iran-emrooz.net | Sat, 19.02.2011, 13:29
بهروز بیات
|
درنگ فرصتطلبانۀ رهبران کشورهای غربی در دفاع از جنبش دمکراسی خواهی شهروندان تونس و مصر ایدۀ حقوق بشر و دمکراسی را نیز بیاعتبار میکند.
شهروندان تونس و مصر دیگر تاب تحمل مستبدینی چون بن علی و مبارک را نداشتند. کرامت انسانی شان را طلب کردند، خواستار آزادی و عدالت بودند به پا خواستند و قیام کردند. رهبران سیاسی غرب نه تنها این جنبشها را یار شاطر خود نیافتند بلکه بار خاطر. نگرانی خود را آشکار کردند، از ضرورت قانونمندی و عدم خشونت سخن گفتند انگار که این رژیمهای متحدانشان نبودند که دهها سال بی قانونی ، بی عدالتی، فساد و خشونت را پیشۀ خود کرده بودند.
تا چه اندازه آقای اوباما در خور اعتماد است؟: کسی که "تغییر" را موعظه میکند امّا تا آنجا که ممکن است کوشش میکند که مبارک و رژیماش را حفظ کند و هنگامی که این امر دیگر شدنی نیست خوشحالیاش را دورویانه از پیروزی جنبش مصر به نمایش میگذارد.
آیا خانم مرکل در آستانۀ دگرگونیهای شگرف در رژیمهای دیکتاتوری اروپای شرقی همین اندازه اظهار نگرانی میکرد؟ آیا ایشان از جایگزینی هونکر با میلکه رئیس سازمان امنیت آلمان شرقی به خاطر حفظ آرامش و تعادل همانگونه استقبال میکرد که از جایگزینی مبارک با سلیمان رئیس سازمان امنیت مصر. آیا میتوان به صحبت خانم مرکل باور داشت هنگامیکه پس از سقوط شخصیت مطلوبش مبارک در مقابل دوربین رسانهها خوشحالی اش را از پیروزی دمکراسی بشارت میدهد.
آیا میتوان به آقای سارکوزی باور داشت در حالیکه وزیر کشورش چند روزی پیش از فرار بن علی به رژیم اش پیشنهاد کمک پلیسی میدهد و نخست وزیرش هنوز در ماه ژانویه از رژیم مبارک رشوه میگیرد.
چرا رهبران سیاسی غرب اظهار نگرانی نمیکنند هنگامی که متحد گرامیشان عربستان سعودی که حتی فارغ از نشانههای صوری دمکراسی به مستبد بودن خود اذعان دارد و بر ضد زنان و آزادی و حقوق بشر میتازد؟ مهم این است که پترول و پترودلار جاری باشد؟
آیا این مغایر حقوق بشر نیست که ملیونها انسان در کشورهای عربی از حقوق انسانی خود محروم وبه تنگددستی و فلاکت رانده میشوند از جمله بدین خاطر که این رژیمهای "پایدار" متضمن امنیتی کاذب برای کشور اسرائیل هستند؟ نمیشود برین باور داشت که تنها با همسایگانی که بر مبانی یک دمکراسی پایدار و پایبند به حقوق بشر سازمان یافتهاند میتوان صلحی پابرجا برقرار کرد؟
ایران دوران شاه نمونۀ بارزی است از اینکه هر چه غرب بیشتر به نگهداری رژیم شاه پافشاری کرد، بیشتر خطر لغزیدن قیام شهروندان به سوی افراطگری بنیادگرایانه افزایش یافت. هر جند که اساسأ تاریخ کشورها از میان کنش و واکنشهای درونی شکل میگیرد اما این هم یک واقعیت است که در لحظات تاریخیای که تعادل در جامعه ناپایدار باشد دخالتهای بیرونی برای غلتیدن به این سوی یا سوی دیگر میتوانند بسیار موثر باشد- به ویژه اگر دخالت کننده متنفذ باشد. بدون فشار توانمند جنبش شهروندان مصر و چنانچه غرب باز هم بیشتر در حفظ مبارک پافشاری میکرد خطر فرورفتن مصر در آشوب افزایش مییافت. بدیهی است که تحت چنین شرایطی گروههای سازمان یافته و ایدئولوژیک انگیزه مند مانند اخوان المسلمین کارشات برای دست یازیدن به قدرت آسانتر میشد. از اینرو شگفت انگیز است که چرا غرب این اندازه درنگ کرد که تازه پس از کشتار بیش از ۳۶۰ انسان به این نتیجه رسید که مبارک دیگر رفتنی است. در اینجا منظور این نیست که مبارک منتظر دستور غرب بود و آنرا فوری اجرا میکرد امّا هرچه پشتگرمی او کمتر میبود احتمال پافشاری اش برای ماندن در قدرت کاهش مییافت.
گفته میشود که رها کردن سریع مبارک از سوی غرب متحدان اش در منطقه را نامطمئن و تعهد ش را نسبت به آنها زیر پرسش میبرد. این پیامی جالب و در عین حال افشاکننده دربردارد: متحدان ما جمعی رهبران خودکامهاند که ما باید آنها را در مقابل اشتیاق شهروندانشان به آزادی حفاظت کنیم.
جای تردید است که آیا غرب اصولأ علاقهای به دموکراتیک شدن خاور میانه داشته باشد. به نظر میآید که غرب برای پیشبرد منافع اقتصادی و استراتژیک اش با دیکتاتورهای فاقد پیشتیبانی مردمی و از اینروی دچار کمبود اعتماد به نفس آسانتر کنار میاید تا با نمایندگان برگزیده شهروندان و از اینروی متعهد به منافع شان.
و این واقعیت نیز قابل فهم و توجیه نیست که چرا رهبران غرب مبارزۀ شهروندان مصر و تونس را برای کرامت انسانی، دمکراسی و عدالت تهدیدی برای خود تلقی میکنند. چنین رفتاری این شبهه را ایجاد میکند که گویا آزادیهای دمکراتیک تا زمانی مطلوباند که بر خلاف منافع رقبا باشد.
چنانچه رهبری سیاسی کشورهای غربی بر این باور میبودند که هنجارهای حقوق بشر و دمکراسی تفکیک ناپذیر و جانشمول هستند واز آنها مزورانه تنها استفاده ابزاری نمیکردند اکنون خود را در سمت بازنده تاریخ و کنار اوباشان سوار بر شتر مبارک و نه دوش بدوش جوانان مدرن سوار بر فیس بوک مصر و تونس بازنمیافتند.
اعتماد شهروندان منطقۀ خاورمیانه به رهبران غربی لطمه خورده است. اینان بیم آن دارند که اکنون غرب مبارک را رها کرده است به این امید اینکه رژیماش را نجات دهد.
پرسش اینست که چه عواملی باعث چنین رفتاری دورویانه میشوند: موعظه دمکراسی با بوق و سرنا امّا رها کردن مردم هنگامیکه آنرا خواستار میشوند.
پیش از فروپاشی بلوک شوروی پشتیبانی غرب از رژیمهای دیکتاتوری طرفدار غرب، هرچند ضد دمکراتیک پر قساوت و ضد بشری هم که بودند، بوسیلۀ خطر کمونیسم توجیه میشد. اکنون چنین به نظر میاید که که اسلام بنیادگرا بعنوان دشمنی جدید تلقی میشود که به کمک آن بتوان جانبداری از دیکتاتورهای عرب را موجه جلوه داد – هرچند که خود این رژیمها زمینۀ مناسب برای جولان جنایتکارانۀ تروریزم بنیادگرایانه را فراهم میاورند .
رهبران فرصت طلب غرب متمرکز بر روی موفقیتهای کوتاه مدت در دوران حکومتشان و باور بر پایداری ظاهری متکی به سرنیزه رژیمهای متحدانشان این امر را نادیده میگیرند که آبشخور اصلی تروریسم بنیادگرایان فقدان دمکراسی و بی عدالتی ناشی از آن است که امید به آینده در جوانان را زایل و آنها را آماده برای پذیرش باورهای افراطی میکند. به نام رئالپولیتیک از این واقعیت چشم پوشیده میشود که رژیمهای استبدادی هرگز دراز مدت پایدار نمیمانند و انفجارشان میتواند بسی ورطه ببارآورد. "جزیره پایدار ایران" در دوران پهلوی دوم میتوانست نمونۀ آموزندهای باشد.
با اطمینان میتوان گفت که منافع شهروندان کشورهای غربی دراز مدت بیشتر با منافع کشورهائی از خاورمیانه همپوشی خواهند داشت که دارای نظامهای دمکراتیک باشند. به لحاظ اقتصادی دموکراسیها رفتارشان قابل محاسبه تر است. شفافیت، آزادی رقابت، نبودن رانت خواری و ارتشاء زمینهای بهتر برای داد و ستد فراهم میکنند. به لحاظ امنیتی نیز حائز اهمیت است که دموکراسی با فراهم کردن فرصتهای برابر برای به ویژه جوانان ریشۀ افراطگرائی وتروریزم را میخشکاند.
با وجود اینکه پندار حقوق بشری و دمکراسی خواهی برایند کوششهای بشریت در طول تاریخ بوده است و از اینروی هنجارهائی جهانشمول اند، اما بدین جهت که شکوفائی خود را نخست در غرب تجربه کردهاند در پهنۀ گیتی به مثابه باورهای غربی تلقی میشوند. تحت سوال بردن این هنجارها و نسبی کردن فرهنگی شان از یکسوگریزگاهی از مسولیت برای انواع دیکتاتورها تعبیه میکند و از دیگرسو ابزاری برای سیاستمداران غربی فراهم میکند که از رویاروئی با واقعیت بگریزند- برای پیشگیری از هرگونه سوءتفاهم من براین باور نیستم که در هر کشوری در دنیا میتوان یک دمکراسی نمونه ساخت بلکه دمکراسی نیاز به مجموعهای از مفروضات دارد و مهم آنستکه گرایشی بدین سوی فراهم شود.
کاربرد استاندارد دوگانه از جانب دمکراسیهای غربی در وابسته دانستن استحقاق دمکراسی به فرهنگها و کشورهای مختلف تنها میتواند یک توجیه نژادپرستانه داشته باشد. چنین عملی مبارزین راه دمکراسی و حقوق بشر را دل سرد و دیکتاتوریها را پشتگرم میکند. به ویژه در مورد دوم نتایجی دوگانه متصور اند: دیکتاتورهای متحد با غرب مطمئن هستند که میتوانند به نقض حقوق بشر و دمکراسی ادامه دهند بدون اینکه نگران اقدامی جدی از جانب دمکراسیهای غربی باشند و از سوی دیگر دیکتاتوریهای مخالف غرب چون ایران ابزاری مییابند که به آسانی همراه غرب ایدۀ دمکراسی و حقوق بشر را نیز بی اعتبار سازند.
پیشتیبانی سریع کشورهای غربی از جنبش سبز دمکراسی خواهی شهروندان ایران در ۲۵ بهمن امسال ،چنانچه ادامه یابد، میتواند نشانۀ این باشد که سران این کشورها از آزمون مصر و تونس آموختهاند.
دفاع از جهانشمولی هنجارهای حقوق بشر تنها اقدامی است که دراز مدت و پایدار با منافع ملی همۀ کشورهای جهان سازگار است.
بهروز بیات
Behrooz Bayat
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
27 بهمن 1389