يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.07.2005, 20:46

سخنی درمورد انتخابات

ما اعتقادی به معجزه نداریم شما چطور؟


سید کمال الدین نبوی

دوشنبه ٣ مرداد ١٣٨٤

به دنبال برگزاری انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی در ایران و علیرغم تمامی معایب و نقایص مادرزادی آن، عده ای از ایرانیان به« بررسی» این انتخابات پرداخته اند و هر کسی به قدر بضاعت خویش سعی دارد تا با «تحلیل» نتایج انتخابات و تکیه بر آمار دروغین و ساختگی به نحوی از انحا برای این مراسم اسف بار توجیه علمی و سیاسی پیدا بکند و رقیب سیاسی خویش را از صحنه خارج نماید. و البته در این راه هر چقدر با اعداد و آمار قلابی بیشتر بازی بکنیم جدی بودن تحلیل خود را نشان داده ایم!
این در حالی است که بسیاری از انتخاباتی که در نظام ولایت مطلقه فقیه صورت گرفته اند بطور کلی فاقد ارزش حقیقی می‌باشند. بررسی های اینچنینی از انتخابات جمهوری اسلامی همانقدر جدی و با ارزش علمی است که تپق های سیاسی در چایخانه های ایران یا قهوه خانه های خارج از کشور!
یکی از دوستان تیز هوش ما که با تاکید بر اینکه «سیاست چیزی بجز هنر ممکنات نیست» موافق شرکت در انتخابات است، با یک محاسبه سرانگشتی استدلال می‌کرد که آقای احمدی نژاد ریاست جمهوری اسلامی اش را مدیون «تحریمیان» است. ایشان می‌گفت که آقای معین برای رسیدن به دور دوم انتخابات فلان مقدار رای کم آورده بود. و اگر تحریم «تحریمیان » به میان نمی‌آمد کاندیدای اصلاح طلبان رای اش بیشتر می‌شد و در نتیجه به دور دوم راه می یافت و در دور دوم نیز حتما برنده می‌شد.
این دوست عزیز ما ضمن اینکه به موثر بودن «تحریم تحریمیان» اشاره دارد، امری که باید ثابت شود، نتیجه گیری هائی می‌نماید که امکان اثبات آنها وجود ندارد. اولا آیا عدم شرکت مردم در انتخابات قلابی نهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی به دلیل «تحریم تحریمیان» بوده یا به دلیل نارضایتی عمیق مردم از بازی های سیاسی رایج در حاکمیت و اپوزیسیون بی ثبات و سردرگم؟ به عبارت دیگر عدم شرکت مردم، لبیک به «تحریم تحریمیان» بوده یا حرکتی خودجوش؟
دوما فرض کنیم که آرای آقای معین بیش از آرای آقای احمدی نژاد در دور اول می‌شد، شما با چه تضمینی میگوئید که ایشان به مرحله دوم راه می یافت؟ مگر آرای آقای کروبی بیشتر از آرای آقای احمدی نژاد نبود؟ به همان دلیلی که با یک چشم بندی و در عرض چند دقیقه صدا و سیمای سرهنگهای سپاه و بسیج آقای کروبی را از مقام اول به مقام سوم تنزل داد، به همان دلیل هم آرای آقای معین را دستکاری میکردند و اگر مقتضی بود ایشان را به همان مقام سوم و چهارم تنزل میدادند. آفتاب آمد دلیل آفتاب.
سوما، فرض کنیم به هر دلیلی برگزارکنندگان پشت پرده انتخابات تصمیم می‌گرفتند که آقای معین به دور دوم راه بیابد، ما و شما با استناد به چه چیزی میتوانیم بگوئیم که در آنصورت آقای معین رئیس جمهور می‌شد؟ درمجموعه این فروض، برای اینکه نتیجه گیری شما صورت تحقق بخود بگیرد و آقای معین رئیس جمهوری اسلامی بشود دو شرط لازم بود شرط اول اینکه آقای معین بیش از رقیب خویش رای میاورد و شرط دوم آنکه هیچگونه تقلبی صورت نمیگرفت.
ما هیچ دلیلی نداریم که با استناد به آن بتوانیم ادعا نمائیم که شرط اول امکان وقوع داشته است. ولی در عوض دلایل فراوانی داریم که میتوانیم با استناد به آنها بگوئیم که احتمال وقوع شرط دوم کاملا ممکن بوده است. به عبارت دیگر به فرض اینکه آقای معین به دور دوم میرسید، احتمال رئیس جمهوری اسلامی نشدنش به مراتب قوی تر بوده است. سیاست ساده انگاری برنمی‌دارد. اگر بنا بود که تقلبی نباشد، از همان دور اول آقای احمدی نژاد به دور دوم نمیرسید. شما خیال کرده اید که آقای کروبی را از مقام اول به مقام سوم تنزل داده اند و آقای احمدی نژاد را بجایش فرساده اند به دور دوم که کس دیگری رئیس جمهوری اسلامی بشود؟ یا نکند به معجزه و امدادهای غیبی در انتخابات معتقدید! به عبارت دیگر این فرضیه که اگر تحریم در میان نمیآمد و اگر فلان یا بهمان میشد، آقای احمدی نژاد رئیس جمهور نمیشد فاقد هرگونه مستند جدی است. با توجه به دخالت های گسترده و بی سابقه نیروهای بسیج و سپاه در انتخابات، با توجه به مجموعه تقلبهای گسترده، با توجه به امکانات وسیع رسانه ای «محافظه کاران»، با توجه به رویگردانی بخشهائی از مردم از اصلاح طلبان، با توجه به ناشناس بودن آقای معیین، با توجه به تبلیغات انتخاباتی سترون اصلاح طلبان، با توجه به عدم تحرک دانشجویان در انتخابات فرمایشی اخیر و بالاخره با کمی جرات میتوان گفت در هر حال امکان ریاست آقای معیین وجود نداشته است. شما از عهده گاو بر نمیآئید چرا خر را میزنید؟ همه متقلبان وشعبده بازها و چشم بندها را رها کرده اید گریبان «تحریمیان» را گرفته اید؟

اما نکته اصلی جای دیگریست.
افتادن کرسی ریاست جمهوری اسلامی در اختیار آقای احمدی نژاد و به تبع آن «یکدست شدن قدرت» در نظام ولایت مطلقه فقیه برای آنهائی که دغدغه سربلندی و آزادی و رشد و ترقی کشور را دارند و می‌خواهند مشکلات مردم را حل نمایند امری نامبارک نیست به چند دلیل.
دلیل اول آنکه، منطق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و عملکرد «نظام مقدس» به گونه ای است که دوگانگی در قدرت را برنمیتابد. تصمیمات اصلی در نظام ولایت مطلقه بوسیله رهبری و نهادهای انتصابی اتخاذ میگردند. رئیس جمهوری اسلامی فاقد قدرت تعیین کننده است. همانگونه که آقای خاتمی گفته اند، رئیس جمهوری اسلامی یک تدارکاتچی بیش نیست. چرا اصلاح طلبان و آزادیخواهان با شرکت در انتخابات فرمایشی سعی در اشغال پستی داشته باشند که فاقد اثرتعیین کننده است و در صورت پیروزی، آنها را به تدارکچی رهبری تبدیل می‌کند؟ آیا بهتر نیست که تدارکچی و رئیس دفتر ایشان کاملا در خط وی باشد تا ضمن رعایت هماهنگی بین مقام تصمیم گیرنده و مقام مجری، منطق نظام ولایت فقیه با تمام وجوه خویش عملی گردد و همگی به عیان ناتوانائی و عجز کامل آنرا در حل معضلات کشور با روشنی بسیار مشاهده نمایند، بگونه ای که نتوان کاسه و کوزه ها را دائما بر سر این یا آن بخش از حاکمیت و یا بر سر مخالفین آزادیخواه و مترقی بشکنند؟
آیا قدرت سیاسی را برای خدمت به کشور و مردم میخواهیم یا برای منافع و مصالح خودمان؟ آیا اشغال مسند ها و کرسی های کم خاصیت دارای فضیلتی هم هست؟ اگر هدف خدمت است، در خارج از حاکمیت و با آگاه کردن مردم به حقوق خویش و بدون اختلاط حق و ناحق و بدون زد و بندهای درون حکومتی ممکن تر است. به علاوه، آن عده از اصلاح طلب ها که دغدغه حفظ نظام را دارند و به قانون اساسی ملتزم و معتقدند، پس از هشت سال حضور در قدرت باید فهمیده باشند که اشغال صندلی ریاست جمهوری اسلامی ایران بوسیله «محافظه کاری» که از همان اول از رهبری و نهادهای انتصابی حرف شنوی دارد، بهتر است تا اشغال آن صندلی بوسیله «اصلاح طلبی» که با هزاران امید واهی میآید و پس از مدتی به تدریج در ولایت مطلقه ذوب میشود (یا ذوبش میکنند) بطوری که با آن همه رای و با آن همه شعارهای دلفریب (و چه بسا صادقانه) قادر به متحقق کردن حتی یکی از اصلاحات مورد نظرش نیز نشد!
دلیل دوم آنکه، با تحویل کرسی ریاست جمهوری اسلامی به فردی که در خط تصمیم گیرنده اصلی (رهبری) میباشد، تمامی بار مسئولیت سیاستهائی که اتخاذ میگردند بر عهده رهبری و نهادهای انتصابی و مجریان این سیاستها که با انتخابات فرمایشی به نهادهای انتخابی دست یافته اند، قرار میگیرد. به عبارت دیگر پرده ای که تا بحال باعث استتار چهره واقعی تصمیم گیران میشد، افتاده است. هم اینکه چهره تصمیم گیرندگان بر همه روشن شده یا خواهد شد و هم اینکه تصمیم گیرندگان، دیگرامکان پنهان نمودن خویش در پشت سر مجریان را ندارند، همه یک کاسه شده اند. شکست آقای احمدی نژاد شکست رهبری نظام است. شکست دولت آینده شکست نهادهای انتصابی نیز هست. شکست رهبری و نهادهای انتصابی و مجریان سیاستهای آنها یعنی مجلس هفتم و رئیس جمهوری اسلامی، شکست نظام ولایت مطلقه است.
امروزه این شکست برای بسیاری از نخبگان جامعه محرز شده است. اما عده ای از نخبگان و شاید بسیاری از مردم هنوز به این نتیجه نرسیده باشند. تا زمانی که برخی از نخبگان ما در عالم توهمات سیر میکنند، تا زمانی که پرده ها نیافتند، تا وقتی که مردم ما از امکان بهبود اوضاع معیشتی و معنوی و فرهنگی خویش درنظام استبدادی ولایت مطلقه فقیه کاملا قطع امید نکنند و نتایج سیاستهای خانمان بر انداز آنرا در زندگی روزمره خویش لمس ننمایند، و تا زمانی که نسبت به حقوق و مسئولیت های خویش آگاه نگردند، حاضر به پرداخت هزینه جهت تغییر اوضاع خویش و نجات کشورشان نخواهند بود.
دلیل سوم آنکه، در صورتی که نیروهای اصلاح طلب نسبت به کسب مسندهای حکومتی قطع امید نمایند، برای تداوم موجودیت خود چاره ای جز گسترش نفوذ خویش در میان مردم و لاجرم بازگشت به میان آنها، نخواهند داشت. ضمن آنکه با فراغ بال خواهند توانست نسبت به بررسی سیاستهائی که در آینده متضمن خروج کشور از بن بست خانمان سوز کنونی است با سایر نیروهای آزادیخواه و مترقی که برای حل مشکلات مردم در تکاپو میباشند همراهی نمایند. آگاه کردن مردم نسبت به حقوق و مسئولیتهای خویش بدون تردید در آینده ای نه چندان دور به نتایجی بسیار ارزنده منجر خواهد شد. قطع حضور اصلاح طلبان در حکومت به قطع امید بخشهائی از جامعه ایران به امکان تحقق اصلاحات درون حکومتی منجر شده و خواهد شد. بسیج این عده از مردم بعلاوه بسیج آن عده از مردم ایران که مدت بسیاری است چنین امید واهی را در سر نمیپرورانند، به موتور محرکه ای تبدیل خواهد شد که هیچ نیروی سرکوب گری توان مقابله با آنرا نخواهد داشت.
برای جلوگیری از اطاله کلام از بیان سایر دلایل صرفنظر میکنیم و به آنهائی که نگران افزایش سرکوب و گسترش استبداد نظام ولایت مطلقه میباشند متذکر میگردیم که یکدست شدن قدرت به خودی خود دلیلی بر بالا رفتن ضریب سرکوب و استبداد نیست. در دوران هشت ساله ای که ریاست جمهوری اسلامی در اختیار آقای خاتمی اصلاح طلب بود بسیاری از جنایتهای بزرگ نیز رخ دادند. بدون آنکه بخواهیم مسئولیت این اعمال شنیع را به آقای خاتمی یا اصلاح طلبان متوجه سازیم باید اذعان نمائیم که قتلهای زنجیره ای در دوران آقای خاتمی اتفاق افتادند، ضرب و شتم وحشیانه دانشجویان در خوابگاههایشان و پرتات آنها از پشت بامها در دوران ریاست جمهوری اسلامی ایشان اتفاق افتاد، حمله حزب اللهی ها به نشست ها و سخنرانی ها در دوره ایشان رواجی دوباره یافت، تعطیل فله ای روزنامه ها نیز در دوره ایشان صورت پذیرفت. زمانی که نمایندگان شجاع مجلس ششم مورد آزار و اذیت روزمره دستگاه قضائی و دادستان مرتضوی قرار گرفتند، رئیس جمهوری اسلامی نظاره گر باقی ماند، شکنجه وآزار روحی و جسمی زندانیان سیاسی و قتل خبرنگار ایرانی کانادائی خانم زهرا کاظمی در دوره ایشان بوقوع پیوست. نویسنده متفکر و خبرنگاربرجسته ای مانند آقای اکبر گنجی در دوره ایشان دستگیر و شکنجه و محکوم شده و برای دفاع از شرافت انسانی خویش و همه ایرانیان آزاده در اسارتگاه با آقای خامنه ای و با مرگ دست و پنجه نرم میکند و آقای خاتمی نظاره گر است.
سرکوب وحشیانه و اعمال استبداد عریان تابع متغیرهای دیگری است که بیان آنها در این مقال نمیگنجد. بنابراین ما را از دوران سیاه استبداد نترسانید. استبداد سالهاست که بر کشور ما سایه شوم خویش را افکنده است. حضور یا عدم حضور اصلاح طلبان در حکومت در این امر تغییر محسوسی نداده و نخواهد داد. حجاب ها برداشته شده و پرده ها فرو افتاده اند، این امر مبارکیست.

سوم امرداد ماه هزارو سیصد و هشتاد و چهار.
سید کمال الدین نبوی.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024