iran-emrooz.net | Wed, 04.05.2011, 8:29
قتل بن لادن و حذف رقیب عمده اسلامگرایان حاکم بر ایران
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ – 3 مه 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
کشف مخفیگاه بن لادن و قتل او به دست کماندوهای آمریکایی به عنوان یک موفقیت بزرگ آمریکا در مبارزه با تروریزم تلقی شده است. هدفگیری بن لادن حدود 13 سال در دستور کار سه رییس جمهور آمریکا قرار گرفته بود و پس از 11 سپتامبر 2001 امکانات و نیروهای بیشتری برای این امر به کار گرفته شد. این که بزرگترین قدرت نظامی جهان در تعقیب و هدفگیری یک فرد متواری سالها نیرو بسیج کند و نتواند او را به چنگ آورد، به رغم این که فرد یاد شده برای نزدیک 10 سال در دو کشور دوست و متحد نظامی آمریکا مخفی شده بود، از دید بسیاری یکی از نشانههای زوال قدرت آمریکا به حساب میآمد. ولی سرانجام موفقیتآمیز این تلاش کافی بود که آمریکاییان به خود ببالند و آن را جشن بگیرند، و شانس رییس جمهور اوباما برای پیروزی در انتخابات سال آینده بالا برود. مرگ بن لادن به عنوان ضربه بزرگی به تروریزم بینالمللی تلقی شد و آمریکا و جهان غرب از آن به عنوان یک پیروزی تاریخی یاد کردند. ولی از پا در آوردن بن لادن تنها به نفع غرب و آمریکا نبود. حذف بن لادن همچنین به معنای از بین رفتن یک رقیب عمده اسلامگرایان حاکم بر ایران در رهبری ایدئولوژیک مبارزه علیه غرب و آمریکا به حساب میآید.
بن لادن دو چهره داشت. یکی، چهره تروریستی او بود که در رأس القاعده، آمریکا و جهان غرب را برای نزدیک دو دهه تهدید میکرد و با عملیات تروریستی که غالبا به شکل بمبگذاری انتحاری صورت میگرفت هزاران نفر را در نقاط مختلف جهان به مرگ کشاند. او در گزینش قربانیان خود کمترین ملاحظهای نداشت، و نه فقط غربیان و نامسلمانان و بلکه مسلمانانی که روایت یا فلسفه اسلامی او را نمیپذیرفتند نیز از گزند عملیات انتحاری هواداران او در امان نبودند. او به خصوص دشمنی شدیدی با آمریکا و کشورهای متحد آن داشت، و همه شهروندان آن کشورها از زن و مرد و کودک را هدفهای مشروع عملیات خود میدانست. شبکه سازمان القاعده که به دست او پیریزی شد همانند قارچ در نقاط مختلف جهان رویید، و واحدهای آن به صورت سلولهای خودمختار در گوشه و کنار جهان وارد عمل شدند. این واحدها در مناطق جنگی و کشورهایی که نیروهای غربی به عملیات نظامی اشغالگرانه درگیر بودند (مانند عراق)، محیط مناسبی برای رشد پیدا کردند و صحنههای فجیعی آفریدند. بن لادن در غرب با تروریزم شناخته شده بود و این دو مرادف یک دیگر به کار گرفته میشدند.
چهره دیگر بن لادن که در جهان اسلام و عرب بیشتر مطرح بود جنبه ایدئولوژیک داشت. او یک شاخه عمده اسلامگرایی را رهبری میکرد و در جهان اسلام نیز محبوبیت زیادی به هم زده بود. اسلامگرایی او با خصومت خشونتآمیز علیه غرب و فرهنگ غربی و همه مظاهر آن به خصوص دموکراسی تعریف میشد. او که در مرحله اول، پیکار خود را با شرق کافر یعنی شوروی سابق آغاز کرده بود، پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، غرب کافر را هدف گرفت و راه تجدید جامعه آرمانی اسلام را از طریق مبارزه مرگبار علیه غرب دنبال میکرد. این چهره ایدئولوژیک او در جهان اسلام و عرب و به خصوص کشورهایی که مردم آن تحت سلطه دیکتاتورهای وابسته به غرب به سر میبردند، و نیز دربین مسلمانان بنیادگرا در جوامع غربی که از سیاست غرب در خاورمیانه ناراضی بودند، جاذبه خاصی داشت. و همین جاذبه ایدئولوژیک بود که به گسترش سازمان القاعده در این کشورها منجر شد و هزاران جوان آرمانخواه را به خود جلب میکرد. جاذبه ایدئولوژیک او تا حدی بود که دسته دسته جوانان تحصیل کرده را از غرب به پایگاههای آموزشی در پاکستان و افغانستان و نقاط دیگر میکشید و سپس آنان را با عملیات انتحاری به جان مردم عادی این کشورها میانداخت.
در واقع، نقش بن لادن در تشکیلات القاعده نیز بیشتر ایدئولوژیک بود تا عملیاتی. او به خصوص در سالهای اخیر نقش عملیاتی نداشت و به رهبری ایدئولوژیک القاعده بسنده کرده بود. پیامها و خطابههای او که هر چند گاه یک بار به بیرون صادر میشد به مثابه وحی مُنزل مورد استقبال هوادارانش قرار میگرفت. رهنمودهای ایدئولوژیک القاعده از سوی او صادر میشد، و رهبری عملیاتی بیشتر به دست سایر رهبران القاعده و به خصوص ایمان الظواهری معاون او بود. به همین دلیل کمتر کسی انتظار آن را دارد که با کشته شدن بن لادن، دامنه عملیاتی القاعده کاهش پیدا کند. به عکس، ارزیابی کشورهای غربی و به خصوص آمریکا بر این است که در کوتاه مدت، ممکن است عملیات القاعده گسترش یابد. میتوان انتظار داشت که با از بین رفتن یک عنصر عملیاتی دامنه عملیات یک گروه کاهش یابد، ولی حذف یک رهبر ایدئولوژیک میتواند اثر کاملا به عکس داشته باشد و پیروان او را در اجرای عملیات (دست کم در کوتاه مدت) مصممتر کند. با کشتن ایدئولوگ نمیتوان ایدمولوژی را کشت، و فقط میتوان انتظار داشت که ایدئولوگهای دیگری جای او را بگیرند و یا در طول زمان ایدئولوژی جاذبه خود را از دست بدهد.
در صحنه اسلامگرایی در خاورمیانه و جهان اسلام، ایدئولوگهای دیگری فعال بودهاند و یا هنوز به فعالیت مشغولند. اخوان المسلمین و حزب التحریر و جهاد اسلامی و دهها گروه کوچک و بزرگ دیگر در چند دهه گذشته در کشورهای عربی و شمال آفریقا و خاور دور و نقاط دیگر فعال بودهاند. برخی از آنها در طول زمان به تحلیل رفتهاند و برخی دیگر به گروههایی مانند القاعده نزدیک شده و یا به آن پیوستهاند. ولی کمتر گروهی توانسته است در خارج از محدوده عملیاتی خود نفوذ کند و بر افکار عمومی مردم مسلمان در منطقه تأثیر بگذارد. در واقع میتوان گفت که در دو سه دهه اخیر تنها دو رهبری ایدئولوژیک در صحنه اسلامگرایی خشن ضد غربی در جهان اسلام نفوذ فراکشوری و فرامنطقهای داشته و با هم شدیدا رقابت میکردهاند. یکی از این دو بن لادن و سازمان القاعده بود و دیگری روحانیت حاکم بر ایران و جمهوری اسلامی.
بن لادن و روحانیت حاکم بر ایران گرچه تاکتیکهای مختلفی را برای اهداف خود دنبال میکردهاند ولی مشترکات زیادی در هدف داشتهاند. وجه مشخصه اسلامگرایی هر دو اینها تلاش برای ایجاد حکومت واحد اسلامی در جهان و مخالفت سرسختانه و آشتیناپذیر با غرب، به خصوص آمریکا، و مظاهر فرهنگی آن بوده است. این دو با اشتراک در هدف، اما، تاکتیکهای مختلفی را پیش گرفتهاند. روحانیت حاکم بر ایران که از قدرت سیاسی یک کشور غنی و پر جمعیت برخوردار بوده، اهداف خود را عمدتا از طریق «صدور انقلاب» و ایجاد پایگاههای اقماری در کشورهای دیگر مانند فلسطین و لبنان و «جنگهای با واسطه» (proxy wars) مثلا در عراق و افغانستان دنبال کرده است. بن لادن که از چنین امکاناتی برخوردار نبوده به عملیات انتحاری متوسل شده است. لبه تیز حملات هر دو متوجه آمریکا بوده، و آمریکاستیزی و مخالفت با غرب بنپایه ایدئولوژی هر دو را شکل داده است. این دو در عین آن که هدف مشترکی را دنبال میکردهاند برای نفوذ در جهان اسلام رقابت شدیدی داشتند و علیه یکدیگر فعالیت میکردند.
با حذف بن لادن، رقیب عمده ایدئولوژیک روحانیت حاکم بر ایران نیز از میان برداشته شده، و این چیزی است که طبیعتا مورد استقبال رهبران جمهوری اسلامی قرار میگیرد. به عبارت دیگر، تلاش آمریکا برای از بین بردن بن لادن به نفع جمهوری اسلامی نیز تمام شده است. و این البته اولین باری نیست که چنین تقاربی بین منافع آمریکا و جمهوری اسلامی صورت میگیرد. حمله آمریکا به افغانستان و شکست طالبان در آن کشور به معنای از میان برداشتن یک رژیم متخاصم در مرزهای شرقی ایران بود. همچنین حمله متعاقب آمریکا به عراق، رژیم متخاصم دیگری در مرزهای غربی ایران را از میان برداشت. در هر دو مورد، جمهوری اسلامی توانست نفوذ خود را در این کشورها پس از حمله آمریکا گسترش دهد و در موردعراق به خصوص برنده اصلی جنگ تلقی گردد. اکنون نیز تلاش آمریکا برای از بین بردن بن لادن عملا به نفع رژیم جمهوری اسلامی نیز تمام شده است.
این موضوع البته به معنای آن نیست که در فقدان بن لادن، نفوذ ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جهان اسلام گسترش خواهد یافت. درست است که با نبود بن لادن، روحانیت حاکم بر ایران میتواند یکه تاز ایدئولوژی اسلامگرایی ضد آمریکایی در جهان اسلام باشد. ولی واقعیت این است که این ایدئولوژی در کل جاذبه خود را در این منطقه از دست داده است. حرکتهای مردمی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا که در چند ماه اخیر شکل گرفته و تا به حال به تغییر رژیم در تونس و مصر منجر شده و در یمن و سوریه و لیبی و بحرین و نقاط دیگر در حال غلیان است به خوبی نشان میدهد که ایدئولوژی اسلامگرایی ضد آمریکایی بالکل اعتبار خود را از دست داده و به حاشیه رفته است. زمان، زمان دیگری است، و ایدئولوژیهای اسلامگرایی غربستیز و دموکراسی-شکن دیگر نمیتوانند همانند دهههای آخر قرن بیستم میلادی مردم را به سوی خود بکشانند. آمریکا با حذف بن لادن رقیب اصلی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را از میان برداشته است، ولی این کار بر خلاف حمله نظامی به عراق و افغانستان بهره چندانی برای حاکمیت جمهوری اسلامی به دنبال نخواهد آورد.