iran-emrooz.net | Fri, 20.05.2011, 22:47
نگاهها به بازداشت رئیس صندوق بین المللی پول
تفاوت فاحش
شهلا علییاری
|
بازداشت دومنیک استرواسکان رئیس صندوق بین المللی پول به اتهام آزار جنسی یک زن خدمتکار در هتلی در آمریکا با واکنشهای متفاوتی مواجه شده است. در حالیکه در برخی کشورها مانند فرانسه زادگاه استرواسکان اکثریت افکار عمومی این بازداشت را توطئهای علیه فرانسه دانستند، در سوئد، رسانهها و افکار عمومی به طرز گستردهای این اقدام را ستودند و آن را اقدامی جدی علیه مردان قدرتمندی دانستند که از موقعیت خویش برای اعمال قدرت وسوءاستفاده از زنان استفاده میکنند.
انتشار خبر بازداشت دومنیک استرواسکان بیتردید افکار عمومی در جهان را متعجب ساخت. رئیس صندوق بین المللی پول که بیشک یکی از قدرتمندترین مردان جهان محسوب میشود به اتهام اقدام برای تجاوز به یک زن خدمتکار در هتلی در آمریکا بازداشت شده است. ساعاتی پس از انتشار این خبر تصاویری از استرواسکان در رسانههای جهان بازتاب یافت که او را در حالیکه بر دستهایش دستبند زده شده بود، با صورتی نتراشیده و پوششی که شایسته چنان مقامی نبود در معرض دید همگان قرار داد. انتشار این خبر و تصاویر آن اگرچه بسیاری را برای لحظاتی شوکه کرد اما بیش از همه توجه فرانسویان را به خود مشغول ساخت و موجب شد تا جهانیان با جایگاه مستحکمی که نگاه قدرت-محور و مرد-محور در این کشور دارد آشنا شوند. اکثریت فرانسویها به جای آنکه کمترین توجهای به رفتار حق به جانب، مردسالارانه، سودجویانه و تجاوزگرانه رئیس صندوق بین المللی پول داشته باشند، که به تایید بسیاری از خبرنگاران فرانسوی سابقه طولانی دربرخورد با زنان چون سوژههای جنسی دارد، بازداشت هموطن خود را توطئهای علیه وی و کشور فرانسه دانستند. ۵۷ درصد فرانسویها بیاعتنا به اتهامی که خدمتکار زن به استرواسکان نسبت داده بود، هموطن خود را قربانی چنین توطئهای دانستند. فاجعهبارتر ذهنیت طرفداران حزب سوسیالیست فرانسه بود، حزبی که استرواسکان را نامزد ریاست جمهوری فرانسه کرده است، زیرا در میان آنها ۷۰ درصد بر تئوری توطئه انگشت گذاشتند و با استرواسکان ابراز همدردی کردند.
هرچند موضوع هنوز در حداتهام است و استرواسکان هنوز در دادگاهی به اتهام تجاوز جنسی محکوم نشده است اما آنچه به نظر این نگارنده از نقطه نظر حقوق زنان اهمیت دارد نوع نگاهی است که جامعه فرانسه در این ماجرا از خود بروز داد. گویا جامعه مدرن فرانسه نمیخواهد بپذیرد برابری و آزادی خواهی حق همه انسانهاست و دموکراسی و حق مساوی اجتماعی به گروه خاصی تعلق ندارد. در نظام فکری، ارزشها و قوانین دموکراتیک مرد صاحب منصب با زن مستخدم از حقوق و اعتبار قانونی یکسانی برخوردار باید باشند و این باید در همه مراحل و در همه سطوح اجتماعی رعایت شود. اما ظاهرا به نظر میرسد که در فرانسه قانون از عرف در زمینه تجدد خواهی پیشی گرفته است. مردان و زنانی که روزی تخم برابری را در جهانِ بعد از قرون وسطا کاشتند امروز پس از سالها خود گویا به این باور نرسیدهاند که استفاده جنسی از زنی «عامی» (اگر در دادگاه به اثبات برسد) حق مسلم مرد صاحب قدرتِ فرانسوی نمیباشد و این باور البته مصداق واقعی نابرابری جنسی است. جامعهای که حتی تحمل آن را ندارد که مرد صاحب قدرتش در مقابل زنی مستخدم به پیشگاه قاضی رود و در دادگاه تبرئه یا مجازات شود و پیشاپیش حکم به گناهکار بودن، دروغگو بودن دسیسه ساز بودن زن دادهاند، چنین جامعهای قطعا در فهم و پذیرش مفهوم دموکراسی و حقوق برابر انسانها مشکل اساسی دارد. برای ناظری که خبر واکنشها و خشم فرانسویها را نسبت به بازداشت استرواسکان میشنید این سئوال مطرح میشد که پس کجایند فرانسویانی که در طول دوران روشنگری داعیه مبارزه با بیعدالتی علیه زنانِ اهل فکری را داشتند که جامعه به انها لقب جادوگر و افسونگر و دسیسهساز میداد.
شگفتانگیز اینکه در زمانهای که یکی از دغدغههای مهم جوامع غربی رسیدن به برابری جنسی است و بحث فمنیسم ورای صف بندیهای طبقاتی و اجتماعی، در همه نهادها مطرح است و در هر کتاب درسی و نهاد آموزشی بازتاب دارد، نسبت به مسالهای که نمود بارز نابرابری جنسی و تاکید بر شرافت اشرافی گروهی خاص میباشد چنین برخوردی صورت میگیرد. البته این مشکل تنها به فرانسه محدود نمیشود بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز مثالهای به روز و مشخص دارد. هنوز دیر زمانی از رسوایی اخلاقی برلوسکونی نخست وزیر ایتالیا نمیگذرد. بنابر روایت غالبی که اغلب رسانههای غربی طی سالها و به خصوص در ماههای اخیر از رسواییهای جنسی برلوسکونی انتشار دادهاند بازهم مردی صاحب منصب در مقابل زنی از طبقات فرو دست قرار میگیرد. آیا واقعا افکار عمومی ایتالیا عکسالعملی را که شایسته این عمل بود به نمایش گذاشته است یا اینکه عرف جامعه سعی در توجیه آن نموده است. واقعیت تلخ این است که مردی با شخصیت و ماهیت برلوسکونی توسط اکثریت مردم ایتالیا به مقام نخست وزیری برگزیده میشود و تلختر از آن اینکه پس از فاش شدن افتضاحاتش همچنان در قدرت میماند و نهادهای اجتماعی و افکار عمومی با پذیرش او در قدرت عملا رفتار و عملکرد او را در چارچوب ارزشها و عرف مورد قبول خود میبینند. بیجهت نیست که در مصاحبههایی که رسانهها با مردم ایتالیا انجام میدهند با مواردی مواجه میشویم که پرسش شوندگانی بواسطه افتضاحات نخست وزیر کشورشان و بیتفاوتی گروههای قابل توجهی از مردم که همچنان از برلوسکونی حمایت میکنند از ایتالیایی بودن خود ابراز شرم میکنند. البته در این میان، در برخی جوامع نظیر کشورهای اسکاندیناوی، هلند، کانادا و آمریکا و... موضوع برابری جنسی با جدیت بیشتری دنبال شده است اما واقعیتها دست کم آنچنان که در رسانهها بازتاب پیدا میکند حاکی از آن است که در بسیاری دیگر از کشورها، از نقطه نظر حصول برابری جنسی در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. ماجرای سوء استفاده جنسی و اعمال قدرت بر زنان، بویژه توسط مردان قدرتمند و صاحب نام تنها به استرواسکان و برلوسکونی (که البته همچنان متهم هستند و رای محکومیت علیه آنها هنوز صادر نشده است) ختم نمیشود بلکه گرایش به سوء استفاده از موقعیت، حتی ژولیان آسانژ را که «قهرمان» مبارزه علیه قدرت بود، به وادی برتری جویی و سوء استفاده جنسی میکشاند. البته در این مورد هم همچنان در حد اتهام است و او هنوز از سوی دستگاه قضایی انگلستان به سوئد تحویل داده نشده است. به این ترتیب نمیتوان گفت عقب ماندگی فرهنگی و مرد سالاری نهادینه شده به برخی کشورهای جهان سوم و یا برخی جوامع اسلامی محدود میشود. همچنین سوژه جنسی بودن زنان تنها به سرزمینهای خاور دور و یا برخی کشورهای اروپای شرقی ختم نمیشود و بردگی جنسی زنان فقط مختص به تایلند و شرق آسیا نیست. در مهد تمدن و نواندیشی و در زادگاه آزادی خواهی و برابریطلبی و در زیر پایههای برج ایفل که به مظهر مدرنیسم شهرت یافته است هم، همچنان شاهد گرایشهایی هستیم که به نظر این نگارنده حکایت از آن دارند که زن هنوز انسان درجه دوم است و دروغگو و دسیسه ساز آنهم نه از جانب افراد و گروههای معین و محدود اجتماعی بلکه در میان گروههای قابل توجهی از مردم که با توطئه دانستن اتهامِ اقدام برای تجاوز به عنف، حکم بر برائت متهم و قربانی توطئه قرار گرفتن استرواسکان میدهند.
البته در این میان، جای بسی امیدواری است که در کشوری مانند سوئد افکار عمومی به طرز تحسینبرانگیزی، از شریفپنداری اشراف فاصله گرفته و با نگاهی دیگر مساله را به کند و کاو گذاشته است. از دید جامعه سوئد، آنچنان که از همان نخستین ساعات انتشار خبر در رسانهها بازتاب یافت، استرواسکان مرد قدرتمندی معرفی شد که پیش از این بازداشت هم به سوءاستفاده جنسی از زنان همرده یا همکار و یا حتی خبرنگار شهرت داشت و اینک از او به عنوان کسی که به سوءاستفاده و مورد فشار قرار دادن یک زن خدمتکار متهم شده بود نام برده میشود. برای این نوع نگاه، اهمیتی ندارد که ان مرد با ریش نتراشیده و یا پیژامه به جلسه دادگاه کشانده شده باشد و یا اینکه قاضی با عدم پذیرش قرار یک میلیون دلاری در قبال او سخت گیری کرده باشد. این مرد قدرتمند که داعیه حل مشکلات اقتصادی جهان را داشت و نامزد اصلی رقابت با سارکوزی در انتخابات فرانسه بود در فراگیری درس اول حقوق انسانها که احترام به حرمت دیگران بود کم آورده است ودر همین ارتباط متهم به ارتکاب خطایی جبران ناپذیر شده است. مهم این است که در غرب متمدن مردی که به واسطه قدرت خود را برتر میانگارد میبایست مورد پیگیری قرار گیرد در غیر اینصورت همه دست آوردها مورد سئوال واقع میشدند و ادعای دموکراسی و حقوق برابر انسانی و جنسی اعتبار خود را از دست میداد. جامعه امریکا با هدف قرار دادن رئیسجمهور سابق، بیل کلینتون توانست خط قرمزهای خود را به سیاستمدارانش نشان دهد که دوران برده داری و اشرافبازی به سر آمده است. در برخی جوامع دیگر مانند کشورهای اسکاندیناوی این موضوع به شکل وسواس گونهای در متن جامعه جریان دارد. در این میان، البته جوامعی هم وجود دارند که هر چند قوانین خود را با حقوق بشر انطباق دادهاند و در زمینه برابری جنسی در عرصه قانونگذاری پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند اما نکته اساسی این است که در زمینه مبارزه با تفکرات و رفتارهایی که در نهادها و سنتهای آن جوامع وجود داشتهاند به همان میزان پیشرفت نداشتهاند. بازداشت استرواسکان صرفنظر از اینکه به گفته برخی منتقدان فرانسوی، نتیجه توطئهای علیه فرد او، صندوق بین المللی پول و یا کشور فرانسه باشد و یا نباشد از این واقعیت پرده برداشت که جوامع مدرن و پیشرفتهای مانند فرانسه نیاز جدی به بازبینی و نقد رفتار و باورهایی دارند که همچنان سوء استفاده جنسی و توهین و تحقیر زنان را امری عادی میدانند.