iran-emrooz.net | Thu, 17.02.2011, 23:45
هادی سرمدی
انقلاب تونس و مصر و فراخوان بجای موسوی و کروبی برای تجمع مردم در روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ جان تازهای به جنبش سبز داد. این جنبش مردمی همچون کودکی است که در حال شناخت محیط اطراف، اندام خود و بیان نیازهای طبیعی خویشتن است. در مقابل، رژیم سرکوبگری است که در ایجاد رعب و وحشت و در نطفه خفه کردن به طور غریزی سالهاست که بسیار موفق عمل کرده است. اما ۲۵ بهمن رژیم را که چندی بود که خود را در خاموش کردن شعله اعتراضات سال ۱۳۸۸ میستود، به شدت نگران کرد. هم اکنون باید سراسیمه به دنبال راهی برای یافتن و سر به نیست کردن این کودکی باشد که رودخانه پر خروش ملتی آنرا هدایت میکند. خشم یک مجلس بیاعتبار که بیشرمانه از خانه ملت فریاد محکومیت کروبی و موسوی نماینده میلیونها ایرانی را سر میدهد بیانگر درماندگی روشن رژیم برای حل اختلافات است. آنها به دنبال محاکمه دایه این جنبش هستند غافل از آنکه این کودک عاصی راه خود را به هزار طریق دیگر هم خواهد یافت. همانگونه که راه دراز و نفس گیر اصلاحات را از زمان تظاهرات کوی دانشگاه ۱۳۷۸ به همراه اولین دایه خود خاتمی و حتا بدون او تا کنون طی کرده است.
موتور حرکت و پیشروان این حرکت جوانان نسل بعد از انقلاب ۱۳۵۷ هستند. جوانانی که از محصول انقلاب پدران و مادران خود راضی نیستند. نسلی که "دیو شاه" را ندیده بود اما در عین حال هرگز نوازش و رأفت " فرشته " را هم درک نکرد! نسلی که ۸ سال جنگ را دید و به راستی که از سپاه و ارتشی که از مام و کیان وطن دفاع کردند ممنون بود اما آنگاه که رزمندگان بازگشتند خود را ناگهان "غیر خودی" یافت. نسلی که با حفظ ارزشهای بومی حق ستودن عقلانیت غرب را هم نداشت. نسلی که هر جا آزاد اندیشید خود را در برابر نگاه عبوس و نخبه کش رهبران قبیله یافت. نسلی که همیشه مجبور بود فریاد اعتراض حاکمان خود را نسبت به سیاست " هویج و چماق " استکبار جهانی بشنود اما هیچ وقت حق نداشت که فریاد خود را نسبت به سیاست " چماق و چماق " حاکمان نسبت به خود بلند کند. انقلابیون نسل گذشته جهان را صحنه رویارویی رادیکالیسم شیعه و نو محافظه کاران امریکأئی و صهیونیستی تعریف کردند و خلاصه به نام دین، خون شهدا و خطر دشمنان خارجی به سخره گرفتند آزادی، پویایی و خلاقیت نسل بعد خود را. اما هم اکنون این نسل راه خیابان و فریاد و اعتراض را یافته است. بی پروا و خود جوش به دنبال حق تعیین سرنوشت خویش است و در برابر استبداد دینی حاکمان ایستاده است. به دین اسلام و استقلال کشور احترام گذاشته اما از حق آزادی و جمهوریت نخواهد گذشت.
کسی از ۲۵ بهمن انتظار یک انقلاب را نداشت. اما حضور دهها هزار تان به صورت پراکنده در تهران و شهرهای دیگر گواه وارد شدن به یک مرحله جدید و امیدبخش در سلسله مبارزات مسالمت آمیز مردم ایران است: شبکههای اینترنتی و ماهوارهای توانائی بسیج مردم را دارند. هم اکنون میلیونها ایرانی با موبایلها و دوربینها و رایانههای خود خبرنگارانی هستند که اخبار و وقایع را پخش کرده و یکدیگر را از گام بعدی آگاه میکنند.
من به نوبه خود نکاتی را جهت انسجام حرکت و تعیین گامهای بعدی بیان میکنم:
۱) شناخت خود: رفتار مستبدانه و خشونت آمیز حاکمان دینی بخش بزرگی از ملت ایران را با افکار، مرام و سلائق متفاوت در کنار هم قرار داده است. هدف مشترک تیم "ما" تغییر رفتار حاکمان جهت " حق تعیین سرنوشت خویش" است. و امید "ما" وقوع این تغییر با حد اقل خشونت است. ما نه "سلطنت طلب" نه "مجاهد خلق" و نه "مرعوب و مزدور غرب" هستیم. ما موج سوم هستیم. ترکیبی موزون از مفاهیم و ارزشهای دینی و بومی با عقلانیت مدرن نگاه کلان ماست. هرگونه افراط یا تندروی در جهت سکولاریسم یا مذهبی گرایی ما را از تعادل و همدلی خارج خواهد کرد و به سمت خشونت و تنش بیشتر سوق خواهد داد. آنچه در اینجا مهم است تمرکز روی اشتراکات برای خواست مشترک تیم "ما" است. بزرگترین نقطه قوت "ما" عقلانیت ماست.
۲) شناخت نظام حاکم: کار سادهای نیست. دایره بسته نظام که فقط یک سری "خودی"های فیلتر شده توسط شورای نگهبان در مناصب کلیدی بازی داده میشود و بعد توپ قدرت را بین خود پاسکاری میکنند در عین حال وجود ارگانها و مراکز تصمیم گیری موازی در بخشهای مختلف نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی، نظامی غیر شفاف را در پیش روی "ما" گذاشته است. نگرش "همه آنها سر و ته یک کرباسند"، یک ساده سازی غیر سازنده است. همانگونه که "ما" فرقهای بسیار با یکدیگر داریم "آنها" هم تفاوتهایی دارند که به خصوص بعد از ظهور احمدی نژاد درک آن برای "ما" اهمیت استراتژیک دارد. بخشی از نظام بیش از بخش دیگری از نظام از این جنبش سبز میهراسد و کینه به دل گرفته است و کمر همّت به نابودی آن بسته است. صف اول حاکمیت بر علیه مردم نا راضی را بسیج، فرماندهان سپاه منصوب رهبری، نیروی انتظامی، قوه قضأیه و صدا و سیما و ائمه جمعه تشکیل میدهد. این مجموعه که بلا استثنا زیر نظر رهبری فعالیت میکنند توانایی تحریک بخشی از تودهٔ سنتی را دارند که متاسفانه امکان دسترسی به خبرهای واقعی را ندارند. راهپیمایی ۹ دی ۱۳۸۸ در پاسخ به عاشورای ۱۳۸۸ نمونه بارز آن است. اما احمدی نژاد و گروهش گرچه طرفداران چماق به دست بسیاری دارد اما به عنوان یک وزنه موثر نظام که از حمایت بخش مهمی از سپاه و حتا مردم عادی برخوردار است کمتر به درگیری مستقیم با سبزها و رهبران آنها تمایل دارد. به نظر میآید که او سبزها را بازنده یک بازی سیاسی میداند که لزومی برای از بین بردن آنها نمیبیند. با وجود این تفاوت مهم، بزرگترین نقطه قوت هر دو بخش نظام، ایمان دینی و خود را حول محور یک رهبر نگاه داشتن است.
۳) چگونه حق خود را بستانیم؟
الف) مناسبتی شایسته اجتماع و گردهمایی انتخاب شود مثل حمایت از انقلابیون آزادیخواه تونس و مصر یا هر جای دیگر. کلیه ایرانیان داخل و خارج اطلاع رسانی لازم را به دوستان و خویشان انجام دهند.
ب) بازی در زمین قانون اساسی آغاز شود. بدین ترتیب که از وزارت کشور درخواست مجوز بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی صورت گیرد.
پ) با توجه به عدم صدور مجوز تجمع به هر طریق ممکن با تعداد زیاد و به صورت متمرکز در یکی از میادین مرکزی شهر و ترک نکردن آن، به صورت مسالمت آمیز انجام شود.
ت) از آنجایی که تظاهرات مسالمت آمیز توسط نیروهای نظامی و شبه نظامی به خشونت کشیده خواهد شد و متاسفانه قربانیهایی همچون دستگیری یا حتا کشته و زخمی خواهد گرفت، بلافاصله صحنههای خشونت به سراسر دنیا پخش شود.
س) تجمعات بعدی در جهت حمایت بی دریغ از قربانیها و زندانیهای احتمالی و تنها نگذاشتن آنها خواهد بود.
ج) اگر به علت زیاد بودن عده تظاهر کنندگان امکان حمله و دستگیری به آنها وجود نداشته باشد، هر ارگان وابسته به حاکمیت که نسبت به تظاهرات اعتراض جدی و قانونی کند مورد هدف بعدی تجمع کنندگان قرار خواهد گرفت.
تعداد زیاد، همدلی و احساس مسئولیت و فداکاری برای اشتراکات " ما " بدون شک رفتار هر حاکمیت ظالمی را تغییر خواهد داد.
انقلابهای مصر و تونس و دیگر جنبشهای آزادی خواهانهای که در منطقه خاور میانه در حال انجام است نکتهها و درسهای زیادی برای جنبش سبز داشته و خواهد داشت. اما چیزی که رویارویی نسل " ما " را با دیگر مبارزات مردمی ، و دیکتاتورهای ما را با امثال مبارک ها متفاوت کرده است، حاکمیتی است که با استفاده ابزاری از دین، مردم را در برابر مردم قرار میدهد و حتا به نیروهای نظامی خود در صورت لزوم حکم فقهی صادر میکند که در صورت طغیان یک جوان عاصی و ناراضی از کشتن او هراسی به دل راه ندهد!. اما اینکه آیا سربازهای ساده سپاه که بخشی از همین مردم هستند تا کجا فرمان سرکوب فرماندهان خود را بر علیه هموطنان خود اجرا کنند سوالی است که به راحتی پاسخ نتوان گفت. گرچه در هر حاکمیتی اجیر و مزدور فراوان است اما نگرانی ما اینها نیستند. چالش بزرگ ما رودررویی با بسیجی هایی است که با ایمان به شعار " مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد" با " ما " میستیزند. شعاری که اگر بر ضدّ دشمن خارجی متجاوز استفاده شود باعث افتخار است اما آنگاه که بر علیه هموطنان بی سلاح و مظلوم خود سر داده شود نمایانگر جهالتی دردناک است.
بدون شک کودک جدید آزادیخواهی ملت ایران دوستداران و فرهیختگان و نخبگان زیادی دارد که به او خواهند آموخت چگونه در مملکت خویش احساس غیر خودی بودن نکنند. نسل "ما" بیدار شده است و ۲۵ بهمن نشانهای از آغاز پایان یافتن انکار "ما"ست.
هادی سرمدی
۲۸ بهمن ۱۳۸۹/ ۱۷ فوریه ۲۰۱۱