شنبه ۱ دي ۱۴۰۳ - Saturday 21 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 22.07.2011, 10:10

«روزنامه‌نگاری و سیاست همزاد یکدیگرند»


گفتگوی ماندانا زندیان با احمد احرار




ماندانا زندیان- شما گفته‌اید: «سیاست چیزی جز درک فرصت، کسب فرصت و استفاده از فرصت نیست.» رهیافت جامعه ایرانی به فرصت و امکان به دست‌گرفتن، بلکه نوکردن و بازآفریدن آن در تاریخ همروزگار ما، در دو بازۀ زمانی جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی، یکی به امضای فرمان مشروطیت به دست پادشاهی بیمار، و قانونمند کردن پادشاهی و نوسازندگی کشور می‌انجامد؛ و دیگری به لجبازی در برابر هر حرکت و خواست مصالحه از سوی پادشاهی بیمار- که صدای دگرگونی را هم شنیده بود - و سپردن فرصت و قانون و کشور به واپس‌گرایی.
اگر روزنامه‌نگاری را راهی برای آشناکردن طبقۀ متوسط جامعه با امر همگانی بدانیم،(در جامعه‌ای مانند ما، شاید مؤثرترین راه) سهم روزنامه‌نگاری ایران در این دو بازۀ زمانی، در شکل‌گیری شیوۀ رهیافت جامعه به فرصت‌های یادشده چگونه بوده است؟

احمد احرار- این واقعیتی است آشکار. سیاست، در مفهوم کلی آن، علم شناختِ فرصت و بهره‌برداری از آن در راه رسیدن به هدف است. موفق‌ترین رهبران سیاسی در طول تاریخ کسانی بوده‌اند که از این هنر بهره داشته‌اند. عکس آن هم هست که با از دست دادن فرصت، یا عدم شناخت و اشتباه در ارزیابی آن، کسانی که بختِ قرارگرفتن در صف رهبران تاریخ‌ساز داشته‌اند، هم خودشان قربانی شده‌اند و هم به کشور و ملتشان صدمه رسانیده‌اند.
دو نمونه‌ای که ذکر می‌کنید، گواه بر این مدعاست. فرمان مشروطیت را رهبران مشروطه‌خواه با اغتنام فرصت به امضای پادشاه بیمار رساندند. انقلاب مشروطه یکی از نجیبانه‌ترین انقلابات تاریخ بود. جنبش تجددخواهی و عبور از حکومت استبدادی، تا زمانی که ناصرالدین شاه سلطنت می‌کرد، بخت موفقیت نداشت. تجددخواهان که اکثرشان از اشراف‌زادگان فرنگ رفته بودند و تحول اوضاع را در کشورشان آرزو داشتند، وقتی ناصرالدین شاه کشته شد و نوبت سلطنت به پسرش مظفرالدین شاه رسید، مزاج این پادشاه را برخلاف پدرش برای تن سپردن به ضرورت تحول در نظام مملکت‌داری مستعد یافتند. دور او را گرفتند. نغمۀ تحول و تجدد را آنقدر به گوشش خواندند تا ذهنش برای قبول آن آماده شد؛ و هنگامی که بیماری او شدت یافت و فاصلۀ چندانی با مرگ نداشت، با استفاده از غوغایی که رفتار خشن و مستبدانۀ عین‌الدوله - صدراعظم - و علاءالدوله - حاکم تهران - در مقابله با تجّار بازار برانگیخت، فرمان مشروطیت را به امضای او رساندند و ایران دارای مجلس ملی و دولت قانونی شد.

در آخرین سال سلطنت محمدرضا شاه، فرصتی تاریخی که نصیب ایران شده بود تا آنچه که آرزوی دیرینۀ آزادی‌خواهان و اصلاح‌طلبان ایرانی بود صورت تحقق پیدا کند، به دلیل فرصت‌سوزی رهبران سیاسی نتیجۀ عکس به‌بار آورد. یعنی ایران به ژرفای استبداد و ارتجاع سقوط کرد و همان‌ها که راه بر یک انقلاب نجیبانه و سازنده بستند، خودشان نیز قربانی انقلاب ویرانگر شدند.
محمدرضا شاهِ بیمار که جنبش مردمی را باور کرده بود، برای هر نوع مصالحه آمادگی داشت. با روی کارآمدن یک دولت ملی، راه برای یک تحول عظیم- حتی اگر لازمه‌اش کناررفتن شاه یا تغییر رژیم بود - هموار می‌شد، بی‌آن که مستلزم جاری شدن جوی خون و بازگشت به قهقرا و از دست رفتن تمام دستاوردهای مثبت گذشته باشد.

بخش دوم سؤال شما مستلزم یک بحث طولانی است. به طور خلاصه عرض کنم مطبوعات در دوران قبل از انقلاب جزئی از سیستم حکومتی بود که مثل مابقی اجزای این سیستم، از پارلمان گرفته تا ارتش و نهادهای امنیتی و انتظامی، وقتی سقف سیستم شکاف برداشت، دستخوش هرج و مرج شد.
آن سیستمی که مطبوعات را کنترل می‌کرد و به مشاهدۀ یک خبر کم‌اهمیت، اما خلاف مصلحت نظام، مدیران و مسئولان مطبوعات را مورد مؤاخذه و احیاناً تنبیه و تعقیب قرارمی‌داد، برضد خودش به کار افتاده بود. وکلای برگزیدۀ دولت و دستگاه در مجلس شورای ملی در حمله به دستگاه و دولت بر تظاهرکنندگان کوچه و خیابان پیشی می‌گرفتند. طبیعی است که مطبوعاتی‌ها هم نمی‌توانستند از قافله عقب بمانند و هراندازه آثار ناتوانی در نظام حاکم بیشتر ظهور می‌کرد، به همان نسبت عناصر تندرو در مطبوعات میدان عمل وسیع‌تری به دست می‌آوردند و اعتدال‌گرایی و نصیحت‌گویی نه در جامعه خریدار داشت و نه مجال طرح و بحث در مطبوعات.

م. ز- به نظرمی‌رسد در میان حرکت‌های سازمان‌یافتۀ اعتراضی جامعۀ ایرانی در تاریخ همروزگار ما، جنبش‌های دانشجویی نیرومندتر و پی‌گیرتر، و بیش از دیگران در پی خواست‌های سیاسی – آزادی، دمکراسی، استقلال، عدالت اجتماعی(انصاف)، و حقوق بشر- بوده‌اند. با توجه به این که دانشجویان یک لایۀ نیرومند و مهم روزنامه‌نویس و روزنامه‌خوان جامعه‌اند، اندرکنش ذهنیت استعدادهای جوان دانشجویان و روزنامه‌نگاری ایران را در شکل‌گیری جنبش‌های دانشجویی پراکنده در سدۀ اخیر تاریخ ایران- نمونه‌های بیشتر در یاد ماندۀ همروزگارمان: اعتراض‌های شانزدهم آذر سی و دو، و هژدهم تیر هفتاد و هشت، با چیرگی خواست دگرگونی‌های سیاسی بر حل مشکلات آموزشی، امکانات اقتصادی و رفاهی دانشجویان- چگونه ارزیابی- می‌کنید؟

احمد احرار- در تمام دنیا، حرکت‌های انقلابی و یا جنبش‌های اعتراضی، وقتی به سیل خروشان تبدیل می‌شود که جوانان به میدان بیایند و میدان‌دار شوند. جوان‌ها در مقام مبارزه دلیرند و استوار. آن تیراندازی که می‌خواهد سینۀ جوانی را هدف بگیرد، دستش می‌لرزد و آن جوانی هم که سینه سپرکرده است، از گلوله نمی‌هراسد.
از طرفی، با ریخته شدن خون جوانان، خون جامعه به جوش می‌آید. خانواده‌ها به خروش می‌آیند. آن کسی که فرمان تیراندازی می‌دهد در خانوادۀ خود، در میان دوستان و آشنایان خود منفور و مطرود می‌شود. مورد ملامت قرار می‌گیرد. سخت است مقاومت کردن و پافشردن بر مواضع خود در چنین شرایط و احوال.

یک خاطره برایتان نقل می‌کنم.

با مرحوم مهندس شریف امامی، چند روز بعد از استعفا و کناره‌گیری او از ریاست دولت، دیداری داشتم. از ایشان پرسیدم چه شد که تصمیم به استعفا گرفتید. گفت روزهای سختی را می‌گذراندم و برای آن که چند ساعتی آسایش داشته باشم و استراحت کنم و برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات در روز بعد آماده شوم، با همسرم قرار گذاشته بودم شب، وقتی به خانه می‌آیم، از بحث و جدل سیاسی معاف باشم. روزی که در دانشگاه بین تظاهرکنندگان و مأموران حکومت نظامی زدوخورد روی داد و منجر به تیراندازی شد، من در نخست وزیری گرفتار کارهای جاری بودم و خبر از وقایع بیرون نداشتم. آن روزها دائم گزارش زدوخورد و تیراندازی می‌رسید، این هم گزارشی بود از همان قبیل.
وقتی شب به خانه آمدم، همسرم با چشم‌های اشک آلود و حالتی که هرگز سابقه نداشت، به جای سلام و علیک بر سر من فریادزد: پیرمرد، از خدا نمی‌ترسی؟ از خودت شرم نمی‌کنی؟ مرده شوی این نخست‌وزیری را ببرد... چرا جوان‌های مردم را می‌کشید؟!
من مات و مبهوت، هیچ نمی‌فهمیدم چه روی داده و چه چیز باعث این درجه آشفته حالی خانم شده است. بالاخره هر طور بود، ایشان را آرام کردم و علت را جویا شدم. معلوم شد تلویزیون، واقعۀ دانشگاه را پخش کرده و آب و تاب داده و همسر من، مثل بسیاری از مادران، به مشاهدۀ تیرخوردن جوانان، از طریق تلویزیون، دچار چنان التهابی شده و طبعاً شوهرش را که نخست وزیر مملکت است مسئول آن وقایع و همردیف شمر و یزید تصور کرده است.
این بود که لقمه از گلویم پایین نرفت و شام نخورده به رختخواب رفتم و آنجا هم با وجود خستگی مفرط خواب به چشمم نیامد و مدتی فکرکردم و تصمیم به استعفا گرفتم.
ملاحظه می‌فرمایید که در چنین موارد، دانشگاه‌ها و دانشجویان تا چه درجه در تأثیرگذاری بر روند حوادث می‌توانند نقش داشته باشند.

البته این نکته هم اهمیت دارد که دانشجویان بدانند برای چه هدفی می‌کوشند و دنبال چه رهبرانی می‌روند. اینجاست که رهبری فکری و سیاسی هر جنبشی نقش اساسی پیدا می‌کند. شورش کور بدترین نوع و بدعاقبت‌ترین تحرکات سیاسی است.

م. ز- می‌گویید: «روزنامه‌نگاری و سیاست همزاد هستند. روزنامه‌نگار حرفه‌ای الزاماً باید آگاه به مسائل سیاسی باشد.» ولی حضور روزنامه‌نگار حرفه‌ای را در بستر عمل سیاسی، (مانند وزارت) یا هر تشکیلات تعریف شدۀ حزبی سیاسی، به دلیل خدشه‌دار شدن بی‌طرفی حرفه‌ای، درست نمی‌دانید.
آیا روزنامه‌نگاری - به معنای فراگیر و امروزی آن: بحث و نقد و بررسی سیاست، ادبیات، نقاشی، موسیقی، فیلم؛ فرهنگ در معنی گسترده، و نه تنها گزارش‌نویسی و خبرنگاری- حق ندارد در گسترۀ خود به بیان باورها و نظام‌های ارزشی نویسنده و اندیشه‌ورزیدن او جای‌دهد، و جز در رساندن خبر و گزارش که طبیعتا می‌باید آینۀ بی‌داوری آنچه روی داده، باشد، به‌اصطلاح بی‌طرف نماند؟
آیا همراهی و پشتیبانی قاطع از یک حرکت اجتماعی، و مخالفت روشن با حکومت هماورد آن حرکت - نمونه‌های نزدیکش، حرکت دوم خرداد و جنبش اجتماعی سبز - دورشدن از روزنامه‌نگاری حرفه‌ای است؟


احمد احرار- چه کسی گفته است‌ روزنامه‌نگار باید در برابر رویدادها - از هر قبیل - سنگواره‌ای بی‌تفاوت باشد؟‌ روزنامه‌نگار هم مثل دیگران، و شاید بیش از دیگران، به دلیل ارتباط و اطلاع و تجربۀ بیشترش در برخورد با وقایع، حق دارد راجع به هر موضوع نظر بدهد و موضع‌گیری کند. اما به دو نکته باید توجه داشت: اول این که فرق است بین مطبوعات حرفه‌ای و نشریات حزبی و گروهی. نشریات حزبی و گروهی، اعم از روزنامه و مجله و فصلنامه و غیره، با هدف تبلیغاتی تأسیس و منتشر می‌شوند. علت وجودی آنها تبلیغ مرام و مسلک و معتقدات خودشان است و ضدیت با طرف مقابل.
مطبوعات حرفه‌ای اما اطلاق به نشریاتی می‌شود که با حفظ مواضع و گرایش‌های اصولی خود، وظیفه دارند مطالب را به گونه‌ای منعکس کنند که قضاوت نهایی با خواننده باشد. در انتشار خبرها، مطبوعات حرفه‌ای باید کاملاً بی‌طرفانه عمل کنند، یعنی خبر را در کمال امانت به خواننده برسانند. همین خبر را در تفسیرها، باز هم با رعایت اخلاق حرفه‌ای، مفسران می‌توانند در جهت سیاست کلی نشریه تشریح و تفسیر کنند. اما در قسمت مقالات دست نویسندگان باز است که با امضای خود هر عقیده‌ای دارند، صریحاً بنویسند و اما این که عرض کرده‌ام روزنامه‌نگاری همزاد سیاست است و جدا از سیاست نیست، با عقیده‌ام دایر بر این که روزنامه نگار - تأکید می‌کنم،‌ روزنامه‌نگار حرفه‌ای - بهتر است به حرفۀ خود وفادار بماند و دنبال تصدی مشاغل سیاسی نباشد، منافات ندارد. سببش ارزش و اهمیتی است که برای این حرفه و استقلال آن قائلم.
اعتبار یک‌ روزنامه‌نگار تا حدود زیادی وابسته به استقلال فکر و استقلال قلم اوست. یک استاد روزنامه‌نگاری می‌گوید خبرنگار خوب آن است که در دفترچۀ خود اسامی و شماره تلفن‌های زیادی داشته باشد تا بتواند در هرزمان با هرکدام که ضرورت اقتضا کرد، تماس بگیرد و گفت‌وگو کند. اما بهتر است که هرچه کمتر با منابع خبری خود ارتباط شخصی برقرار کند؛ چون در آن صورت برای نوشتن خبر تحت تأثیر روابط دوستی - یا دشمنی - قرارمی‌گیرد و جانب انصاف و بی‌طرفی را از دست می‌دهد.

به تاریخچۀ روزنامه‌نگاری خودمان در دوران مشروطیت نگاه کنید و ببینید کدام یک از‌ روزنامه‌نگاران حرفه‌ای که در حرفۀ خودشان جایگاه معتبری داشتند، بعد از آن که به وزارت یا مقاماتی در این حد رسیدند، بر اعتبارشان اضافه شد، یا دستکم کار مهمی از دستشان برآمد که از دیگران ساخته نبود.
با تلخکامی باید عرض کنم، مثلا در وزارتخانه‌ای که مستقیماً با مطبوعات سروکارداشت، وزیرانی که‌ روزنامه‌نگار بودند، یعنی از راه روزنامه‌نگاری شهرت و اعتباری پیداکرده بودند و به وزارت رسیده بودند، کارنامۀ وزارتشان چندان قابل دفاع نبوده است.
کمی آن طرف‌تر هم که بنگریم، مثلا حسنین هیکل،‌ روزنامه‌نگار و نویسندۀ برجستۀ مصری، از قبول وزارت چه به دست آورد یا چه خدمت برجسته‌ای کرد که به عنوان‌ روزنامه‌نگار از وی ساخته نبود؟

روزنامه‌نگار به علت تماس مستقیم خود با جامعه و قرارداشتن در جریان خبرهای جاری، می‌تواند مشاور و راهنمای متصدیان مشاغل اجرایی و مقامات تصمیم گیرندۀ مملکت باشد، به شرطی که گوش شنوا وجود داشته باشد.

سمت‌گیری در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری و غیره؛ جزئی از کار روزنامه‌نگاری و جزو هویت‌ روزنامه‌نگار است. به همین دلیل هم عرض می‌کنم که قبول مشاغل اجرایی،‌ روزنامه‌نگار را در ابراز عقیدۀ آزاد و مستقل محدود می‌سازد.

م. ز- گفته‌اید: «اختلاف در تعریف کلمۀ «آزادی» و تعیین حدود آن، از ابتدای مشروطیت تا به امروز، ریشۀ اصلی مشکلاتی است که مطبوعات ایران با آن روبه‌رو بوده‌اند.»
در دهه‌های پس از انقلاب اسلامی، هر مقابله با نشریات و روزنامه‌نگاران در ایران، سرتاسر در دست دولت شکل ‌گرفته ‌است- دولتی که اسلامی هم هست. ولی توقیف نشریاتی مانند «صور اسرافیل» و «حبل‌المتین»، در بازه‌ای از زمان روی‌داده، که محدودبودن نقش و توان دولت و دربار در چنان اموری، دست بالاتر را در اعمال قدرت، به دین‌باوران داده ‌است.
آیا اختلاف در تعریف آزادی، در بازه‌های زمانی گوناگون، بیشتر با دست بالاتر باورهای مذهبی، یا دستکم با چنان ملاحظه‌ای، در برابر اندیشه‌ورزی انتقادی بوده‌است؟


احمد احرار- جنبش مشروطه‌خواهی در ایران با کلمۀ «عدالت» شکل گرفت. ابتدا مردم «عدالتخانه» می‌خواستند، ولی با القای اندیشه‌های نشأت گرفته از غرب، «مساوات» و «آزادی» هم جزو شعارها و هدف‌های انقلاب شد و به قانون اساسی راه یافت، در حالی که این دو کلمه با معتقدات سختگیرانۀ مذهبی تعارض داشت و بخشی از روحانیون صریحاً به مقابله با آن برخاستند و بخش معتدل‌ترشان محتاطانه با آن برخورد کردند.
از طرفی بخش کوچکی از جامعه، به سرکردگی‌ روزنامه‌نگاران تندرو - بیشتر تحت تأثیر انقلاب روسیه - از فرصتی که برای بحث و نقد آزادانه دست داده بود، استفاده کردند برای حملات بی‌پروا به باورهای مذهبی و کلیت نظام سیاسی که باعث شد به تدریج قید و بندهای قانونی برای مهارکردن مطبوعات لازم آید و دستگاه‌های نظارت و سانسور نیز شکل گیرد.

به عنوان یک‌ روزنامه‌نگار متأسفم این را بگویم، ولی عقیده دارم قلم‌های افراطی همان قدر به رشد منطقی و آزادی مطبوعات در ایران صدمه رسانده‌اند که قلمزنان مزدبگیر و تملق‌گو.

م. ز- نوشتن در برون مرز، در دوران آزادی گردش اطلاعات، می‌تواند به اندازۀ نوشتن در درون، بر جامعه اثرگذار باشد. در حقیقت همراهی نگریستن از فاصله و چشم نبستن بر اجزا، تصویری بس درست‌تر و دقیق‌تر به دست هر دو سو می‌دهد - امکانی که نیاکان ما در دوران مشروطیت، پاک از آن بی‌بهره بودند؛ با این وجود بسته شدن نشریه‌ای مانند «صور اسرافیل» به چاپ آن در پاریس و سوئیس می‌انجامیده است. اثرگذاری نشریات برون مرز در آن روزگار چه اندازه و چگونه می‌توانسته ‌باشد؟

احمد احرار- مطبوعات برون مرز در نخستین سال‌های قرن بیستم، که رادیو و تلویزیون وجود نداشت و وسائل مخابراتی بسیار ابتدایی و محدود بود، تنها عامل رساندن افکار نو و برانگیختن آرمان‌های ترقی‌خواهانه در ایران بودند و من به سهم خود در سلسله مقالاتی که بخش اول آن به صورت کتاب (مشتمل بر فراز و نشیب مطبوعات از آغاز پیدایش آن در ایران تا پایان جنگ اول جهانی) چاپ و منتشر شده است، اهمیت نقش این پیشگامان راه آزادی و تجددطلبی و قانون خواهی را شرح داده‌ام.
باید آن دوره از تاریخ ایران را، از زوایای مختلف، بیشتر شناخت تا به ارزش کار و تلاش آن روزنامه‌نگاران، زمانی که روزنامه‌نگاری حرفه‌ای هنوز در ایران شکل نگرفته بود، بهتر پی برد.
فراموش نکنیم که در آن دوران، اکثریت مردم ایران از سواد خواندن و نوشتن بی‌بهره بودند و رساندن نشریات برون مرزی به داخل کشور هم به سبب محدودیت امکانات کاری بس دشوار بود؛ با این حال مطبوعات برون مرزی بودند که فکر رهایی از استبداد را به ایران رساندند و در ذهن ایرانیان جای دادند.

م. ز- نیروهای جامعۀ مدنی ایران، از جمله نشریات درخشان سال‌های نخست پس از خرداد هفتاد و شش، در هر کوشش و برای هر خواست- از جمله حقوق بشر، یا حقوق شهروندی- به ناچار در برابر حکومت قرار گرفته، تعریف و شیوه‌ای مخالف و مبارز یافته، از ادامۀ کار مانده‌اند. با این وجود گشاده‌کردن هر اندازه محدود فضای فرهنگی و سیاسی جامعه، تا پیوند خواست‌های روشن سیاسی، مانند خواست دمکراسی، به مبارزات مدنی رفت، و به شکل‌گیری یک جنبش شهروندی خشونت پرهیز انجامید.
به نظر شما کوشندگان سیاسی و روزنامه‌نگاران نسل انقلاب اسلامی، در برون مرز، با دست بازتر در بحث‌های نظری پیرامون خواست‌های سیاسی، چه سهم گزاری در این امر داشته‌اند؟

احمد احرار- بدون شک روزنامه‌نگارانی که اکثراً تربیت یافتۀ دوران قبل از انقلاب بوده‌اند، چه در داخل و چه در خارج کشور سهم اساسی در حفظ هویت مطبوعات و نیز ادای وظیفۀ حرفه‌ای داشته و دارند. اگر آنها نبودند و به میدان مبارزه با کهنه‌پرستی و واپس‌گرایی نمی‌آمدند، مکتب روزنامه و روزنامه‌نگاری مدرن، همان سال‌های اول انقلاب در ایران بسته می‌شد و اوراق چاپ شدۀ تبلیغاتی با مطالب و مباحث حوزوی و خبرهای سانسورشدۀ دولتی، جای مطبوعات آزاد را می‌گرفت. صدای خشم‌آمیز رهبر انقلاب اسلامی هنوز در گوشمان باقی است که گفت «بشکنید این قلم‌ها را» و هجوم، یا به اصطلاح خودشان «هجمه»ی بزرگ، آغاز شد، ولی با همۀ فشارها و تضییعات و بگیر و ببندها، مقاومت دلیرانۀ اهل قلم مانع از آن شد که عمر روزنامه و روزنامه‌نگاری به‌سر رسد و برعکس، دوران تازه‌ای از تلاش و کوشش برای حفظ حیات و هویت روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، دوشادوش مبارزات ضد استبدادی و ضد ارتجاعی تلاشگران راه آزادی و مطالبۀ حقوق بشر در ایران آغازگشت.

ما‌ روزنامه‌نگاران سپیدموی نیز در این سوی جهان، تولد نسل جدیدی از‌ روزنامه‌نگاران ایرانی را در داخل کشور مبارک باد گفتیم و دورادور شاهد اثرگذاری آنها بر روند تحولات و بیداری جامعه بوده و هستیم.


چهاردهم ژوئن دو هزار و یازده میلادی

....

برگرفته از فصلنامۀ ره آورد، شمارۀ ۹۵، تابستان ۱۳۹۰ خورشیدی



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024