای سال ۱۹۶۹ علیه خاندان ادریس محبوبیتی در نسل جوان آن زمان برای خود ایجاد کند و برای چندین دهه از این محبوبیت در راه استقرار و تثبیت قدرت خود و سرکوب مخالفانش بهره بگیرد. قذافی تنها رهبر جهان عرب بود که با یک حرکت انقلابی مورد حمایت مردم بر سر کار آمده و تا کنون دوام آورده بود و از این نظر جز با جمهوری اسلامی با هیچ رژیم دیگر در منطقه وجه مشترک نداشت.
۳ - قذافی چهره ضد غربی و ضد آمریکایی داشت. او بر خلاف مبارک و بن علی و تقریبا تمامی رهبران دیگر جهان عرب خود را یک ضد امپریالیست میدانست. بارها در مجامع بینالمللی علیه غرب موضع گرفته بود و در بسیاری از موارد از جنبشهای ضد غربی حمایت میکرد و به آنان کمک میرساند. او حتا طرز زندگی غربی را نیز نفی میکرد و اصرار داشت در چادرهای بدوی از سران کشورهای خارجی پذیرایی کند و یا اصرار داشت در سفرهای اروپا و آمریکا چادر شخصی خود را در کنار موزه لوور در پاریس یا در سایه ساختمان سازمان ملل در نیویورک بر پا دارد. او به ضد غربی بودن خود افتخار میکرد و از آن به عنوان وسیلهای برای عوامفریبی بهره میگرفت. قذافی همانند رهبران جمهوری اسلامی نهادهای بینالمللی و سازمان ملل را به باد تمسخر میگرفت و یا برای آنان موعظه میکرد.
۴ - رژیم لیبی در صحنه تروریسم بینالملل فعال بود. لیبی در تروریسم بینالملل، پس از جمهوری اسلامی، بیش از هر کشور دیگر شمال آفریقا و خاورمیانه فعال بوده است. رٍٍژیم قذافی برای سالیان دراز از گروههای فلسطینی که به عملیات تروریستی دست میزدند حمایت میکرد. مواد منفجره «سمتکس» قذافی در ایرلند شمالی و بریتانیا فاجعههایی آفرید. سرنخ یک بمبگذاری در یک کلوب شبانه در برلین به قذافی رسید و آمریکا به تلافی آن طرابلس را بمباران کرد. و لیبی پس از سالیان دراز مسئولیت خود را در انفجار یک هواپیمای پان آمریکن در آسمان اسکاتلند در سال ۱۹۸۹ که به قتل ۲۷۰ نفر منجر شد، پذیرفت و علاوه بر تسلیم مظنونان جنایت به اسکاتلند، پذیرفت که به خانوادههای مقتولان چند سد میلیون دلار خسارت بپردازد. در فهرست کشورهای حامی تروریسم، نام لیبی برای سالیان دراز در ردیف جمهوری اسلامی میآمد. تنها رژیم دیگر خاورمیانهای که گاه به این فهرست راه یافته سوریه بوده است.
۵ - لیبی متکی به درآمد نفت است. این خصوصیت به قذافی اجازه میداد که از یک سو ارکان قدرت خود را هرچه بیشتر مستحکم کند و از سوی دیگر از درآمد نفت برای هزینه کردن در ماجراجوییهای بینالمللی خود و یا جلب هوادار در بین قشرهای نیازمند جامعه بهره بگیرد. علاوه بر این، او نیازی به کمکهای خارجی نداشت و میتوانست در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند و به اعتراضهای بینالمللی به خشونت و سرکوب مردم وقعی ننهد. بن علی و مبارک و صالح که به کمکهای غربی وابسته بودند نمیتوانستند به سادگی قذافی آدم بکشند. عموما، کشورهای نفتخیز منطقه، حتا اگر مانند بحرین با غرب روابط خوبی داشته باشند، چون از غرب کمکی نمیگیرند در سرکوب مردم خود آزادانهتر میتوانند عمل کنند. علاوه بر این، درآمد هنگفت نفت به آنان اجازه میدهد که تا حدی سطح زندگی مردم خود را بالا بیاورند و از نارضایی عمومی بکاهند. شورش چند ماهه اخیر جهان عرب یا در کشورهای نفتخیز منطقه به اعتراض عمومی منجر نشده و یا در آنها به شدت سرکوب شده است. جمهوری اسلامی نیز به یمن درآمد نفت میتواند شورشهای داخلی را خنثا و کنترل کند و یا بدون واهمه از فشارهای خارجی آنها را سرکوب نماید.
پنج خصوصیت یاد شده نشان میدهد که اگر قرار باشد موج سقوط نظامهای دیکتاتوری منطقه بر اثر حرکت عمومی مردم به ایران برسد، سناریوی آن احتمالا بیشتر شبیه لیبی خواهد بود تا مصر و تونس. یعنی صرف نظر از سناریوهای احتمالی دیگر (مانند فروپاشی از درون)، به همان دلایل که قذافی تا آخرین لحظه در برابر حرکت مردم ایستاد و هزینههای سنگین مالی و جانی زیادی به مردم لیبی تحمیل کرد، از رژیم جمهوری اسلامی نیز نمیتوان انتظار داشت که از هیچ جنایتی برای بقای خود در برابر حرکت مردم خودداری کند. این در طبیعت یک رژیم ایدئولوژیک و دگم برخاسته از یک انقلاب مردمی، با مواضع ضد غرب و ضد آمریکا، فعال در تروریسم بینالملل و متکی به درآمد هنگفت نفت است که تا آخرین نفس در برابر موج اعتراضات مردم خود بایستد و برای به خاک و خون کشیدن این اعتراضات از هیچ جنایتی فروگذار نکند. در عین حال، تجربه لیبی این را نیز نشان داده است که این مقاومتهای سرکوبگرانه نمیتواند برآیند محتوم این سیاست را تغییر دهد و تنها نتیجه آن بالا بردن هزینههای سنگینی است که بر مردم این کشور تحمیل خواهد شد و بس.