iran-emrooz.net | Mon, 14.03.2005, 11:45
آینده حکومت در ایران؟
دکتر کمالالدین آذری
سهشنبه ٢٥ اسفند ١٣٨٣
این روزها چه در ایران و چه در سراسر خاورمیانه سخن از دموکراسی است و جهان آشکارا به این سوی میرود. در همسایگی ایران در کشورهایی که هرگز انتخابات آزاد وجود نداشته، علیرغم شرایط سخت و نامتعارف گامهایی جدی به سوی دموکراسی یا مردم سالاری برداشته میشود.
اما استمرار این روند و به سرانجام رسیدن آن نیازمند درک روشنتر و عمیقتری از دو موضوع است: اول، رابطه متقابل میان دموکراسی و جایگاه فرد در جامعه، و دوم استفاده ابزاری از دموکراسی برای پیشرفت جامعه میباشد.
فرادستی ذهنیت و فرهنگ سنتی لاجرم محصولی جز ساختارهای سیاسی سنتی از قماش آنچه در ایران شاهد آن میباشیم نخواهد داشت. با ذهنیتی آغشته به سنت نیز جنبش آزادی خواهانه در حال رشد ما امکان موفقیت نیافته و از این گذار هرگز به مقصد دموکراسی نخواهد رسید. از این روی توجه به یکی از مهمترین وجوه تمایز میان ذهنیت سنتی و مدرن یعنی نگرش و رویکرد کاملا متفاوت آنان به نقش، جایگاه و حقوق فرد و فردیت در اجتماع امری لازم است.
ذهنیت مدرن فرد را واحد اصلی جامعه، آزاد، سر منشاء و سرچشمه خلاقیت ابتکار و تولید، توانمند و در عین حال مسئول اصلی زندگی و امکان سازی برای خویش تعریف مینماید.
پر رنگترین وجه هویت در ذهنیت مدرن نه هویت گروهی و جمعی بلکه فردی و فردیت است. ذهنیت مدرن بر مبنای اعتقاد به هویت منحصر به فرد قرار دارد. از سوی دیگر نگرش سنتی فرد و فردیت را از طریق هویت گروهی شناسایی نموده و تلاش و خلاقیت "فرد" را صرفا در محدوده خواستهای گروهی میخواهد و ارزش میدهد.
نگرش مدرن پیشرفت کل جامعه و گروه را مدیون استعداد، خلاقیت و پشتکار فرد در نوآفرینی و شهامت ، بخصوص شهامت او در پذیرش ریسک شکست در مسیر متحقق نمودن و دسترسی به آرزوهای و خواست های خصوصی و منحصر به فردش میداند.
ساختار سیاسی و حقوقی مدرن، یعنی دموکراسی نیز بدین طریق و بر این اساس بر مبنای دفاع از حقوق و آزادی فرد و فردیت در برابر حکومت و دیگر اعضای با قدرت آن اجتماع پیریزی و تکامل یافته است.
ولی بایستی توجه فراوان به این مهم کرد که بدون فرادستی ذهنیتی مدرن و فردیت محور در جامعه دموکراسی هرگز بستری مناسبی برای استقرار و دوام نخواهد یافت.
در عرصه سیاستهای کلان اجتماعی و نقش لازم حکومت در این زمینه نیز رویکرد فردیت محور بر پایه استدلال و منطق متفاوتی از رویکرد گروه محور استوار است. رویکرد فرد محوری منفعت جامعه و گروه را در بوجود آوردن شرایط مساعد و مناسب و امکانات مساوی برای ظهور و رشد نبوغ فرد و تشویق او به تلاش و پشتکاری توضیح میدهد. نبوغ و استعداد، شجاعت و سختکوشی، زن و مرد، اصل و نسب، ثروتمند یا فقیر، سیاه و سفید نمیشناسد. هیچ کسی از پیش نمیداند که چنین خصوصیاتی و خلاقیتهای استثنایی در کدام قشر و گوشهایی از جامعه در نزد دختر و پسر جوانی لانه نموده است. پس بوجود آوردن شرایط مناسب و فراهم آوردن امکانات برای شکوفا گشتن چنین استعدادهایی برای اقشارکم قدرت اجتماع و کسانی که بدون چنین حمایتی قادر به جستن آرزوهای خود و ترقی و رشد نخواهند شد لازم است. از برکت رشد و پیشرفت فرد کل اجتماع نیز بهرهمند میشود.
ذهنیت مدرن استعدادهای منحصر به "فرد" را تشویق و از انباشت تلاش او حمایت مینماید. و عدالت اجتماعی را در فراهم آوردن امکانات برابر میجوید. بر خلاف آن جوامع سنتی با رویکرد گروه محوری برابر سازی تحمیلی را عین عدالت محسوب مینماید. بنابراین در جامعه مدرن هر برخوردی که مانع بروز و عرضه خلاقیتهای فرد در زمینههای گوناگون منجمله فرهنگ ،هنر، اقتصاد و سیاست بگردد سدی در مقابل رشد و پیشرفت جامعه محسوب میگردد.
موضوع دوم نقش دموکراسی و استفاده ابزاری از دموکراسی برای رشد و پیشرفت کشور و جامعه میباشد.
هر چند رسیدن به یک نظم سیاسی دموکراتیک برای کل جامعه و بخصوص احزاب سیاسی میتواند و میبایستی یک هدف باشد، ولی این موضوع برای ما از هم اکنون میبایستی روشن باشد که جامعه برای رهایی نیروهای مولد خود و پیشرفت و ترقی فقط با آزاد کردن و توانمند شدن ميلیونها افراد خلاق و با استعداد میتواند به سرعت بپش رود. و بدین لحاظ است که جنبش دموکراسی برای رسیدن به مقصد نیازمند رهبری و روشنگری خاصی است که فقط از توان نیروهایی برمیآید که چنین برنامهی را سر لوحه اهداف خود قرار داده و آنرا برای مخاطبین خود بروشنی ترسیم بنمایند.
در تاریخ جوامع جهان ، جامعه امریکا بیش از هر جامعه دیگری نمودار و بازتاب چنین ذهنیت و رویکردی است. متاسفانه به دلایلی که در این گفتگو مکانی ندارد این نمونه کمتر مورد توجه روشنفکران و ایرانیان آزادیخواه قرار گرفته است.
گو اینکه سرآغاز نظری و فلسفی مدرنیته را میبایستی در افکار متفکرین اروپایی بخصوص لاک سراغ گرفت ولی ظهور آن در قالب یک حکومت را میباست در تولد آمریکا جستجو نمود. مبنای حکومت در آمریکا برای نخستین بار در تاریخ بشر بر اساس حقوق فرد و دفاع از این حقوق در مقابل حکومت قرار گردید.
چنین امری البته به لحاظ و در شرایط خاصی پدید آمد. کارل مارکس در سالهای ١٨٥٠ در ایدلوژی آلمانی، آمریکا را مدرنترین حکومت جهان ارزیابی نموده ولی بر این باور بود که چنین حکومتی فقط با حفظ بردهداری توانایی دوام خواهد یافت. انقلاب فرانسه را بسیاری سر آغاز دوران مدرن میدانند. ولی پس از جنگ واترلو تا خاتمه جنگ دوم جهانی اکثر دول اروپایی سیاست محدود کردن آزادیها و حقوق فردی را به نام مصلحت و خیر جامعه با جدیت دنبال مینمودند.
رشد دموکراسی را در خود اروپا، مکان تولد نظری آن، نیز میتوان به مقدار قابل توجهی ناشی از تاثیر نمونهوار رشد بیسابقه امریکا در عرض ١٥٠ سال پس از شکلگیری حکومت مدرن آن دانست. در عرض این مدت امریکا با تبدیل گشتن به نیرومندترین کشور جهان، نقش حکومت مدرن در رشد و پیشرفت جامعه و کارکرد آن در رقابت بین کشورها را به نمایش گذارد.
اوضاع کنونی و بس بحرانی کشور ما و تجربیات تاریخی، پروژه دموکراسی را تنها طریق اداره سیاسی جامعه برای حفظ حرمت و کرامت انسانی و زمینه سازی برای بروز و شکوفایی اقتصادی و اجتماعی از طریق پرورش استعدادها ملی و بوجود آوردن امکانات رشد فردی و تنها راه ممکن برای رشد و پیشرفت کشور در مقابل ما قرار داده و تاریخ نیز روشن نموده که مدرنیته و ساختارهای آن نه در ادامه سنت بلکه از طریق گسست کامل با ساختارهای اجتماعی سنتی امکان پذیر است. در پایان باید متذکر بشوم که مدرنیته فقط با ذهنیت فردیت محور امکان پذیر است و استمرار سنت ما را به سر منزل دموکراسی نخواهد رساند.