iran-emrooz.net | Sat, 07.05.2011, 20:49
م رها
در پی جنگ قدرت بین دیکتاتور نظام و باند امام زمانیها در میان برخی از کنشگران و تحلیل گران سیاسی زمزمههایی در باره ائتلاف نانوشته میان «جبش سبز و مخالفان ولایت فقیه» (بخوان باند احمدینژاد) و یا حتی دفاع از دارودسته احمدینژاد در برابر خامنهای البته با ذکر اما و اگرهایی بگوش میرسد. در همین راستا برخی از وبلاگ نویسان نیز با مقایسه کارکرد رئیس دولت کودتا و ولی مطلقه فقیه به این نتیجه رسیدهاند که بهتراست بین بد و بدتر از احمدینژاد پشتیبانی نمود! روشن است که سوء استفاده خامنهای از اختیارات قانونیاش و گرایش وی به تمرکز هرچه بیشتر قدرت در بیت رهبری عملا ٌ وی را به یک دیکتاتور تمام عیار تبدیل کرده و این امر به یکی از مهمترین موانع تحقق دمکراسی در کشور بدل شده است اما آیا میتوان با یک نیروی مرتجع، خرافی و عقب مانده اجتماعی که تاکنون در سرکوب جنبش سبز، بستن فضای سیاسی کشور، نابودی احزاب و روزنامههای مستقل، پرکردن زندانها و شکنجهگاهها و امنیتی کردن فضای دانشگاهها و... با دیکتاتور و نیروهای امنیتی نظامی کشور همگام بوده است، برای تضعیف خامنهای همکاری و یا حتی ائتلاف نمود؟ به عبارت یگر آیا همواره دشمن دشمن من دوست من است؟
در درازای تاریخ بر پایه این ضرب المثل بسیار قدیمی پادشاهان و دولتها برای غلبه بر یک دشمن با دشمن دیگر متحد شدهاند. نمونههای تاریخی آن بسیار است و ازجمله میتوان به اتحاد دولتهای غربی با دولت دمکراسی ستیز استالین در جنگ دوم جهانی اشاره کرد که به شکست آلمان هیتلری بیانجامید. اما نمونههای تاریخی بسیاری نیز در دستند که دوستی دشمنان برای شکست دشمن مشترک و یا دسترسی به خواستههای آنی، در درازمدت، به فاجعههای تاریخی بدل شده است. در این مورد ازجمله میتوان به برکشیدن و رشد و تقویت نیروهای بنیادگرای طالبان و القاعده از سوی آمریکا برای پیکار با اشغالگران شوروی نام برد که وضعیت فعلی افغانستان را بدنبال داشت. نمونه دیگر دوستی و همکاری سازمان مجاهدین خلق با دولت فاشیستی بعث عراق علیه جمهوری اسلامی بود که به نابودی این سازمان بیانجامید.
اما شاید بهترین و غم انگیزترین نمونه از این جنس، رویداد انقلاب ۵۷ بود که بزرگترین سازمانهای چپ، ملی گرا و آزادی خواه برای سرنگونی رژیم شاه سرکردگی نیروهای بنیادگرا و دمکراسی ستیز را پذیرفتند که در پی آن استبدادی دینی ولایت مطلقه فقیه تثبیت شد.
ماهیت جنگ قدرت بین بیت دیکتاتور و باند امام زمانیها
جنگ قدرت میان خامنهای و باند احمدینژاد ماهیتی سیاسی و اقتصادی دارد. احمدینژاد بدنبال انست که بهر قیمت ممکن پس از پایان دوران ریاست جمهوریاش بر قدرت اجرایی کشور تسلط داشته باشد. به باور وی این امر با تغییر قانون اساسی و یا تسخیر ساختمان ریاست جمهوری در انتخابات سال ۱۳۹۳ بوسیله یکی از نزدیکانش امکان پذیر است. اما بیت رهبری که مأموریت دولت کودتا را خاتمه یافته میسنجد بدنبال تیم تازه ایست. تسلط بر وزارت اطلاعات یکی از راهکارهایی بود که میتوانست باند امام زمانی هارا در رسیدن به هدف بالا کامیاب کند.
جنگ قدرت میان دو گروه اقتدارگرا ماهیتی اقتصادی نیز دارد. باتوجه به قانون گریزی، کمبود شفافیت و ناتوانی نهادهای نظارتی، درآمدهای نفتی کشور بصورتهای مختلف بباد میرود و از راههای گوناگون از جمله قراردادهای میلیارد دلاری غیر شفاف و غیر رقابتی در اختیار زیر مجموعههای ولی مطلقه از جمله قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه و یا بهره گیری از رانتهای دولتی در دست اطرافیان احمدینژاد قرار میگیرد. باند امام زمانیها حاضر نیست به سادگی از این منابع دست کشد. مرتضی نبوی مدیر مسئول روزنامه رسالت و عضو شورای مصلت نظام به برخی از سوء استفادههای این باند بنام «جریان انحراف» اشاره کرده است و سایت الف برای نمونه جزییات تشکیل و رانت خواری شرکت سمگا با مشارکت مشایی و بقایی دوتن از نزدیکترین افراد به رئیس دولت کودتا را افشا کرده است. فساد (از جمله خلاف کاریهای رحیمی معاون اول دولت) نیز از ویژگیهای دیگر دولت کودتاست که تاکنون خامنهای بخاطر «مصلحت نظام» از افشا و پیگیری قضایی آن جلوگیری کرده است.
جنگ قدرت و تحقق دمکراسی در کشور
با توجه به ماهیت جنگ قدرتی که در جریان است، هر نیروی سیاسی باهر توجیهی بخواهد از یک طرف دعوا به سود طرف دیگر پشتیبانی کند با مرگ سیاسی مواجه خواهد شد. این امر بدین خاطر است که گفتمان هر دو گروه دمکراسی ستیز است. خامنهای برپایه خوانش فاشیستی از قانون اساسی خود را نماینده خدا و پیامبر میخواند و دخالت در کوچکترین امور کشور را جزو وظائف شرعی و قانونی به شمار میاورد. در برابر رئیس دولت کودتا بر اساس پندارهای خرافی و توهم قدرت، از داشتن رابطه مستقیم با امام زمان سخن بمیان میاورد و بدنبال مدیریت جهان است. هر دوگروه ممکن است از مخالفین استبداد دینی برای کامیابی در این جنگ بهره گیرند اما پس از پیروزی بر گروه مقابل بسراغ دشمن دیرینه باز خواهند گشت.
همپیمانان حقیقی جنبش سبز
جنبش سبز دارای همپیمانان بالقوه بسیاری است که بدلیلهای گوناگون هنوز نتوانسته است از پشتیبانی آنان بهرهمند شود. نخست جنبش اقوام علیه تبعیضهای فرهنگی، سیاسی و مشارکتی است که جنبش سبز در پشتیبانی از خواستهها و مشارکت در پیکارشان کوتاهی کرده و برای جلب همکاری سازمانهای دمکرات و غیر تجزیه طلب آنان کوشش لازم را به عمل نیاورده است. دوم جبش زنان است که جنبش سبز بحد کافی در پیکار این گروه علیه تبعیضهای جنسیتی از جمله مخالفت با اذیت و آزار زنان بخاطر نوع پوشش، تفکیک جنسیتی در ادارات و دانشگاهها مشارکت لازم را بخرج نداده است.
تحقق دمکراسی در کشور تنها زمانی امکان پذیر است که کلیه اقشار و طبقات و اقوام با خواستههای دمکراتیک و با هماهنگی و همکاری لازم توازن قوا را به سود جبنش سبز و نیروهای دمکراسی خواه تغییر دهند. پشتیبانی جنبش سبز از هریک از نیروهای درگیر در جنگ قدرت نه تنها به همکاری و همدلی طرفداران دمکراسی یاری نخواهد رساند بلکه به این جنگ مشروعیت میبخشد و پیکار با استبداد دینی را دشوارتر خواهد ساخت. مشکلات کشور زمانی برطرف خواهد شد که حاکمان با برگزاری انتخاباتی آزاد و بدون دخالت بیت رهبری، نیروهای امنیتی و نظامی و تیغ غیرقانونی نظارت استصوابی، نمایندگان واقعی مردم به مجلس و ساختمان ریاست جمهوری راه یابند و به حق تعیین سرنوشت مردم و موازین حقوق بشر احترام گذارند.
۱۶اردیبهشت ۹۰