iran-emrooz.net | Wed, 25.05.2011, 5:08
انشقاق حکومتی نباید به انشقاق در جنبش سبز کشانده شود
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۳ خرداد 1390 – 24 مه 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
حلقه محاصره محمود احمدینژاد روز به روز تنگتر میشود و ضربات مخالفان او در درون حکومت سنگینتر. هواداران و مدافعان پیشین او یکی پس از دیگری راه خود را از او جدا میکنند و به صف مخالفان میپیوندند. معمولا آنان که در گذشته در حمایت او مصرتر بودند و مبالغهآمیزتر سخن میراندند امروز حادتر علیه او موضع میگیرند. مجلس و قوه قضاییه و شورای نگهبان علیه او صفآرایی کردهاند و کسانی مانند جنتی و مصباح یزدی و احمد خاتمی چیزی نمانده است تا جریان منتسب به او را تکفیر کنند. مشاوران و نزدیکان او مورد تعقیب قرار گرفتهاند و حتا برادر و داماد او نیز به موضعگیری علیه او پرداختهاند. هدف این فشارها هم روشن است: یا او مشایی و بقایی و سایر اعضای «جریان انحرافی» را از خویش طرد کند و خود برجا بماند و یا این که خود نیز همراه آنان برود. و برای این کار هم از دید مخالفان او وقت زیادی باقی نمانده است.
البته گزینه مطلوب خامنهای و روحانیت حاکم این است که خود احمدینژاد بماند. به همین دلیل، پرچمداران اصلی گروهی که علیه او مبارزه میکنند (مانند کیهان شریعتمداری) در عین طرد و تخطئه اطرافیانش سعی دارند خود او را از گزند حملات و تعریضات خویش در امان نگهدارند. حاکمیت میداند که عزل احمدینژاد هزینه سنگینی برای نظام به همراه دارد و ممکن است عواقب پیشبینی ناشدهای در پی داشته باشد. نظام و شخص خامنهای برای برآوردن احمدینژاد از صندوقهای رأی در دور دوم ریاست جمهوری او مایه زیادی گذاشتهاند و نمیتوانند عزل و برکاری او را به سادگی تحمل کنند. از این رو، تنها در صورتی که احمدینژاد همچنان در حفظ اطرافیان خود اصرار بورزد و حاضر نباشد آنان را از خود دور کند میتوان انتظار داشت که عزل او در دستور کار قرار گیرد و با اشاره ولی فقیه، عوامل او در مجلس و ارگانهای دیگر حکومتی برای عزل احمدینژاد دست به کار شوند.
درگیری بین خامنهای و احمدینژاد البته نه فقط به یکی از بزرگترین انشقاقهای حکومتی در طول حیات جمهوری اسلامی منجر شده و بلکه بر رابطه بین حاکمیت و اپوزیسیون آن نیز تأثیر گذاشته است. طرفین منازعه ظاهرا به این اندیشه افتادهاند که برای تقویت جناح خود به اپوزیسیون متوسل شوند و از میان آنان یارگیری کنند. طرفداران احمدینژاد که در برابر روحانیت موضع گرفته وشعارهای «ملیگرایانه» را پیش کشیدهاند انتظار دارند که مورد استقبال بخش تحولخواه و ملی/سکولار اپوزیسیون قرار گیرند و از حمایت آنان برخوردار شوند. در مقابل، جناح خامنهای با بزرگ کردن خطر «جریان انحرافی» برای نظام، در اندیشه نزدیکی به اصلاحطلبانی است که دل در گرو حفظ نظام دارند، و به حمایت آنان امیدوار شده است. بی دلیل نیست که هر دو جناح از دامنه حملات خود به اپوزیسیون اخیرا کاستهاند و احیانا برای جلب نیروهایی از اپوزیسیون به سوی خود چراغ سبز نشان میدهند.
اظهارات اخیر سید محمد خاتمی را که خواهان نوعی «آشتی» بین حاکمیت و «مردم» شده است باید در این راستا دید. او دقیقا با احساس این آمادگی در حاکمیت است که پیشنهادهای خود را پیش کشیده است. فراموش نکنیم که خاتمی تا همین چند هفته پیش، در ردیف کروبی و موسوی، خائن و مزدور و دستنشانده آمریکا و اسراییل بشمار میآمد و حکومتیان به کمتر از دستگیری و محاکمه او راضی نبودند. به طور قطع، اگر او پیشنهادهای خود را چند ماه پیش مطرح میکرد مورد طعن و لعن و تمسخر اطرافیان خامنهای قرار میگرفت. اکنون، اما، واکنشها به مراتب ملایمتر شده و از ردیف شدن القاب پیشین در باره او کاسته شده است. خاتمی که احساس میکند رژیم در مخمصه شدیدی قرار گرفته، موقعیت را برای طرح پیشنهادهای خود مناسب یافته است و تلویحا به خامنهای میگوید که اگر از سر آشتی با «مردم» درآید میتواند به حمایت بخشی از اصلاحطلبان که او آنها را نمایندگی میکند متکی شود.
منازعه بین خامنهای و احمدینژاد تا این جا به نزدیکی بین خامنهای و رفسنجانی کمک کرده است، و پیام خاتمی ظاهرا این است که اونیز آماده است که برای حفظ نظام به کمک خامنهای بیاید. برای این نزدیکی، البته باید «طرفین» از یک دیگر «بگذرند» و گذشته را فراموش کنند. نظام در خطر است، و خاتمی که حفظ نظام دغدغه اصلی او است راهی برای تقویت جناح خامنهای پیش پای او گذاشته است. او از سوی نیرویی سخن میگوید که آماده آشتی با ولی فقیه است. این نیرو قبلا از سوی باند مشترک خامنهای-احمدینژاد صدمه سنگینی خورده است، و اگر خامنهای اکنون میخواهد از آنان در برابر احمدینژاد کمک بگیرد لازم است که از درد و مشقت آنان بکاهد. خاتمی از این پیشتر میرود و با طرح «گذشت» رهبری از کسانی که به او «ستم کردهاند» این امید را میدهد که حتا برخی از کسانی که با نفی ولایت فقیه شعار ضد دیکتاتوری و ضد خامنهای سر دادهاند (به او «ستم کردهاند») نیز در طرح «آشتی» خاتمی شرکت کنند.
سوی دیگر مخاصمه درون حاکمیت یعنی گروه احمدینژاد جذب نیروهایی را هدف گرفته است که خواهان نفی سلطه روحانیت بر نظام هستند و یا گرایشهای ملی و سکولار دارند. طرفداران خامنهای از نفوذ «نیروهای اصلاحطلب» در جمع هواداران احمدینژاد سخن میگویند و حضور برخی از روزنامهنگاران را که قبلا در نشریات تعطیل شده اصلاحطلبان کار میکردند و اکنون در رسانههای تحت کنترل «گرایش انحرافی» کار میکنند دلیل مدعای خویش میگیرند. همچنین، طرح و اجرای برنامههای هنری و ادبی و ملی و باستانی، از انواعی که اعتراض روحانیت حاکم را در آورده است، و یا سرمایهگذاری فوق العاده برای جذب ایرانیان خارج کشور که گرایشهای سکولار در بین آنان قویتر است، از تلاش این جناح برای کشاندن نیروهای ملی/سکولار به حمایت از احمدینژاد حکایت میکند.
البته نه پیشنهادهای خاتمی برای آشتی ولی فقیه با مخالفان اصلاحطلباش مورد استقبال کامل خامنهای قرار خواهد گرفت، و نه نیروهای ملی یا سکولار به سادگی به یک جریان امام زمانی جذب خواهند شد. خامنهای چنان در سرکوب خشونتبار مخالفان خود نقش داشته و در عین حال چنان در مالیخولیای کبریایی خود غرق شده است که به سختی میتوان تصور کرد بتواند یا بخواهد به یک چنین آشتی تن دهد. محمود احمدینژاد و اطرافیان او نیز چنان غرق خرافه هستند که کمتر انسان آزاداندیشی میتواند تصور همکاری با آنان را به خود راه دهد. در عین حال، این مسائل مانع از آن نخواهد شد که تشتتهایی در صفوف اپوزیسیون و جنبش سبز رخ دهد - گروهی در ضدیت با احمدینژاد عملا در صف حامیان ولی فقیه قرار گیرند، و دستهای از بغض خامنهای و روحانیت حاکم به حمایت از احمدینژاد و مشایی برخیزند.
به عبارت دیگر، خطر آن وجود دارد که انشقاق درون حاکمیت به انشقاق درون اپوزیسیون و به خصوص جنبش سبز منجر شود و نیروهایی از جنبش سبز را به طور مستقیم یا نامستقیم به حمایت از یک جناح درون حاکمیت و ضدیت با جناح دیگر بکشاند. آقای خاتمی البته نمیتواند جنبش سبز را در کلیت آن به آشتی با رژیم ولایت فقیه بکشاند، ولی بدون تردید سخن او بر بخشی از اصلاحطلبان فعال در جنبش سبز تأثیر خواهد گذاشت. این بخش، کسانی هستند که مشکل اولیهشان با حکومت برآمدن محمود احمدینژاد از صندوق رأی در خرداد 1388 بوده است، و تحولات از آن هنگام به بعد که جنبش سبز را از یک گروه ضد احمدینژاد به یک حرکت ضد خامنهای و ولی فقیه تبدیل کرده در بینش و مواضع آنان تغییر چندانی نداده است. آنان آمادهاند تا با یک نظر مساعد از سوی ولی فقیه، مخالفت خود را با او به کناری بگذارند و خود را از صف جنبش سبز بیرون بکشند.
از سوی دیگر کم نیستند کسانی که به مقاومت احمدینژاد در برابر خامنهای و روحانیت حاکم به دیده تحسین مینگرند و آن را مقدمه سکولاریزه کردن نظام سیاسی ایران تلقی میکنند. اینان نبرد کنونی را سرنوشتساز میدانند و معتقندند که گرچه احمدینژاد یک فرد سکولار نیست در عین حال او میتواند پُلی به سوی سکولاریزم باشد. این سخن مسلما نمیتواند از سوی قاطبه نیروهای فعال در جنبش سبز مورد قبول قرار گیرد، ولی توان بالقوه آن را دارد که بخشی از جنبش سبز را به خود جلب کند. این سخن به خصوص برای کسانی که تشنه سکولاریزم بدون دموکراسی (سکولاریزم آمرانه) هستند جاذبه بیشتری دارد و اگر اینان احساس کنند که حمایت از احمدینژاد ممکن است به چنین سرانجامی منجر شود احتمالا از این امر دریغ نخواهند کرد.
انشقاق درون حاکمیت جمهوری اسلامی فرصتی استثنایی برای مبارزات دموکراتیک در ایران پیش آورده است. در بهرهگیری از این فرصت البته میتوان از نقاط ضعف و قوت طرفین مناقشه بهره گرفت، ولی نباید اجازه داد که جنبش سبز به حمایت مستقیم یا نامستقیم از این یا آن جناح کشانده شود و خود دچار انشقاق گردد. زمزمههایی به گوش میرسد که برای ادامه اعتراضات مسالمت آمیز در نیمه دوم خرداد «تدارکات گسترده ای» پیش بینی شده، و «شورای هماهنگی راه سبز امید» در حال برنامهریزی آن است.(۱) باید برای این حرکت آرزوی موفقیت کرد. در عین حال باید توجه داد که گزینش شعارهای این حرکت در شرایط کنونی آزمایش بزرگی برای تدارککنندگان و برنامهریزان آن خواهد بود. برای مثال، اگر شعارها از نفی ولایت فقیه (که شعار غالب جنبش سبز در یک سال و نیم اخیر بوده) به تخطئه و ضدیت با احمدینژاد (که از شعارهای اولیه جنبش سبز بود و بعد متروک شد) کاهش داده شود نشان دهنده کشانده شدن حرکت به اختلافات درون حکومتی است و نتیجهای جز انشقاق در جنبش سبز نخواهد داشت.
-----------
نظر کاربران:
به مطلب خیلی درستی اشاره كردید جناب باقرزاده امیدوارم تمام طیفهای سیاسی مطلب شما را بخوانند و اندكی مسئولانه تر در مقابل كشور خود رفتار كنند.
*
حسین باقر زاده گرامی؛
ضمن درود و تشکر از زحمتی که میکشید؛
گاه صحبت های درست ما در مورد "جناحهای" حکومتی چنان به درازا کشیده میشود که از سخن گفتن در مورد در گیری "نهادها"ی حکومتی و جایگاه خود در این در گیری ها طفره میرویم. از آغاز انقلاب تا کنون درگیری میان "جمهوریت" و "ولایت" امری مستمر بوده است. پیشنهاد شما چیست؟ کنار نشستن و امید بستن به اینکه هر چه از این دعوا بیرون آید به نفع ملت است، یا در درگیری میان نهاد "جمهوریت" و "ولایت"، به طور مستقیم (با دفاع از نهاد جمهوریت) بر علیه ولایت فقیه یا به طور غیر مستقیم (تمکز قوا فقط علیه ولایت فقیه) به میدان آمد و دخیل بود؟ من فکر میکنم گزینه دوم به خاطر فال بودن و هدفمند بودنش گزینه بهتری است.
با احترام، محسن