iran-emrooz.net | Mon, 22.08.2011, 13:57
چگونه طرابلس سقوط کرد؟
دکتر حسن هاشمیان
|
سقوط دیکتاتور لیبی یا آن طور که خود وی دوست داشت «شاه شاهان افریقا» صدایش کنند، یک بار دیگر عظمت قدرت ملتها را نشان داد و بار دیگر ثابت کرد یک نظام سیاسی هر چند تمام وسایل سرکوب را در دست داشته باشد، نمیتواند برای همیشه اراده ملتی را زیر ماشین زندان، شکنجه، قطع اینترنت، بستن روزنامهها و آزار و اذیت روزنامهنگاران و دهها بیماری سیاسی و اجتماعی دیگر نادیده بگیرد.
بدون شک ارتش لیبی و نیروهای نظامی و امنیتی این کشور یکی از قدرتمندترین نیروهای شمال افریقا محسوب میشد و در شرایط عادی نه فقط میتوانستند از کشور خود دفاع کنند، بلکه همان طور که در تاریخ منطقه شاهد بودیم، توانائی دخالت در کشورهای دیگر افریقائی را داشتهاند. اما همین نیروها زمانی که در برابر ملت خود قرار میگیرند، به سرنوشتی که شاهدش بودیم دچار میشوند و طرابلس پایتخت کشور بدون هیچ مقاومتی در برابر ملت به پا خواسته سقوط میکند.
عوامل سقوط
جنگ با ملت خود در سرزمین پهناور لیبی، قذافی را واداشت تا نیروهای خود را در یک جبهه تقریبا دو هزار کیلومتری پخش کند و با وارد شدن نیروی هوائی کشورهای غربی و بمباران آنها، ارتباط میان نیروهای قذافی تا حدود زیادی مختل شد. لحظه سرنوشتساز در این جنگ شش ماه زمانی روی داد که شایعه کشته شدن «خمیس» یکی از فرزندان قذافی در جبهه «زلیتین» در ۸۰ کیلومتری شرق طرابلس بر سر زبانها افتاد. خمیس فارغ التحصیل دانشکدههای نظامی روسی و فرمانده گردانهای نخبه لیبی، یک مهره بسیار ارزشمند برای قذافی محسوب میشد که هم نقش وزیر دفاع واقعی او را به عهده داشت و هم نقش ناظر بر عملکرد تمام نیروهای قذافی را ایفا میکرد. نیروهای وی از بهترین تجهیزات برخوردار بودند و عالیترین امور اطلاعاتی و سری را در اختیار داشتند. زمانی حمله به مخالفان را به عهده میگرفتند و زمانی امور رتق و فتق صفوف داخلی ارتش را دنبال میکردند. بعنوان مثال اگر سربازی از نیروهای قذافی میخواست به مخالفان بپیوندد، سروکارش با این نیروها میافتاد.
شایعه کشته شدن خمیس و تنی چند از فرماندهان زبده در جبهه زلیتین (اکنون به نظر میرسد این شایعه حقیقت داشته است اگرچه تلویزیون لیبی در همان زمان، صحنههای قدیمی از بازدید خمیس قذافی از مجروحان جنگ نشان داد تا بگوید که وی هنوز زنده است) نیروهای قذافی را به ویژه در جبهه غربی متزلزل کرد. شهرهای «جبل غربی» در جنوب و غرب طرابلس یکی پس از دیگری به دست نیروهای مخالف افتاد و با آزاد شدن شهرهای زاویه در ۴۵ کیلومتری غرب پایتخت، غریان در ۸۰ کیلومتری جنوب طرابلس و زلیتین در شرق، محاصره پایتخت کامل شد.
ضربه نهایی
مصطفی عبدالجلیل رهبر شورای انتقالی لیبی که اهل شهر کوچک البیضا در شرق بنغازی است و سابقا وزیر دادگستری رژیم قذافی بود، با داشتن روابط بسیار گسترده ، به خصوص با افراد حلقه نزدیک به قذافی، برنامه ضربه نهایی برای سقوط طرابلس را تدارک دید. عبدالجلیل از یک ماه پیش تماسهای خود را با افراد قذافی و به ویژه «محمد المقریف» فرمانده گردانهای حمایت از قذافی را آغاز کرد. این فرد اخیر نقش خیلی مهمی در زمین گذاشتن اسلحه نیروهای قذافی و عدم مقاومت در برابر نیروی مخالفان را به عهده گرفت.
از یک ماه پیش، مصطفی عبدالجلیل از محمد المقریف خواسته بود خود را تسلیم کند و وی قول داده بود که در زمان مناسب این کار را خواهد کرد. با قیام مردم پایتخت در چندین محله پایتخت و پخش خبر تهاجم نیروهای مخالفان از سه جبهه به سوی طرابلس، در اوایل شب یکشنبه ۲۱ اوت ۲۰۱۱، محمد المقریف به وعده خود عمل کرد و از نیروهای خود خواست سلاح خود را زمین گذاشته و به خانههایشان بروند. به نظر میرسد چنین تصمیمی برای جلوگیری از خشونت بسیار کاملا عاقلانه اتخاذ شده بود زیرا المقریف که از نزدیکترین افراد به قذافی به حساب میآمد، کاملا از اوضاع نیروهای خود و توانائی قذافی برای دفاع آگاه بود و معتقد بود که نیروهای آنها به جز اینکه خونریزی بیشتر به راه اندازند، توان مقاومت در برابر یک قیام مسلحانه مردمی را نخواهند داشت. با تسلیم شدن افراد محمد المقریف که تعداد آنها به چند هزار نفر میرسد، سیف الاسلام پسر «خالیبند» قذافی غافلگیر شد و به دست نیروهای مخالفان افتاد.
پروپاگاندای قذافی
اکنون بیش از ۹۵ درصد شهر طرابلس در دست مخالفان افتاده است، اما قذافی در قلعه عزیزیه با داشتن یک ایستگاه تلویزیونی هنوز برنامه پروپاگاندای را ادامه میدهد. بدون شک این یک پدیده خیلی جالبی خواهد بود و ممکن است در آینده در برنامههای درسی دانشجویان رشته ارتباطات قرار بگیرد که یک حاکم در حال زوال با داشتن یک دستگاه تبلیغاتی مثل تلویزیون، تصور میکند، میتواند تمام کشور را در اختیار داشته باشد و این یکی از مشکلات مهم سیاسی و روانی دیکتاتورها در عصر امروز رسانهای است که نمیتوانند بفهمند پروپاگاندا به موزه پیوسته است و شاید در ۲۰ سال پیش و قبل از ظهور ویدئو ، ماهواره و اینترنت امکان تبدیل دروغ به حقیقت با روشهای تبلیغاتی ممکن بود، زمانی که سطح بیسوادی عمومی از درصد بالائی در جامعه برخوردار بود و مردم به جز رسانههای حکومتی ، منبع دیگری برای دریافت اطلاعات نداشتند. اما اکنون دروغ گوئیهای قذافی و دستگاه پروپاگاندای وی به یک «جوک» برای مردم تبدیل شده است و هر چه بیشتر دروغ بگوید، بیشتر مورد تمسخر قرار میگیرد. دیکتاتورهای سابق شانس آوردند که بعد از سقوطشان، تاریخ تنها لقب مستبد به آنها داده است اما به نظر میرسد دیکتاتورهای عصر فعلی لقب «مستبد و مسخره» خواهند گرفت و همه میدانند که در تاریخ معاصر امروز دنیا نام «محمد سعید الصحاف» با عبارت «تمسخر تبلیغاتی» مترادف شده است.
دورنمای آینده
رژیم قذافی همانند سایر رژیمهای استبدادی پیشین به زبالهدان تاریخ سپرده شد اما مسؤولیت مصطفی عبدالجلیل، یاران وی و ملت لیبی از امروز به مراتب سنگینتر خواهد بود. شورای انتقالی لیبی سابقه اداره شهرهای آزاد شده قبلی مانند بنغازی را در کارنامه خود دارد و نسبتا خوب عمل کرده است اگرچه خللهای امنیتی اندکی به دلیل بی تجربگی مانند حادثه ترور «عبدالفتاح یونس» برای آنها اتفاق افتاد. اما اداره شهر طرابلس که یک چهارم کل جمعیت کشور لیبی را در خود دارد به مراتب مشکل تر از هرجای دیگر لیبی است.
تا اینجای کار و یک روز بعد از سقوط طرابلس مشکل مهمی پیش نیامده است اما اگر به سرعت به سازماندهی ارتش تحت فرماندهی واحد و سپس ایجاد یک نیروی انتظامی متمرکز برای برقراری امنیت اقدام نشود، مشکلات واقعی سر راه سبز خواهد شد. به خصوص دیشب حادثهای رخ داد که نزدیک بود امیدواری ما به تشکیل یک جامعه مدنی و دموکراتیک در لیبی را به یأس تبدیل کند.
ماجرا از این قرار بود که محمد فرزند بزرگ قذافی از زن اول، در تماس با «سلیمان دوقه» یک مخالف رژیم قذافی در دوحه که روابط بسیار خوبی با مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی لیبی دارد، تقاضا کرد خود را تسلیم کرده در منزل خویش امان نامه دریافت کند. بلافاصله این کار صورت گرفت و محمد امان نامه گرفت. در همین اثنا شبکه الجزیره توانست با فرزند تسلیم شده قذافی مصاحبهای ترتیب دهد و در حین مصاحبه صدای رگبار و تیراندازی فضا را پر کرد و مصاحبه قطع شد بطوری که مصاحبه گر الجزیره تصور کرد محمد قذافی مورد هدف قرار گرفته و کشته شد.
بلافاصله تماسهای مکرری با مصطفی عبدالجلیل صورت گرفت و در نهایت بعد از یک ساعت خود رئیس شورای انتقالی لیبی در الجزیره ظاهر شد و اطمینان داد که حال پسر قذافی خوب است اما گروههای اسلامی تندرو را تهدید کرد اگر میخواهند موج انتقام جوئی در لیبی راه بیندازند، وی از رهبری شورای انتقالی لیبی استعفا خواهد داد.
این حادثه بیان گر دو چیز است:
۱- گروههای اسلامی تندرویی وجود دارند که میخواهند از طریق انتقامجوئی و به راه انداختن موج خون، خود را بر آینده لیبی تثبیت کنند. البته برخی از اسلامگراها و به خصوص افراد سابق القاعده، هم اکنون جزو نیروهای سازماندهی شده بر ضد قذافی در میان صفوف رزمندگان لیبیائی وجود دارند، مانند «عبدالحکیم الحاج» که فرمانده شورای نظامی منطقه غربی را به عهده دارد و در دو شب گذشته سخنان آتشین و معقولی خطاب به نیروهای قذافی ایراد کرد و به آنها قول داد در صورت تسلیم شدن در امان خواهند بود. به نظر میرسد که عبدالحکیم الحاج کاملا با شورای انتقالی هماهنگ است و منظور مصطفی عبدالجلیل اسلامگرایان دیگری میباشد
۲- حادثه نشان داد انقلابیون طرابلس از مصطفی عبدالجلیل که در شهر بنغازی است و بیش از هزار کیلومتر از آنها فاصله دارد، حرف شنوی دارند و این مایه دلگرمی است، چون بلافاصله بعد از تماس وی، انقلابیون در طرابلس محمد قذافی را همراه با مادرش و زن و بچه اش به مکان امنی انتقال دادند.
من امیدوارم که این وضعیت اطاعت از رهبر شورای انتقالی همچنان باقی بماند و با مشخص شدن دورنمای آینده سیاسی لیبی در ترسیم چارچوب قانون اساسی، برگزاری انتخابات و حاکمیت قانون، کابوس حکومت استبدادی برای همیشه به آرشیو سپرده شود.