iran-emrooz.net | Mon, 30.05.2011, 21:54
رویکردهای خاتمی و رفسنجانی
محسن حیدریان
|
دولت احمدینژاد که با شعارهای رادیکال اسلامی، ضد امریکایی، عدالت، نفی هولوکاست و با حمایت رهبر به قدرت رسیده بود، اینک در مواضعی قرار گرفته است که تقریبا در اساسیترین موارد در تضاد اساسی با شعارهای اولیه اوست. تحول احمدینژاد از بنیادگرایی اسلامی به ایرانگرایی، از مستضعفگرایی تا تلاش برای جلب اقشار متوسط و مهمتر از آن از ولایتمداری به «مخالفت با ولایت فقیه» و تلاش برای کاستن از قدرت رهبر و از امریکا ستیزی تا تلاش برای ارتباط با آمریکا را، براستی نمیتوان تنها با جنگ قدرت یا مهره چینی برای انتخابات بعدی توضیح داد. این یک تحول مهم فکری است که قبل از هر چیز از تلاش برای انطباق با دینامیسم جامعه ایران امروز و کوشش برای تجدید مشروعیت قدرت ناشی میشود.
این دگردیسی از اسلام توده گرا به عمل گرایی و مصلحت جویی واقع بینانه است. خشم شدید اقتدارگرایان نیز از همین دگردیسی فکری و نیز توان ریسک پذیری و ایستادگی احمدینژاد بر مواضع خود ناشی میشود. اما جانمایه و اشکال اساسی گرایش سیاسی احمدینژاد همان نگرش استبدادی و برتری جویی رادیکال و خودکامگی و تسلط جوئی آن است. به همین علت است که مرتب دچار تندروی، اشتباه محاسبه و خود محوربینی میشود.
به عبارت دیگر اگر مشاوران احمدینژاد کمی از درک دمکراتیک و عقلایی بهره داشتند باید در دو جهت به او یاری میرساندند. نخست اینکه در راه تحقق برنامههای تازه خود باید بسوی اصلاحطلبان و متحدان تازهای در چالش با روحانیت سنتی دست دراز میکرد و ثانیا با استفاده از قانون اساسی در راه محدود کردن اختیارات رهبری میکوشید. اما تنگنای ناشی از پیشزمینه سیاسی او در سرکوب اصلاحطلبان و نیز نگرش قهرمانگرایی احمدینژاد که با بلوفهای سیاسی همراه است، چالش طلبی او را همچون رادیکالهای انقلابی خارج از کشور بیمایه و فطیر کرده است. لذا تحول ناتمام فکری احمدینژاد و یارانش نه تنها در جامعه سیاسی و شهری ایران باورپذیر نیست، بلکه از سوی اقتدارگرایان رانده و از سوی جامعه مانده شده است. گرچه پیام سیاسی آنها بازتاب واقعیت کنونی ایران و چالش ارزشهای سنتی اقتدارگرایان است.
از همین رو اینک به جرم «ارتباط با اجنه، فساد مالی و قانون شکنی» و مهمتر از آن به «مخالفت با ولایت فقیه»، تلاش برای ارتباط با آمریکا، ملیگرایی و «ارتباط پنهانی با خارج از کشور» متهماند و برخورد خشن با آنان تا حد بازداشت برخی چهرههای این گرایش پیش رفته است. به طوری که پس از حمله مستقیم دفتر رهبری، آتش رگبار انتقادات فراکسیونهای مخالف دولت در جناح اصول گرا و روحانیت سنتی به احمدینژاد همچنان ادامه دارد.
اما نتیجه این درگیری کمسابقه در درون حکومتی که پس از برآمد جنبش سبز، در میان مردم و نخبگان و روشنفکران ایران و انظارِ جهانی؛ به کماعتبارترین حکومت، طیّ سی و دو سال اخیر مبدّل گردیده، فرو ریزی باز هم بیشتر اعتبار و موقعیتِ ولّی فقیه است. با زیر پرسش رفتن اعتبار ولایت فقیه؛ و پرونده سازیهای سنگین برای دولتیان، روند بحران سیاسی کنونی بسرعت میتواند به بیثباتی و بحران اتوریته کل نظام منجر شود. مهمترین نتیجه چالش احمدینژاد با روحانیت سنتی، خواسته یا ناخواسته تسریع زوال تدریجی پدیدۀ ولایت مطلقۀ فقیه در نظام جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر حملات اخیر علیه آقای احمدینژاد هم موضع اصلاح طلبان و مخالفان دولت را تقویت میکند و هم نظر بخش مهمی از بدنه نظام سیاسی و بخشی از شهروندان را به سوی دو نماد مهم سیاسی یعنی محمد خانمی همچون نماد اصلاح طلبی و اخلاق سیاسی و هاشمی رفسنجانی همچون نماد توسعه و سازش و مصلحت سیاسی جلب کرده است.
در چنین فضایی است که تلاش مبتکرانه خاتمی، درخواست بخشش دو طرف مناقشه انتخابات سال ۸۸ به خاطر آینده کشور، اهمیت مییابد. هاشمی رفسنجانی نیز همچون یکی از ماهرترین رهبران سیاسی خاورمیانه، با موضع گیریهای به موقع و میانجی گرایانه و پرداخت هزینه سنگین بر اثر پافشاری مستمر بر روش خود، وزن و اعتبار تازهای در بدنه سیاسی نظام و نظامیان و دیگر اقشار جامعه یافته است. ترجمه سیاسی رویکرد خاتمی و رفسنجانی به معنای تجدید آرایش سیاسی و بازتاب اثر جنبش گسترده مردمی در درون حاکمیت است.
رویکرد رفسنجانی و خاتمی از این نظر نیز اهمیت دارد که چشم انداز عملی تازهای برای برون رفت از بن بست کنونی طراحی میکند که بر مدارا و آمیزش و تاثیر متقابل زمامداران و شهروندان بر یکدیگر استوار است. موسس اصلی این مدل محمد خاتمی بود، اما اینک با بیاعتبار شدن نهادهای اقتدار گرای درون نظام و تضعیف و بحران حکومت، زمینه و دورنمای تازهای برای عملی شدن آن فراهم شده است. مهمترن اثر سیاسی رویکرد خاتمی و رفسنجانی، گشایش فضای سیاسی و دست یابی به خواستهای حداقل جنبش سبز و کاهش خطر رادیکالیسم و بیثباتی سیاسی است.
طرح محمد خاتمی درباره بخشش دوطرفه میتواند به یک راه حل سیاسی اساسی مورد توافق برای ایجاد یک دگوگونی مهم در روبنای سیاسی جامعه بر اساس منافع متقابل مردم و حکومت و حفظ منافع ملی ایران بدل شود. این یک راه حل تجربه شده و سابقه دار در جمهوری اسلامی است. اما آلترناتیو طرح محمد خاتمی، دو قطبی شدن کشور، پیدایش خلا قدرت و اتوریته، هرج و مرج بیشتر و بیثباتی و سختتر شدن فرهنگ سیاسی لجاجت و باخت همگانی است.
اهمیت دیگر رویکردهای هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی محدود کردن قدرت مطلقه ولایت فقیه در چارچوب قانون اساسی و اینتگره شدن همه نیروهای سیاسی اعم از سنتی و مدرن جامعه در یک رقابت سیاسی سالم و قانونی است. تمام تجربه سی و دو سال گذشته ایران نشان میدهد که قانون اساسی ایران در شرایط بحرانی، متن قابل ترجمهای است که باز تعریف آن به آرایش قوای سیاسی و ضعف و نیرومندی جناحهای سیاسی بستگی دارد.
با روند کنونی اگر بخش مهمی از اصول گرایان معتدل به این راه حل بپوندند خواستهایی نظیر آزادی زندانیان سیاسی و بویژه موسوی و کروبی و دیگر رهبران دستگیر شده اصلاح طلب، آزادی مطبوعات و رسانههای ملی و گشایش فضای سیاسی با یا بدون دولت احمدینژاد میتواند به یک واقعیت تبدیل شود.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)