iran-emrooz.net | Tue, 05.07.2005, 8:31
سونامی فقر فلسفی، و نه فلسفهی فقر
محمد ارسی - شیکاگو
سهشنبه ١٤ تير ١٣٨٤
فقری که احمدینژاد را به ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزید مالی و اقتصادی نبود، فقر سیاسی و معرفتی، فقر فرهنگی و اخلاقی بود.
شماری از تحلیلگران ایرانی مانند برخی از اروپاییها و غربیها موضوع را خیلی جدی گرفتهاند. گویا انتخابات سوم تیر ماه خیلی انتخابات بوده و برندهی ماجرا با جلب رأی تودهی میلیونی فقرا، توانسته بر همهی اصلاح طلبان و عقلاء و رقبای موجود چیره شود.
کار به جایی کشیده که کسانی از اصلاح طلبان دوم خردادی سخن از سونامی فقر میگویند و انتقاد از خود میکنند که در آزادی و دمکراسی خواهی زیاده روی کردهاند و به امر عدالت و مسئله فقر و فاقه موجود در جامعه آنگونه که شاید و باید نپرداخته اند.
به ادعای آنها، در نتیجهی اهمیتی که احمدی نژاد به عدالت اجتماعی و رفاه حال فقرا و مستمندان و زحمتکشان داده به آن سبب بوده که از صندوق رأی عمومی پیروز و برنده بیرون آمده است.
صاحب این قلم اما برحسب نکاتی که در زیر میآید موضوع را به گونهی دیگری میبیند.
اولاً، این سپاه و بسیج و شبکه امنیتی- اطلاعاتی رژیم فقاهتی بود که با یک توطئهی حساب شده، با خریدن رأی فقرا و مسکینان، با تهدید و ترساندن مخالفان، با تقلب علنی و سراسری در دادن رأی و شمردن آرایِ رأی دهندگان، احمدی نژاد را برنده اعلام کردند.
این "انتخابات" یک کودتای علنی بود که با تایید عملی ولی فقیه، همراهی اعضاء شورای نگهبان، و با کوشش همه جانبهی هئیتهای مؤتلفهی اسلامی و گروههای ذوب شده در مکتب ولایت فقیه، انجام گرفت.
در واقع امر، دور دوم "انتخابات"، رقابت واقعی میان علی خامنهیی و هاشمی رفسنجانی بود که با کودتای بسیار فنی و پیچیدهیی اینگونه فعلاً پایان یافته است.
دوم اینکه، این کودتای انتخاباتی در فضای تحریم انتخاباتی صورت گرفت. قهر با صندوقهای رأی، عدم حضور حدود ٢٠ میلیون ایرانی در روز "انتخابات" آن گشاده دستی را به سپاهیان و بسیجیان داد تا به سهولت و تردستی تمام نقشه خود را عملی کنند.
معرکه گردانان کودتای انتخاباتی با آگاهی قبلی از عدم حضور ٢٠ میلیون ایرانی در روز انتخابات ریاست جمهوری در طرح و اجرای کودتایشان دلیرتر شدند... آن تحریم بی موقع هدیه یی پُرقیمت به سپاهیان و بسیجیان بود که از آن خوب سود بردند.
سوم اینکه، از فردای فوت آیتالله خمینی، سپاه و بسیج و دستگاه امنیتی به تکیه گاه اصلی حکومت اسلامی تبدیل شد. با شروع اصلاحات و روی کار آمدن محمد خاتمی، این سپاه پاسداران و نیروی امنیتی و بسیجی بود که به صورت حزبی مسلح و با برنامه، درهم شکستنِ اصلاح طلبان دوم خردادی را با هر وسیلهی ممکن به عهده گرفت.
در جریان سرکوب جنبش دانشجویی، مطبوعاتی، اجتماعی و اصلاح طلبانه و سراسری بود که سپاه پاسداران و امنیتیهای مربوطه با تایید آقای خامنه یی در نهادهای مهمی چون رادیو تلویزیون و مجلس و قوهی قضائیه شریک قدرت شدند و برای ریاست جمهوری نیز با آوردن چهار کاندیدا یعنی احمدی نژاد، قالیباف، محسن رضایی و علی لاریجانی، خیز برداشتند.
تهدیدهای نظامی پی درپی جورج بوش، رییس جمهوری آمریکا نیز مؤثر افتاد. یعنی آن دخالتها در امور ایران، بهانه به دست سپاه و بسیج و امنیتیها داد تا به نام امنیت ملی و دفاع از کیان اسلام و تمامیت ارضی ایران در برابر تهدیدات خارجی جو را امنیتی- نظامی بکنند. در نتیجه عنصر امنیتی-نظامی بازیگر میدان، معرکه گردان و همه کاره شد. در چنین جوّ پادگانی- امنیتیِ پنهان و آشکاری که به وجود آمده، روی کارآمدن یک افسر بسیجی- امنیتی حزب اللهی با روش پادگانی اجتناب ناپذیر میشود.
پایان سخن اینکه: اگر زبان و زندگی به اصطلاح خلقی و اسلامی محمود احمدی نژاد سبب کسب ١٧ میلیون رأی شده، پس در دور اول انتخابات، این آرای چرا کسب نشد؟ چرا پنج میلیون فقط رأی آوردند؟ جامعه در عرض یک هفته آیا ١٢ میلیون فقیر و دردمند و مسکین زایید؟
تازه اگر فقرا و انبوه نیازمندان بودند که رأی دادند، باید به مهدی کروبی رأی میدادند که با قاطعیت از اعطای ٥٠ هزار تومان به بیچیزان سخن میگفت و از احمدی نژاد معروفتر و مومنتر و انقلابیتر هم بود.
دوستان زحمتکش و اصلاح طلبی که بی هیچ تردیدی، از دموکراتیک ترین و اثرگذارترین نیروهای صد سال اخیر ایران محسوب میشوید، زیاده روی در آزادی و دموکراسی خواهی، کوتاه آمدن در عدالت خواهی و همدردی نکردن با فقرا، اشکال کار شما نبود.
ایرادتان اتفاقاً در کوتاه آمدن روی دموکراسی و آزادیهای فردی و جمعی بود که به اعتبار و موقعیت تان سخت ضرر و زیان وارد کرد. روزی که بر سر آزادی مطبوعات و رسانههای جمعی در برابر حکم محمد علی شاهی ولی فقیه، میباید میایستادید، نایستادید.
آن زمانی که مجلس ششم پرافتخار را به مجلس دوم مشروطه میباید تبدیل میکردید، نکردید و در نتیجه زمان و مکان را یک جا از دست دادید و ناگزیر، مابقی پیکار برای آزادی و اصلاح حال ایران را در تنهایی و خار در گلو پیش بردید که آن هم به سبب دشمنی و سرگوبگریهای جناح حاکم، عداوت طلبی روزافرون اپوزیسیون، بی تابی و شتابزدگی برای پیروزی در میان مردم، و ناپایداری روشنفکران در دفاع از اصلاح طلبی... کوششهایتان را به نتیجهی مفید لازم نرسانید.
ایران و ملت ایران با این انتخاب و انتخابات حقیقتاً تحقیر شدند. چنین تقلب تحقیرآمیزی نظیر زیادی در جهان ندارد.
حال، بوف کور پیرمردان خنزر پنزری شورای نگهبان از ویرانهی انتخابات نهم سر بیرون آورده، ویرانی تمامی ایران را انتظار میکشد.
اکنون با وضع تراژیکی که پیش آمده چه باید کرد؟
افتادن به دام خنزر پنزریان از شرف و شعور تهی، چارهی کار ایران نیست.
لکاته بازیهایی که نامش را حمایت از فقرا و اعمال خلقی گذاشتهاند شیفته و مجذوبمان نکند. چارهی فقر و ناداری، دموکراسی، آزادی و حکومت قانون است. فقر و فاقه را با انبوه سرمایه گذاری، با بهبود مدیریت و رشد تکنولوژی با دوستی با جهانیان، با احترام به مالکیت و تولید ثروت میتوان به تاریخ، به گذشته سپرد.
با بنجُل فروشیهای پوپولیستی و زاهد منشی در مقام رهبری فقر و ناداری چاره نمیشود...
فلش بزرگ را که مسیر دموکراسی آیندهی ایران را نشان میدهد ترسیم باید کرد.
جبههی دموکراسی و حقوق بشر را با خودی دانستن هر فردی با هر ایده و دین و قومینی محکم و پایدار باید ساخت. بی هیچ پسوند و پیشوندی.