iran-emrooz.net | Fri, 25.02.2011, 22:45
پیآمدهای حصر خانگی موسوی و کروبی
کاظم علمداری
|
آیا حیرتآور نیست که سران حکومت ایران به مردم بپا خاسته در کشورهای عرب پیام میفرستند و تظاهرات را حق مسلم آنها میشمارند ولی خود تظاهرات آرام مردم را به شدت سرکوب میکنند؟ مردم ایران و جهان به سخنان احمدینژاد و خامنهای در دفاع از تظاهرات مردم عرب در حالیکه تظاهرات مردم خود را به شدت سرکوب میکنند میخندند و آنرا وقیحانه میخوانند. سران رژیم نمیخواهند از سرنوشت دیکتاتورهای دیگر درس بگیرند؟ آیا کسی میتوانست سرنوشت بنعلی و مبارک و قذافی را سه ماه قبل پیشبینی کند؟ برای سران رژیم ایران هنوز فرصت باقی است که از خشم مردم در امان بمانند، اگر راه قذافی را برنگزینند، و دست از شقاوت و وقاحت و دروغ پردازی و سرکوب بردارند و بگذارند مردم سرنوشت خود را خود تعیین کنند.
هیچ دیکتاتوری باور نمیکند که سقوط کند. همه آنها خود را تافتهای جدا بافته میدانند. درحالیکه برای خود گارد ویژه تا به دندان مسلح درست میکنند خود را مردمی میخوانند. برخی از دیکتاتورها مانند بنعلی و مبارک پیام مردم را سریع تر میشنوند و از خشم مردم میگریزند و در امان میمانند. ارتش این دو کشور نیز حس وطن پرستی خود را نشان دادند و به روی مردم اسلحه نکشیدند و کاری نکردند که مملکتشان ویران شود. اما معمر قذافی، رهبر رواننژند لیبی این پیام را نشنیده است و اصرار دارد پس از ۴۱ سال خود کامگی کامل همچنان قدرت مطقه خود را حفظ کند. او مانند خامنهای خود را رهبر انقلاب میخواند و غیرقابل تغییر. شک نیست که مردم لیبی علیرغم هزینه سنگینی که در این روزهها متحمل میشوند شر او را برای همیشه از سر خود کم خواهند کرد.
بنعلی، مبارک و قذافی مانند سران رژیم ایران تظاهرکنندگان را عامل آمریکا و اسرائیل خواندهاند. اما عجیب است که آنها از سران رژیم ایران نسخهبرداری نکردند و اعتراضات ضد دیکتاتوری مردم را زیر نام "انقلاب مخملی" و "براندازی نرم" و "طرح جورس سورس و جین شارپ" ساخته بیگانگان نخواندند و شعور مردم را به سخره نگرفتند.
دیکتاتورها شاخ و دم ندارند. همه آنها حق تظاهرات، آزاد زیستن، سخن گفتن، تجمع کردن، احزاب و سندیکا و رسانه و انجمن مستقل داشتن را از مردم خود سلب میکنند. آنها برای توجیه سرکوب معترضان، آنها را عامل آمریکا و اسرائیل میخوانند، در انتخابات تقلب میکنند و برای مخالفان سیاسی خود دادگاههای نمایشی ترتیب میدهند و زندانیان را زیرشکنجه وادار میکنند که علیه خود بگویند و بنویسند. همه آنها حقوق بشر و دمکراسی را غربی میخوانند و مغایر با فرهنگ و مذهب رایج. آنها کرامت و شرافت انسانها را زیر پا میگذارند. دروغگویی را شیوه رایج حکومتداری میکنند؛ و بالاخره برای خاموش کردن مردم، اوباش و مزدور خالی از اخلاق و انسانیت را به خدمت میگیرند. کسانی که شکنجه و کشتن برایشان امری عادی است. شاید تنها فرق دیکتاتورهای دیگر با سران رژیم ایران در این باشد که آنها بر خلاف اینها خود را نمایندگان خدا روی زمین نمیدانند و دروغ و ستم و دزدی و بیاخلاقی وفساد وشکنجه و زندان را به نام مصحلت نظام و دین توجیه نمیکنند. با توجه به این ویژگیها، رژیم ایران نمونه یک دیکتاتوری تمام عیار است.
ظاهرا سران جمهوری اسلامی روندی که آغاز شده است را نمیبینند و نمیخواهند ریشههای آن را بشناسند. آنها به معلول چسبیدهاند و موسوی و کروبی و خانواده آنها را درخانه خود حبس کردهاند. همین نابخردی سبب شد زمانیکه جنبش سبز در ۲۵ بهمن، علی رغم تمام ممانعتهای خشونت بار نظامی و امنیتی با حضور درخشان خود در خیابان زنده بودن و تداوم خود را نشان داد، ناگهان مجلسیان سرسپرده از خواب بیدار شدند و به فغان آمدند و اوج هراس و نگرانی خود را در شعار مرگ بر نخست وزیر، رئیس جمهور، و رئیس مجلس سابق همین نظام نشان دادند و برای خود رسوایی مفتضحانهای ساختند که مایه خنده و تفریح مردم جهان شد. در پی این داد و فغان بود که دیگر سران رژیم نیزبه فرمان مقامات امنیتی یکی پس از دیگری به لعن و نفرین موسوی و کروبی و خاتمی پرداختند.
رژیم دیگر تحمل افراد را در میانه قدرت استبدادی از یکسو و معترضان از دگرسو ندارد. همه اینها زمانی اتفاق افتاد که روزنامه کیهان تعداد تظاهرکنندگان روز ۲۵ بهمن را بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر اعلام کرده بود و تظاهرات دولتی روز ۲۲ بهمن را ۵۰ میلیون! آیا این همه داد و فغان، هراس و نگرانی، تهدید و سرآخر نمایش تلویزیونی وزیر اطلاعات رژیم برای حضور چندصد نفر در خیابان بوده است؟ از لاک خود بیرون بیائید. موسوی و کروبی فرآورده جنبش سبزاند، نه عامل و تولید کننده آن. بر معلول نتازید و ریشهیابی کنید که فرصت را از دست خواهید داد. مردم بر شما شوریدهاند. زیرا حکومت شما فساد و دروغ و اتهام و ستم به مردم را به نام خدا از حد گذرانده است. نیروی محرکه جنبش، عملکرد غمانگیز و قلدری سی و دو ساله رژیم ولایت فقیه است، نه موسوی و کروبی. خیانت به امید و اعتماد مردم است. یورش به مهمانیهای جوانان است. گیر دادن به پوشاک و خوراک وموی سرمردم است. برهم زدن جلسات سخنرانیهاست. اذیت و آزار و تحقیر روز افزون زنان، و زیرپا گذاردن حقوق اقلیتها ست. امنیتی کردن دانشگاههاست. چماق داری است. فاجعه کهریزک و قتلهای زنجیرهای و تبرئه قاتلان آن است. مجازات ضد بشری و قرون وسطایی سنگسار و قطع دست است. قتل معصومانه زهرا کاظمی و زهرا بنییعقوب، شکنجه در زندان، دادگاههای فرمایشی، اعدام هزاران زندانی بی گناه در زندان در سال ۶۷ است. فقر و فلاکت زحمت کشان و چپاوول ثروت ملی است. فراری دادن مغزها است.
خودتان را به بیراهه نزنید. حصرخانگی موسوی و کروبی و خانواده آنها نه راهی برای ممانعت از ادامه جنبش، بلکه به معنای پذیرش شکست سیاست سرکوبگرایانه باند جنتی برای مهار آن است. در تونس و مصر و لیبی، یمن، بحرین و دیگر جوامع عرب موسوی و کروبی وجود نداشتهاند. مردم بیدار شد و بیزار شده از قلدرها سر به شورش بردهاند. رژیم قلدر ولایت مطلقه فقیه حق زندگی عادی را از مردم سلب کرده است. دریک کلام مردم خواهان دگرگونی این وضعیتاند.
حصر رهبران جنبش سبز به دنبال خواست جنتی در نماز جمعه روز ۲۹ بهمن اتفاق افتاده است. این حرکت نشان داد که افسار سیاست گذاریهای رژیم سر درگم جمهوری اسلامی بدست کسانی مانند احمد جنتی افتاده است که او نیز مانند قذافی روان نژند شناختی از پدیده جنبشهای نسل جوان، بیداری وحق خواهی آنها و ضرورت قانونمندی یک جامعه هفتاد میلیونی و نظاره گریهای لحظه به لحظه جهانی بر اعمال خود را ندارد. جنتی به جای تمام نهادهای رژیم تصمیم گرفته است. قوه مقننه در هراس از جنبش مردم، تابع باند خشونت گرای رژیم شده است. قوه قضائیه بصورت مترسکی در دست نیروهای امنیتی افتاده است.
جنتیها سرشت و دلایل جنبشی که ایران و کل منطقه را فرا گرفته و از یک دگرگونی دمگرافیک سرچشمه میگیرد را نمیتوانند درک کنند. جنبش سبز بیانگر خواست نسلی جوان، زنان و مردان تحصیل کرده، شهرنشین و بیدار شده نسبت به حقوق خود است که از امکانات روابط تکنولوژیک دیجیتالی برای ارتباط با جهان، هماهنگ کردن خواست و عمل خود برخورداراست. این نسل در برابر رهبران سنتی، خودکامه و عقبگرایی که میخواهند همچنان با شیوه قرن نوزدهمی و بطور مادامالعمر به نام خدا حکومت کنند بر خاسته است، نه به خاطر موسوی و کروبی که حصر خانگی آنها بتواند جنبش آنها را متوقف کند. این نسل دمکراسیخواه است و از برده سازی رژیم ولایت فقیه به ستوه آمده است. کروبی و موسوی از آن روی مورد قبول جنبش سبز واقع شدهاند که پیام آنرا شنیدهاند و با این نسل همراه و همآهنگ شدهاند.
با بستن راههای مسالمت آمیز، خطرآن وجود دارد که رژیم جنبش مدنی ایران را به رادیکالیسم سوق دهد. کما اینکه سرکوبهای خونین و به دار آویختن افراد بیگناه در یکسال و نیم گذشته برای ایجاد رعب و وحشت با قصد متوقف کردن خواستهای قانونی مردم، نه تنها باعث عقب نشینی آنها نشد، بلکه خواستهای جنبش راعمیقتر و بنیادیتر و شعارها را تندتر کرد. نگرانی آن است که رژیم ایران ممکن است راه اصلاحات از نوع مصر را مسدود کند، و جامعه را به سمت راه لیبیایی سوق دهد. اگر دلسوز و خرد گرایی در درون نظام مانده است جنتیها را متوقف کنند، نه آزادیخواهان را. آزادی، آینده اجتناب ناپذیر ایران، ضامن پیشرفت، و عامل سرفرازی ملت است. راهی که جنتیها دیکته میکنند نظامتان، دین تان و ایران را به ویرانی خواهد کشاند. از آن پرهیز کنید.
نظر کاربران:
آقای مرتضی ملک عزیز شما چرا هنوز اینهمه به شعار مرگ بر وابسته اید و دخیل بسته اید؟ دوست عزیز جامعه مدنی این شعارها را کنار گذاشته و خواهان تحول فرهنگی و سیاسی توأمان است.
مهری
*
آقای علمداری عزیز نوشته شما بسیار خواندنی و برای این اقایان عبرت آمیز است. ولی دوست عزیز شما چرا به جنتی بند کرده اید؟ و نه خامنه ای . چرا شخص ولی فقیه را مورد خطاب قرار نمی دهید. یعنی فکر می کنید این جنتی است که خط می دهد و رژیم اجرا می کند. می شود جنین چیزی. این نقطه ضعف اصلی مقاله شماست و نقطه ضعف بزرگی است . نمی شد مرتب قذافی و بن علی و دیگران را نام برد آنوقت همتای آنها در ایران را جنتی دانست . اخه این آدم که کسی نیست. جنبش هم در این دوره اصلا نامی از ان نبرد . آنها فریاد زدند مرگ بر خامنه ای . شما چرا این را نمی گوید؟
مرتضی ملک