iran-emrooz.net | Fri, 22.04.2011, 7:23
ایجاد جبهه پاسخ به ضرورت لحظه است
جعفر رستمی بوکانی
نوشته پیش رو کوششی است در راستای پاسخ به این مساله کلیدی که چرا ایجاد یک جبهه فراگیر ملی متشکل ازهمه نیروهای سیاسی فعال و نیزشخصیتهای سیاسی مستقل که مخالف استبداد و نظام مذهبی حاکم بر میهنمان میباشند بیش از پیش ازاهمیت بیشتری برخوردار میگردد. نیز تلاشی است در راه یک گفتمان سالم مابین همه نیروهای سیاسی. گفتمانی بدور از پیشداوریها و غرض ورزیها و زنده کردن اختلافات پیشین و انگ زدنهای مرسوم که درنهایت به خود زنی و تضعیف نیروهای اپوزیسیون خواهد انجامید چیزی که کمال مطلوب حاکمیت جمهوری جهل و خرافه اسلامی ایران بوده و میباشد و تاکنون از برکت همین خود زنیها و تشتت و تفرقه میان اپوزیسیون انقلابی توانسته است بر خر مراد سوار، تحرکات گاهگاهی اپوزیسیون انقلابی را با قدرت تمام سرکوب نموده و به عمرنکبت بار خود ادامه دهد. این وضعیت تا کی میتواند ادامه یابد. پاسخ به این سوال بسیار ساده است. تا زمانیکه ما در تفرقه بسر میبریم و حاضر نیستیم روی بعضی موارد مشخص که مورد قبول یکایک ماست به یک اتحاد یا ائتلاف موقت برسیم در برهمین پاشنه خواهد چرخید.
تاریخ سی و دو سال اخیر گواه روشنی بر این مدعا است که تا زمانیکه اپوزیسیون نتواند بر پراکندگی و تشتت درون صفوف خود چیره گردد استبداد مذهبی حاکم بر کشورمان از توان مانور بیشتری برخوردار خواهد بود.
انقلاب مردمی و شکوهمند ۱۳۵۷ تجربه ارزندهای برای ما به یادگار گذاشت و آن اینکه اپوزیسیون از هر دسته و گروهی و با اعتقادات ایدولوژیکی کاملا متفاوت و گاها متضاد در یک صف واحد به مصاف استبداد سلطنتی وابسته به امپریالیسم رفتند و از این کارزار سر بلند بیرون آمده و به پیروزی بر دشمن دست یافتند. سوال اینجاست که چرا از بکارگیری این تجربه گرانبها سرباز میزنیم؟ ما راچه میشود؟ یعنی فضای بین ما اپوزیسیون آنقدر مسموم شده است که نمیتوان بر برخی اختلافات درونی خودمان فائق آییم؟ درمقالهای با امضاء فرزاد قائم در سایتهای دیدگاه و اخبار روز و درسایت پژواک ایران واخیرا درسایت ایران گلوبال با امضاء جمعی ازهواداران گروههای متنوع سیاسی تحت عنوان «جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران» چنین میخوانیم:
«متاسفانه در بسیاری از تشکیلاتهای خارج از کشور باند بازی، دکان سازی و امامزاده پروری جای مبارزه فعال سیاسی را گرفته است و نیروهای سیاسی را به خود بینی و خود باوری هولناکی گرفتار کرده است. کمتر کسی حاضر میشود ازبرج عاج ذهن خویش بیرون بیاید و به جای انتقاد به این و آن سعی در جستجوی نقاط اتحاد واتفاق بنماید. در این آشفته بازار سؤالاتی از قبیل اینکه اهمیت فعالیت جبههای دریک تشکیلات فراگیردرکجاست؟ جبهه ازچه نیروهایی تشکیل میگردد؟ این نیروها حول چه اهدافی میتوانند متحد شوند؟ برای نزدیک کردن این نیروها چه باید کرد؟ ودهها سؤال دیگر سالیان سال است بیجواب ماندهاند.»
پاسخ نویسنده به این سوال خیلی روشن است. نگارنده بر این باور است که تنها راه برون رفت از وضعیت کنونی ایجاد جبههای وسیع از نیروهای سیاسی مخالف رژیم جمهوری اسلامی است که میتواند و باید در راه تشکل تودههای مردم میهنمان و هدایت مبارزه آنان علیه رژیم آستینها را بالا بزند، بر اختلافات درونی خود فائق آید و مردم ستمدیده و محروم از آزادی و نان و کار را درجهت نیل به آرمانهایشان رهبری نمایند. همچنین در یک سند پیشنهادی جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت از داخل ایران به رهبری، دررابطه با کنگره آتی آن سازمان در مورد جمهوری اسلامی چنین میخوانیم: «آماج اصلی سازمان ما بر پایه جمهوری دمکراتیک فدرال مردم ایران است و مقدمترین وظیفه ما برکناری رژیم ولایت فقیه و تامین و تضمین استقلال، صلح، امنیت و آزادی است. بر این اساس ما خواهان برکناری رژیم جمهوری اسلامی هستیم.» و در چند سطر پائینتر درارتباط با تحقق این خواستها مکانیسم جالبی را ارائه میدهند: «ما در راستای تحقق خواستهای دمکراتیک مردم ایران و برکناری حکومت جمهوری اسلامی و رژیم ولایت فقیه از همکاری و اتحاد عمل تمامی نیروهای چپ، جمهوری خواه، احزاب ملی و منطقهای، فعالین محیط زیست، فعالین جنگ، جنبش دانشجویی و زنان استقبال مینماییم.»
از این شفافتر دیگر نمیشود سخن گفت. این صداقت درنظر و فرانگری درعمل به واسطه تحلیل مشخص از شرایط مشخص وحضور فعال درجنبش انقلابی مرم در ایران میباشد. درست است که ما در اینجا نام نیروهای مذهبی اعم از ملی مذهبیها وهواداران جنبش سبز را خالی میبینیم. منتها نمیتوانیم خوشحالی خود را از وجود چنین ارادهای در بین جوانان داخل کشور پنهان داریم. در مقابل این پاسخ مناسب به زمان، آنچه کمبودش به واقع احساس میگردد عزمی قاطع و فرانگر در بین اعضاء و مسیولین سازمان فداییان خلق ایران اکثریت در خارج از کشور است. آنان میبایست و باید به وظیفه تاریخی خود پاسخ مناسب بدهند. این کافی نیست که هرازچند گاهی اعلامیه مشترکی با نیروهای هم نظر صادر گردد. بایستی منافع مردم ایران را بر هر چیز دیگرمقدم شمرد.
اگر تلاشها بقصد ایجاد یک «جبهه فراگیر ملی در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران» از حالت رویا بدرآمده و جامه تحقق بپوشد و این جنین بیشکل دست و پایی پیدا کرده و یک کاراکتر حقیقی و حقوقی بشود، بعید نیست در کوتاه مدتی و در روند یک گفتمان سالم و فراگیر همه نیروها و جریانات سیاسی دیگر را با خود همراه سازد.
حالا چرا جبهه؟ مگر رهبری جنبش سبزتا حالا کم هزینه کرده است و همه کسانی که از ستونهای این جمهوری بودند و در استحکام رژیم فعلی نقشهای کلیدی داشتند و در پی اصلاح آن از همه امتیازات چشم پوشیده و تن و روانشان را با تازیانههای شکنجه گر و بیحرمتیهای بازجو آشنا نمودهاند. مگر مردم ما و بویژه جوانان از هر گروه سنی که از جان مایه گذاشته و همه مشکلات را بجان خریده و با دست خالی در میدان نبردی نابرابر به مصاف مزدوران و جنایتکاران تا دندان مسلح حکومتی رفتند، کشته شدند، دستگیر شدند، به زندان افکنده شدند و مورد شکنجههای وحشیانه قرون وسطایی قرار گرفته به حبسهای طولانی مدت و پرداخت غرامتهای مالی سنگین و بعضا در بیدادگاهها به اعدام محکوم شدند کم هزینهای پرداخت کردهاند. حال بایستی پرسید که چرا همه این مبارزات رشیدانه و دلاورانه، آن فرجام نیک و خوش پیروزی را به دنبال نداشت؟
پاسخ به این سوال بسیار روشن است. هوش زیادی نمیخواهد که بتوان دریافت چرا این اعتراضات و جانفشانیها به نتایج قبل توجهی نایل نیامده، درحالیکه هزینه بسیار بالا بوده است. با همه احترامی که برای آقایان موسوی و کروبی قائل هستم، معتقدم که آنها رهبران مقطع زمانی مشخصی از این جنبش بوده و در روند فرا رویی آن به سطحی متکاملتر، دیگر آنها ازرهبری این جنبش باز میمانند. نگاهی به سطح خواستهها و شعارهای مردم گویای این واقعیت است که مردم به خواستهایی کمتر از سرنگونی رژیم و بر چیدن نظام مطلقه ولایت فقیه راضی نبوده و نیستند. درحالیکه آقایان موسوی و کروبی از اصلاح آن دم میزنند و هنوز در رویای زنده کردن ایام طلایی امام خمینی هستند. شفافتر بگویم آنها و تمام کسانی که در این مرحله از جنبش هنوز بر اصلاح طلبی پای فشاری میکنند در این مبارزات نقش ترمزی را ایفا میکنند که نگذارند کار به جاهای باریک بکشد. مراجعه کنید به بیانیهها و گفتهها و مصاحبههای این دو رهبر جنبش اصلاح طلبی.
همانگونه که در بالا اشاره شد سطح خواستهها و شعارهای مردم ازهمه طبقات و اقشار اجتماعی که تحت نام جنبش سبز به خیابانها میآیند، با شعارها و خواستههای رهبری این جنبش تفاوتهای آشکاری دارد و این گویای آن است که همه آنهایی که در این جنبش حضور فعال دارند از جنس اصلاح طلبان درون و برون حکومتی نیستند. در این جنبش همگانی که بعضیها بحق آنرا «رنگین کمان» مینامند، میتوان از برابری طلبان چپ، طرفداران مجاهدین خلق، ملی- مذهبیها، ملیون مترقی و دمکرات وهمچنین طرفداران مشروطه نشان گرفت.
همین مردم با این سطح از توقعات که آهنگ انقلاب نمودند ودر پی یک دگرگونی ریشهای بودند، هنگامیکه با بیانیهها وبرنامههای این آقایان مواجه میشوند و انعکاسی از آرزوها و آمال خود را در آن نمیبینند، سرخورده میشوند و بجای شرکت فعال در اعتراضات و راهپیماییها درانتظار و آرزوی دخالت قدرتهای بزرگ باقی میمانند. این در حالی است که همه نیک میدانیم که امریکا و قدرتهای غربی تنها از زاویه حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خویش در میهنمان فشار بر حاکمیت جمهوری اسلامی را بر حسب زمان و موقعیت کم و زیاد میکنند. آنها هیچگاه پرچمدار دموکراسی خواهی نبوده و نیستند. تنها با بدورانداختن این توهمات و ایمان به نیروی لایزال مردم میهنمان است که میتوانیم بر این بربرهای اسلامی فایق آئیم. نتیجه سرخوردهگی مردم اینکه اعتراضات فروکش کرده و اینک پس از ۲۵ بهمن ماه ۸۹ و وعده اینکه هر سه شنبه مردم به خیابانها آمده وبه اعتراض برخیزند تقریبا اعتراض قابل توجهی صورت نگرفته است. هر چه زمان بیشتری وضع به همین منوال باقی بماند، مردم بیشتر و بیشتر سرخورده و ناامید خواهند شد و از این موقعیت تنها و تنها باند حاکم است که بیشترین بهرهها را خواهد برد.
آنها از یکسو در بوق و کرنای تبلیغاتی خویش خواهند دمید، که قدر قدرتیم و مشکل فتنه را یکسره کردیم و از سوی دیگر سر و سامانی به اردوی در حال پاشیدن خویش خواهند داد و همزمان موج پیگرد و سرکوب فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، کارگری، زنان و... را تسریع بخشیده و اعدامهای مخفی و علنی را از سرمیگیرند. اینجاست که ایجاد «جبهه فراگیرملی» به ضرورت لحظه فرا میروید.
روی سخنم با همه سازمانها و شخصیتهای سیاسی مستقل است بیایید و حساسیت لحظه را دریابید و از این برج عاج خودبینی پایین آمده و منافع ملی میهن را فدای منافع کوچک سازمانی خویش ننموده و گامهای اولیه را در راستای ایجاد جبههای فراگیر بردارید. این جبهه هر چه گستردهتر و وسیعتر باشد (به لحاظ گونه گونی در تنوع آرا وعقاید) از قابلیت وتوان مانور بیشتری برخوردار میگردد. برای نمونه اگر احزاب مناطق ملی را هم در خود جای دهد میتواند دامنه اعتراضات را ازتنها تهران و چند شهر بزرگ دیگر به اقصی نقاط میهنمان بکشاند وحاکمیت را با چالش بزرگی مواجه کند.
این مسئله سبب خواهد شد که حاکمیت در همه جبههها درگیر شود و امکان اینکه همه نیروها و یا بخش بزرگی از آنها را به تهران بزرگ اختصاص دهد از او سلب گردد. بزبان دیگر امکانات مردم برای برپایی اعتراضات بیشتر و امکان مانور رژیم برای سرکوب اعتراضات کاهش مییابد. گوناگونی سازمانی در ترکیب جبهه میتواند افراد بیشتری از مردم میهنمان را در داخل به دور خود جمع کرده، از دپرسیون و سرخوردگی آنها جلوگیری نموده وهم خود جبهه به شکل آلترناتیو حکومت یا شکلی از حکومت در تبعید فراروید.
جعفر رستمی بوکانی ۱۹. ۰۴. ۲۰۱۱