iran-emrooz.net | Tue, 03.05.2011, 11:12
آرایش نیروهای سیاسی و وظیفه آزادیخواهان
جواد کوروشی
|
آرایش نیروهای سیاسی در جمهوری اسلامی و وظیفه آزادی خواهان
انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه ۸۸ و دستکار ی در نتیجه انتخابات به نفع احمدینژاد و رهبری مهندسی انتخابات از سوی خامنهای و رویدادهای پس از آن در نزدیک به دو سال هم آرایش نیروهای سیاسی درون جبهه قدرت مداران را دگرگون کرده است و هم به تغییراتی در جبهه مخالفین تقلب در انتخابات دامن زده است. رهبران جمهوری اسلامی و در راس آنان علی خامنهای فکر میکردند که با سرکوب خونین اعتراضهای دوسال گذشته نظام خود را «واکسینه» میکنند. اما در عمل این اعتراضها پیش در آمدی شد برای شدت گرفتن تضادهای موجود در رهبری جمهوری اسلامی و شکاف در رهبری آن.
این شکافها اکنون و به ویژه پس از در گیری بر سر بر کناری مصلحی وزیر اطلاعات وارد مرحله تازهای شده است و عمدتا دو جناح در برابر هم صف آرائی کردهاند: جناح خامنهای و چاپلوسان وهوادارانش و سپاه پاسداران از یک سو و دارو دسته احمدینژاد از سوی دیگر.
اگرچه اختلاف آنها بر سر چگونگی تقسیم قدرت و اموال عمومی است اما از نظر سیاسی موضع گیری مخالفین نظام قرون وسطائی جمهوری اسلامی در این درگیری میتواند سر نوشت ساز برای آینده سیاسی ایران باشد.
ماجرای درگیری میان خامنهای و احمدینژاد ظاهرا از آنجا شروع شده است که یکی از معاونان وزارت اطلاعات که همراه با دار و دسته احمدینژاد است به جمع آوری اسناد دزدی و حیف و میل رقیبان احتمالی احمدینژاد مانند علی لاریجانی که گفته میشود پرونده بزرگ زمین خواری دارد، دست میزند. حیدر مصلحی رئیس وی پس از اطلاع، این معاون وزارت اطلاعات را اخراج میکند و جریان را به بیت رهبری گزارش میدهد. احمدینژاد در واکنش به این کار مصلحی، اورا اخراج میکند که با مقاومت خامنهای روبرو میشود.
لازم به تو ضیح نیست که احمدینژاد و دارود ستهاش برای منافع مردم در برابر خامنهای نمیایستند. اما علی خامنهای در راس گروهی است که در دو سال گذ شته با کمک سپاه و بسیج دستش مستقیما به خون جوانان این مرزو بوم آغشته است. از سوی دیگر شخص خامنهای عقب گرایانهترین و ضد ملیترین سیاست را در برابر دنیای خارج نماینده گی میکند و حاضر است به بهای کشتن هزارها و شاید بیشترو به بهای نابودی ایران موقعیت کنونی در ایران را همیشگی کند.
آیت اله خامنهای در حال حاضر رهبری گروه فاسد و ضد ملی را بر عهده دارد. خامنهای هم مظهر عقب گرائی و هم مسئول مستقیم خشونت و آدمکشی در دوسال گذشته است. وی باورعمیق به یک نظام ارتجاعی ولایت مطلقه فقیه دارد چون از لحاظ ایدئولوژیک این نظام را آزاد کننده جهان میداند. خامنهای مخالف عادی شدن روابط ایران و آمریکاست و همه کوششهایی هم که تا بحال در این راه شده است را به شکست رسانده است.
بیشک از چشم ناظران تیزبین اوضاع ایران در چند سال گذشته پنهان نمانده است که احمدینژاد و اطرافیانش با سوء استفاده از نفرت افکار عمومی به روحانیت فاسد جمهوری اسلامی توانسته است بخشی از آرمان گرایان متعصب را بدور خود جمع کند و با افشای چشمههایی از فساد روحانیون مفت خوار نشان دهد که این گروه اجتماعی نه تنها عقب مانده و کور ذ هن است کهام الفساد نظام سیاسی حاکم است.
احمدینژاد با حمله به روحانیون بلند پایه مانند هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و امثال آنان و راه انداختن ماجرای پالیزدار تواست تا اندازهای گوشههایی از این فساد را به میان افکار عمومی برده و خود را برای مدتی کوتاه روبین هود نظام جابزند که پولهای نفت را بین مستمندان تقسیم میکند و خود پاک و پاکیزه است. اما ماجرای دزدیهای خود و همکارانش در استان اردبیل و همچنین معاونش محمدرضا رحیمی نشان داد که چندان تفاوتی با دیگردزدان در نظام جمهوری اسلامی ندارد.
بنابراین در یک تحلیل کلی نه دارو دسته احمدینژاد و نه باند جنایتکار خامنهای و سپاه راه حل دلخواه هستند. اما با یک بررسی دور نگرانه باید دید چیرگی کدام جناح میتواند فضای سیاسی هرچند کوچک را برای ازادی خواهان وبرای آینده ایران فراهم کند؟
اگر اطلاعات جسته و گریخته درست باشند که دارو دسته احمدینژاد مخالف محدودیتهای شدید آزادیهای اجتماعی مانند پوشش زنان هستند و اگر درست باشد که گروه احمدینژاد خواهان بر قرای رابطه با آمریکا و عادی کردن روابط با کشورهای منطقه است (دعوت از شاه اردن را میتوان به عنوان نمونه دید) چرا نباید جنبش ازادی خواهی ایران با تقویت این جنبهها در برابر سیاستهای ضد ملی و اولترا ارتجاعی خامنهای و پیروانش زمینه تضعیف نظام ضد مردمی ولایت فقیه را فراهم کند؟
متاسفانه جای جنبش سبز در این روزها و در این درگیریهای سیاسی خالی است و ما شاهد غیبت چند هفتهای این جنبش هستیم. در حالی که حضورش این روزها بسیار میتوانست به تشدید تضادهای جناحهای حکومتی کمک کند. هرچند که معلوم نیست که عمق نفرت جنبش سبز به احمدینژاد از یک سو و دل نکندن جنبش سبز از نظام ولایت فقیه و شخص خامنهای از سوی دیگراین جنبش را در چه موقعیت و موضع گیری قرار میداد.
جنبش غیر مذهبی آزادی خواهان ایران، تا به حال در چندین گذرگاههای تاریخ ساز سیاسی با یار گیری اشتباه و یا منفعل ماندن در ابرابر اختلافهای جناحهای حاکم عملا باعث تقویت عقب ماندهترین گروه و جناح سیاسی شده است. در جریان درگیری میان خمینی و بازرگان، خمینی و بنی صدر، خامنهای و خاتمی، خامنهای و رفستجانی بخش عمدهای از اوپوزیسیون با طرح اینکه «اسبهای نظام در سربالائی یکدیگر را گازمیگیرند» و یا «سگ زرد برادر شغال است»، همیشه به یاری عقب ماندهترین فراکسیون نظام اسلامی شتافتهاند. پیروی از یک چنین سیاست منفعلانه و نابخردانه در برابر بازرگان و رفسنجانی از موارد دیگرروشنتر وبرجسته تربوده است.
بنابراین با درس گیری از این اشتباهات، آیا خرد و مسئولیت در برابر آینده ایران حکم نمیکند که با مهار کردن نفرتی که از لحاظ احساسی نسبت به احمدینژاد داریم از دارو دستهاش در برابر خامنهای دفاع کنیم؟
مشکلی که با احمدینژاد پیش میآید این است که وی بیشک شخص کودنی نیست اما شعور و ذکاوت سیاسیاش در حد همان دانشجوی بیست سی سال گذشته در جا زده است که میخواهد تمام مسائل ملی و جهانی را از زاویه تنگ غرب و آمریکا ستیزی توضیح دهد که سیاست سترونی بوده و خواهد بود. اما در همان اندازهای که در برابر خامنهای میایستد و برای عادی کردن رابطه با دنیاست باید حمایت شود. اینکه مشائی میآِید و میگوید ایرانیان با مردم اسرائیل دشمنی ندارند، حرف درستی است، اینکه احمدینژاد بر حق قانونی خود به عنوان ریاست جمهوری برای انتخاب اعضای کابینهاش پافشاری میکند و در برابر خامنهای میایستد، درست است. هرچند همینجا باید تاکید کرد که نه آقای خامنهای و نه آقای احمدینژاد به هیچ وجه قانون گرا نیستند و تمام قوانین حتی همین قوانین نیمه بند جمهوری اسلامی را به ویژه در زمینه حقوق شهروندان زیر پا میگذارند. شاید آگاهی احمدینژاد به همین عمق بیقانونی در جمهوری اسلامی است که اورا به عدم تمکین از مصوبات مجلس وامیدارد.
اینکه احمدینژاد از همکارانش در برابر فشار خامنهای و روحانیت عقب مانده دفاع میکند، درست است. فکر کنیم وزیر کشور آقای خاتمی را کتک زدند و زندان کردند صدای آقای خاتمی در نیامد اما احمدینژاد از همکاران مورد اعتمادش حتی در برابر خامنهای دفاع میکند.
بنابراین و در یک جمع بندی از نظر آزادی خواهان و دوستداران استقلال ایران نه باند احمدینژاد و نه باند خامنهای هیچکدام قابل اعتماد و حمایت نیستند. دعوای آنها در عمل دعوای دو گروه راهزن است که بر سر قدرت و غنائم به تاراج برده بر روی هم شمشیر میکشند. اما این دوباند در عین حال برای اداره ایران راه هائی متفاوت را میخواهند. علی خامنهای میخواهد نظام ضد ملی و ضد مردمی ولایت فقیه را حتی تا سرحد نابودی ایران هم که باشد همیشگی کند و این نظام را صادر کند. در حالی که باند احمدینژاد ظاهرا خواستار خلع ید روحانیت و فراهم کردن زمینه عادی شدن روابط ایران با دنیای خارج است. ممکن است احمدینژاد و دارو دستهاش در پی پی ریزی یک حکومت نظامی شبیه حکومت خونتاها در برمه و یا سرهنگ قذافی در لیبی باشند، اما به هر حال اگر موفق به رهائی ایران از چنگ روحانیت فاسد شود گامی به جلو خواهد بود. جریان مهدی طلبی و مهدویت خواهی احمدینژاد و همراهانش را نباید بسیار جدی گرفت و به آن بیش از اندازه بها داد.
احمدینژاد در هرحال برای دست یابی به هدفش با تقسیم بخش ناچیزی از در آمدهای نفتی بین اقشار کم در آمد، البته به بهای نابودی اقتصاد ایران، برای خود کمی محبوبیت خریده است اما هنوز قدرت عرض اندام در برابر خامنهای ندارد. رویدادهای روزها و هفتههای آینده نشان خواهد داد که چه امتیازهائی میتواند از دارو دسته خامنهای بگیرد. اما به هرحال قدر قدرتی و زورگوئی خامنهای برای چندمین بار در دوسال گذشته آسیب شدید و غیر قابل ترمیمی دیده است.