iran-emrooz.net | Wed, 22.12.2010, 9:25
ترور کور و انتقام کور
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹ – 21 دسامبر 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
عملیات انتحاری عوامل جندالله در چابهار در روز تاسوعا دهها قربانی از خود بر جا گذاشت و موجی از تنفر و انزجار عمومی در ایران و جهان را برانگیخت. به فاصله کمتر از چند روز از آن فاجعه، رژیم ایران در یک عملیات انتقامجویانه 11 نفر از زندانیان بلوچ را به دار آویخت. بلافاصله، جندالله تهدید کرده است که دست به انتقام خواهد زد و به ازای هر نفر اعدامی ۱۰ نفر را خواهد کشت. دو نیرویی که در دو سوی این مسابقه قتل و ترور قرار گرفتهاند نشان دادهاند که جز فرهنگ خشونت و انتقام راه دیگری برای حل مشکلات خود نمیشنانسد، و هر یک رفتار دیگری را توجیه کننده واکنش خود میدانند. و در این دور باطل خشونت، البته مردم عادی کوچه و بازار هستند که قربانی عملیات تروریستی جندالله میگردند، و زندانیان بیدفاع بلوچ که دسته دسته به چوبههای دار سپرده میشوند. علاوه بر این، این سلسله از خشونتها، با دامن زدن به اختلافات مذهبی شیعه و سنی، میرود که بلوچستان ایران را صحنه عملیاتی کند که در عراق و پاکستان در چند سال گذشته رواج داشته و هزاران نفر را کشته و زخمی کرده است.
عملیات انتحاری هفته گذشته یکی از خونبارترین عملیات تروریستی در ایران بوده است. عملیات مبتنی بر فرهنگ «استشهاد» که در سایه بنیادگرایی اسلامی در دو سه دهه اخیر در خاورمیانه شکل گرفته و جمهوری اسلامی یکی از مبلغان و مروجان آن (دست کم در فلسطین) بوده به ایران نیز راه یافته است. علاوه بر اسراییل، عراق و پاکستان و افغانستان در سالهای اخیر صحنه بزرگترین خشونتهای انتحاری بودهاند. در عملیات انتحاری، البته مذهب انگیزهای بسیار قوی است، و قرائت مذهبی هرچه خشونتبارتر و دیگرستیزتر باشد راحتتر برای این منظور میتواند به کار گرفته شود. از این رو، القاعده که نحله سلفی اسلام را برای خود برگزیده و آن را ترویج میکند بیش از هر نیروی دیگری این سلاح را به کار گرفته و در کارگیری آن موفق بوده است. بیشترین عملیات انتحاری کور که در یکی دو دهه گذشته در سراسر جهان صورت گرفته کار القاعده و وابستگان سلفی آن بوده است. و اکنون شواهدی در دست است که جندالله نیز به همین اردوگاه پیوسته و به همین دلیل عملیات ترور انتحاری خود را تشدید کرده است.
در مورد سابقه جندالله و گرایش سلفی آن در سالهای اخیر، دکتر عبدالستار دوشوکی روشنفکر و محقق بلوچ، تحقیق دقیقی انجام داده و آن را در نوشتهای که در محکومیت ترور اخیر نوشته به تفصیل آورده است[۱]. آقای دوشوکی همچنین در این نوشته از سازمانهای بلوچ خواسته که برای جلوگیری از گسترش این نوع از خشونت و فرهنگ سلفی در بین سنیمذهبان بلوچستان، عملیات ترور جندالله را محکوم کنند و از این سازمان فاصله بگیرند. او به درستی از نیروهای سیاسی بلوچ میخواهد که «به دور از تعصب کورکورانه، تجاهل فرقه گرایانه و یا "سیاست بازی"، و با استناد به منشور جهانی حقوق بشر، دمکراسی کثرت گرا، سکولاریسم، اصل انسانمداری و نفی خشونت بعنوان یک اصل خدشه ناپذیر، مواضع خود را مشخصاً و بدون ابهام در مقابل خشونت و کشتار های به اصطلاح "شرعی" جندالله و عملیات مرگبار آن روشن سازند». همان طور که آقای دوشوکی گفته است، هیچ یک از سیاستهای سرکوب و خشونت و تبعیض جمهوری اسلامی که علیه اقلیت بلوچ به کار گرفته شده نمیتواند کاربرد خشونت کور و قتل عام انسانهای بیگناه در عملیات انتحاری را توجیه کند.
ولی محکومیت اعمال جندالله بدون توجه به زمینههای این خشونتها و واکنش رژیم و سیاستهایی که در قبال جندالله به کار گرفته است کمک چندانی به حل مشکل نخواهد کرد. رژیم جمهوری اسلامی نشان داده است که جز خشونت زبان دیگری را برای حل و فصل مسایل و مشکلات سیاسی و اجتماعی خود نمیشناسد. از این رو در برابر عملیات تروریستی جندالله نیز رژیم تنها به حربه قتل و اعدام، آن هم به ظالمانهترین و بیرحمانهترین نوع آن، متوسل شده است. اعدام ۱۱ تن بلوچ اسیر تنها یک عمل انتقامجویانه نبوده و بلکه زبونانه و ظالمانه نیز بوده است. یعنی رژیم که نمیتواند عاملان ترور را بگیرد و بکشد (خود، خود را کشتهاند) و دستش به آمران ترور نمیرسد، به گروگانکَشی و گروگانکُشی دست زده است. رژیم به فاصله چند روز از عملیات تروریستی اخیر، زندانیان بلوچ را که از مدتها پیش در زندان بودهاند و نمیتوانستهاند نقشی در بمبگذاری داشته باشند دست بسته به دار میزند. رژیم البته چنین وانمود میکند که این افراد به دلیل عملکرد خود محکوم به اعدام شده بودند، ولی اگر چنین بود چرا پیش از این عملیات سخنی از محکومیت آنان در میان نبود و بلافاصله پس از این عملیات و آن هم به صورت گروهی این افراد ناگهان به دار آویخته شدند؟
سیاست اعدام البته ضد انسانی است. علاوه بر این، اعدام انتقامجویانه از یک خو و فرهنگ بدوی وحشی حکایت میکند - فرهنگی که کشتن گروگان را نیز مجاز میشمارد. البته رژیم از سیاست اعدام هدف سرکوب را دنبال میکند، و بر آن است که از طریق کشتن و اعدام بذر ترس را در بین مخالفان خود بپراکند و آنان را رام کند. ولی این سیاست حتا اگر در جاهایی مؤثر باشد و باعث «عبرت» دیگران شود، به سختی میتواند در مورد کسانی که حاضرند با عملیات انتحاری جان خود را فدا کنند کارآیی داشته باشد. یعنی که سیاست انتقامجویانه اعدام که از سوی رژیم دنبال میشود نه تنها وحشیانه و بدوی است که بیهوده نیز هست. در واقع میتوان استدلال کرد که کاربرد سیاست انتقامجویانه اعدام در برابر عملیات تروریستی تنها هیزم بیشتری به این آتش میافزاید و تروریستها میتوانند با تحریک احساسات عمومی مردم خود افراد جدیدی را به ارتکاب این عمل بکشانند - و جندالله از این قاعده مستثنا نیست. به عبارت دیگر، رژیم جمهوری اسلامی با این گونه اعدامها عملا به گسترش تروریسم و فجایع دیگری از قبیل آن چه که در چابهار رخ داد کمک میکند.
این اولین بار نیست که جندالله دست به ترور کور میزند و فاجعه میآفریند. ولی فاجعه اصلی آن است که جمهوری اسلامی خود با اعمال سیاستهای تبعیض و خشونت و سرکوب، زمینههای پیدایش گروههایی مانند جندالله را فراهم کرده و سپس با ادامه همین سیاستها به رشد و گسترش آنها کمک نموده است. جمهوری اسلامی حتا از فرصتهای استثنایی که برای خلع سلاح جندالله پیش آمده استقبال نکرده و بلکه آنها را عملا از بین برده است. دستگیری عبدالمالک ریگی بنیانگزار و رهبر این گروه در بهار گذشته یکی از این فرصتها بود، ولی اعدام ریگی این فرصت را کاملا از بین برد. نگارنده همان موقع طی نوشتهای تحت عنوان «اعدام عبدالمالک ریگی – و ذبح صلح»[۲] به این موضوع اشاره کرد. کمتر از یک ماه بعد جندالله در انتقام از اعدام ریگی با انفجار دو بمب پیاپی جنایتی آفرید که دهها کشته و مجروح از خود بر جا گذاشت و نگارنده از آن تحت عنوان «جنایتی که فقط جندالله مسئول آن نبود»[۳] یاد کرد. در مورد اعدامهای انتقامجویانه اخیر نیز آقای دوشوکی تحلیلی دقیق و انسانی در این زمینه ارائه داده است[۴] که مراجعه به آن به خوانندگان توصیه میشود.
ترور جنایتبار هفته گذشته و انتقام کوری که رژیم از زندانیان بلوچ گرفت تنها حلقههایی جدید از دور باطل خشونتی هستند که در سه دهه گذشته در صحنه سیاسی ایران پیدا شده و گسترش یافته است. این حلقهها علایم خطرناک و نگرانکنندهای را نیز به همراه دارند. برای اولین بار در صحنه خشونتهای ایران عامل مذهب به صورت برجستهای نمایان شده است. گروه جندالله پس از اعدام ریگی به قرائت سلفی از اسلام روی آورده و اکنون از شیعیان مقیم بلوچستان به عنوان «خارجی» یاد میکند و قتل آنان را مجاز میشمارد (تفصیل بیشتر را در مقاله اول آقای دوشوکی ببینید). قدرت این عنصر فرهنگی در جذب و پرورش بمبگذاران انتحاری شناخته شده است - در این گونه عملیات، باید دیگران همه «خارجی» و «دشمن» تلقی شوند تا قتل کور آنان توجیهپذیر باشد. آن چه که میماند سیاست رژیم است: تا رژیم سیاست تبعیض و سرکوب و انتقامجویی خود را ادامه میدهد نتیجهای جز افزایش موج خشونت و گسترش تنفر مذهبی در جامعه ایران و عواقب فاجعهبار آن نمیتوان انتظار داشت.
---------------------