iran-emrooz.net | Wed, 20.07.2005, 5:09
مبارزه با خشونت یك مبارزه سیاسی نیز هست
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٨ تیر ١٣٨٤ – ١٩ ژوئیه ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
خبر قتل وحشیانه یك جوان كرد مهابادی به نام سید كمال سید قادر مشهور به شوانه كه شنبه هفته قبل در این شهر اتفاق افتاد، و تصویرهای جسد مثله شده او از شكنجههای منجر به قتل و یا به روایتی از كشاندن جسد او در خیابانها حكایت میكند، یك بار دیگر خشونت نهادینه شده در ارگانهای سركوب جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشته است. این قتل خشم و نارضایی مردم مهاباد و نقاط دیگر كردستان را برانگیخته و به تظاهرات پیوسته مردم در آن منطقه منجر شده است. تظاهرات یادشده به نوبه خود به خشونت كشیده شده و به مجروح شدن عده زیادی از مردم و دستگیری دهها نفر از آنان انجامیده است. یك مامور انتظامی نیز در جریان این تظاهرات كشته شده است. ماموران جمهوری اسلامی بذر شورش دیگری را در یكی از مناطق محروم غیر فارس ایران كاشتهاند.
خشونت در جمهوری اسلامی ایران البته تازه نیست. این نظام با خشونت زاده شده و با آن قرار و دوام یافته است. در واقع خشونت چنان با این نظام تلفیق شده است كه باید آن را ذات دوم آن دانست و تصور جمهوری اسلامی منهای خشونت ناممكن به نظر میرسد. دوران اوج خشونت این نظام البته در دهه اول آن و در حیات آقای خمینی بود. پس از آن، خشونتهای معمول این نظام اگر چه به لحاظ كمی افت كرد ولی به لحاظ كیفی تغییر محسوسی در آن دیده نشد. در دوران هشت ساله حكومت اصلاحطلبان نیز كه ایدئولوژی خشونت در عرصه نظری به نقد كشیده شد در عملكرد خشونتبار نظام حاكم تغییر تفاوت خاصی به چشم نخورد. قتل و ترور و شكنجه و شلاق و دست بریدن و قصاص و سنگسار و اعدام در ملاء عام همچنان ادامه یافت. همین امروز (سه شنبه) دو نوجوان دیگر در برابر چشمان وحشت زده مردم در مشهد به طور علنی اعدام شدند.
برای رژیمهای خودكامهای مانند جمهوری اسلامی، اعمال خشونت كاربرد سیاسی دارد. برای این رژیم كافی نبوده است كه مخالفان خود را سر به نیست كند و بلكه شیوههای سر به نیست كردن نیز اهمیت داشته است. از این رو است كه در غالب كشتارهای جمهوری اسلامی، از قتلهای زنجیرهای گرفته تا ترورهای سیاسی خارج كشور، خشونت عریان به كار رفته است. رژیم همواره از اعمال خشونت به عنوان حربهای برای ایجاد رعب و وحشت استفاده كرده است. سركوب آزادیهای سیاسی و فردی و اجتماعی مردم با اعمال خشونت مؤثرتر بوده است. در اعمال مجازاتهای خشن و اجرای آنها در شوارع عام نیز همین هدف ارعاب نقش تعیینكنندهای ایفا میكند.
از این رو، مبارزه با خشونت یك مبارزه سیاسی نیز هست. در یك نظام خشونتبار، مخالفت سیاسی هزینه سنگین و دردناكی میطلبد. در چنین جامعهای، تنها افراد با شجاعت زیاد یا فوق متوسط حاضرند با تحمل خطرات شدید زندان همراه با شكنجه و احیانا مرگ در مقابل دیكتاتور بایستند و از دموكراسی و آزادی دفاع كنند. این گونه افراد، بنا به تعریف در اقلیت كوچكی هستند. در نتیجه، بار مبارزه سیاسی بر دوش بخش بسیار كوچكی از جامعه میافتد و اكثریت جامعه خاموش و نظارهگر میمانند. كم بودن شمار فعالان سیاسی، به نوبه خود كار سركوبگران را در سركوب آسانتر میكند و آنان را در به انفعال كشاندن یا به ندامت آوردن زندانیان سیاسی موفقتر میسازد. پایداری اكبر گنجی و عظمت روحی او پس از تحمل ٢٠٠٠ روز زندان همراه با انواع سختیها و بیماریها در این چهارچوب بهتر درك میشود. او از معدود زندانیان سیاسی انگشت شمار است كه جان بر كف و با زبانی صریح در برابر دیكتاتور ایستاده و در زیر خشونت عریان رژیم حاكم حاضر به تسلیم نیست. این خصوصیت، به معنای دست كم گرفتن نقش كسانی نیست كه در شرایط سخت زندان به نوشتن ندامتنامه پرداختند یا «اعتراف» تلویزیونی كردهاند. آنان كاری انسانی كردهاند. كار گنجی و امثال او فوق انسانی است، و به همین دلیل او به حد اسطوره بالا میرود و قهرمان میشود.
متاسفانه تغییر شرایط اجتماعی (تحول دموكراتیك) كار قهرمانان نیست و شركت تودهای مردم را میطلبد. گنجی و زرافشان و دهها زندانی سیاسی دیگر كه همچنان بر مواضع خود ایستادهاند و بارها برای احقاق حقوق خویش اعتصاب غذا كردهاند سرمشقهای شجاعت و پایداری خوبی هستند، ولی در غیاب یك حركت عمومی مردم نمیتوانند منشا حركت باشند. رژیم حاكم با كاربرد خشونت عریان و ایجاد رعب و وحشت، اكثریت قاطع مردم را از شركت در فعالیت سیاسی باز میدارد و رابطه بین آنان و پیشگام (رهبری) را قطع میكند. خشونت، حتی به شكل قانونی آن، تنها ابزاری برای مجازات مجرمان نیست، وبلكه وسیلهای در راه اعمال حاكمیت استبدادی حكومت و خنثی كردن سیاسی جامعه است. حكومت با اعمال خشونت علنی و عریان (اعدامها و شلاقهای خیابانی) قدرت بیبند و بار خود را به رخ مردم میكشد و بیاحساسی خود را در برابر درد و رنج دیگران به نمایش میگذارد تا مردم را از آمدن به صحنه عمومی باز دارد. مردم میدانند كه اگر به خیابانها بریزند حكومت از خونریزی ابایی نخواهد داشت.
از این رو، مبارزه با خشونت تنها یك مبارزه فرهنگی یا حقوق بشری نیست، و بلكه یك مبارزه سیاسی نیز هست. بسیاری از اصلاحطلبان مبارزه با خشونت را فقط در بعد سیاسی آن، آن هم از ناحیه شهروندان علیه حكومت، محدود كردند و خشونت دولتی به خصوص در بعد قضایی آن را مجاز دانستند. انگیزه این امر البته تا حد زیادی ایدئولوژیك بود. اینان كه عموما اسیر قید و بندهای مذهبی هستند نمیتوانستند با طیف وسیع احكام خشونتبار اسلامی كه در قالب قوانین قصاص و حدود بیان شده است به مخالفت برخیزند و آنها را نفی كنند. ولی علاوه بر این، آنان غالبا اعمال خشونت از طرف حكومت را مجاز میشمردند. مقاله كوتاهی از نویسنده این سطور كه در سال ١٣٧٨ در روزنامه نشاط منتشر شد و به تعطیل آن انجامید به همین مسئله میپرداخت. و واكنش شدید حكومت در برابر آن نوشته نیز عمدتا به دلیل اهمیتی بود كه خشونت در سیاست كلی رژیم حاكم بازی میكند. سر و صدای ضد اسلامی بودن مقاله بهانهای بیش نبود: در مقاله هیچ نامی از یا اشارهای به اسلام و مذهب و دین و شیعه و قصاص نرفته بود. مقاله یادشده خشونت دولتی (از جمله، اعدام) را نفی میكرد و این امر برایرژیمی كه حیاتش به اعمال خشونت وابسته است به هیچ عنوان قابل تحمل نبود.
برای گسترش مشاركت عمومی در مبارزه سیاسی باید با خشونت به مبارزه برخاست و حربه خشونت را از رژیم جمهوری اسلامی گرفت. روی سخن طبعا با آن دسته از نیروهای سیاسی كشور و به خصوص اصلاحطلبان است كه در مبارزه با خشونت پیگیر نبودهاند و خشونت دولتی یا قوانین مبتنی بر احكام خشونتبار را مجاز دانستهاند و یا صریحا علیه آنها موضع نگرفتهاند. با پایان گرفتن قدرت اصلاحطلبان و روی كار آمدن طیف فرمانبرداران ولی فقیه، دست حكومت در به كار گرفتن حربه خشونت بازتر خواهد شد. اگر در دوران حكومت اصلاحطلبان وقایعی مانند قتلهای زنجیرهای یا قتل زهرا كاظمی میتوانست موضوع تحقیقهایی (و لو بی نتیجه) قرار گیرد و رییس جمهور یا كمیسیون اصل ٩٠ مجلس مرجع شكایتهایی از این قبیل باشند، اكنون دیگر این امكان نیز از دست رفته است. آن چه كه در مهاباد هفته گذشته رخ داد ممكن است این جا و آن جا تكرار شود بدون این كه مرتكبان آن نگران كمیسیونهای تحقیق جناح مخالف خود باشند.
مبارزه با خشونت البته یك مبارزه حقوق بشری است، ولی در این شرایط باید مبارزه با خشونت را به عنوان بخشی از مبارزه سیاسی نیز تلقی كرد و آن را پیش برد. مبارزه با خشونت به معنای مبارزه با همه مظاهر آن از جمله اعدام است. در این مبارزه، پیكارگران طبیعتا از حمایت سازمانهای حقوق بشری جهانی برخوردار خواهند بود. كاربرد خشونت از سویرژیم حاكم از یك سو از مشاركت مردم كوچه و بازار در امر سیاست میكاهد و از سوی دیگر به خشونت متقابل از سوی مردم تحت ستم دامن میزند. این هر دو برآیند، تحول دموكراتیك جامعه ما را به عقب میاندازد و یا آن را به انحراف میكشاند. اعمال خشونت در مناطق غیر فارس مانند خوزستان در چند هفته پیش یا كردستان در هفته گذشته عواقب واگرایانه و ایران بربادده دیگری نیز ممكن است در بر داشته باشد. حاكمیت برای دوام سلطه خود به ابزار خشونت متوسل میشود و از عواقب آن نمیهراسد. اپوزیسیون دموكرات به خاطر آزادی و دموكراسی و استقلال و یكپارچگی ایران ناچار است با خشونت، با همه مظاهر آن، به مبارزه برخیزد.