iran-emrooz.net | Tue, 15.03.2005, 11:39
چرا ایران نباید بمب هستهای داشته باشد؟
کمینگاه وحشت!
مرتضی نگاهی
http://www.negahi.com
سهشنبه ٢٥ اسفند ١٣٨٣
كشور ما ايران در آستانه تحولی سرنوشت ساز قرار گرفته است. طی ماههای آينده، نظام سياسی ايران مجبور به اتخاذ تصميماتی است كه نه فقط بر زندگی تك تك ما ايرانيان تاثير میگذارد، بلكه آينده وطن و چندين نسل از فرزندانمان را تعيين میكند.
با اين همه ما فرزندان ايران گويا حق نداريم در باره آينده خود، كشور و فرزندانمان اظهار نظر كنيم. گويی اين كشور ميراث شخصی افراد و گروههايی است كه از قضای روزگار، به قدرت و موقعيتی دست يافتهاند و از همين رو، هرگونه تصميم در باره سرنوشت كشور را در انحصار خود میدانند و برای كثيری از فرزندان اين مرز و بوم حتی حق اظهار نظر در باره موضوعی كه به حيات خود و فرزندانشان مربوط است، قائل نيستند.
(احمد زیدآبادی)
این کلمات را که از دل سوختهای برخاسته، روزنامه نگار خوب میهن مان احمد زید آبادی نوشته است. سخنانی که تامل بایدش و بسیار تامل بایدش.
ایران با رد امتیازهای آمریکا و اروپا در جهت متوقف کردن کلیه برنامههای غنی سازی اورانیوم، بازی خطرناکی را آغاز کرده است. غنی سازی فقط برای ساخت بمب هستهای به کار میرود و گرنه اروپا از اول متعهد شده بود که سوخت لازم را برای انرژی اتمی در اختیار ایران بگذارد تا ایران از نیروگاه بوشهر برق تولید کند. امری که حتی در ژاپن انجام میگیرد. من نمیدانم آقای حسن روحانی فارغ التحصیل فیضیه قم یا آقای موسویان – که نامش در کشتار کافهء میکونوس برلین سر زبانها افتاد- تا چه اندازه از اتم و تبعات احتمالی شوم آن آگاهی دارند. امروزه در آلمان و سوئد و روسیه نیروگاههای اتمی به تدریج تعطیل میشوند. فاجعهء "چرنوبیل" زنگ خطر بزرگی بود از کمینگاه وحشت این نیروگاهها.
مطلب از این قرار است که زمامداران جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا، ایرانیان را به "خودی" و "غیرخودی" تقسیم کردند. این خط کشیهای "حذفی" آن چنان به مذاق قدرتمندان خوش آمد که "خودی"ها را هم بارها و بارها غربال کرده تا به به اصطلاح یک انسان نمونهء "مکتبی" خلق کنند. انسانی از نوع "انسان شوروی" که استالین کوشش کرد در اتحاد شوروی خلق کند. و انسان "مکتبی" جمهوری اسلامی مخلوقاتی به نامهای حزب الله و بسیجی و "دانشجویان خط امام" و غیره... بودند. همگی یک شکل و یک شمایل، شروع کردند تا به اصطلاح نخستین حکومت الهی "ولایت مطلقه" را در ایران پیاده کنند. "انسان مکتبی" ریش توپی دارد، پیراهنش روی شلوارش افتاده، گاه پوتین میپوشد تا خوب له و لورده کند و گاه –اگر وزیر و کیل و دولت مدار باشد- دمپایی به پا میکند تا به خدا نزدیک تر شود انگار! او به راحتی میتواند با زنجیر و پنجه بوکس دانشجویان دختر و پسر را خط خط کند و حتی گاه با فریادهای "یا زهرا" و" یا امام" هلاک شان کند. او میتواند مخالفین را قصابی کند، توطئه قتل دهها نویسنده و شاعر را بچیند (ماجرای اتوبوس نویسندگان و شاعرانی که عازم ارمنستان بود و قرار بود دسته جمعی در درهای سقوط کند و آن همه فرهیختگان کشور در آنی هلاک شوند!)
این انسان مکتبی نوع صادراتی هم دارد که حالا در گوشه و کنار دنیا در سمتهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگلی و ادبی و مذهبی و تبلیغاتی - ایضا با همان ریش توپی (با اندکی آرایش و پیرایش) - و پیراهنهای یقههای آخوندی دکمه بسته و کت و شلوارهای دوخت خارج و شیک، به رتق و فتق امور میپردازد. رتق و فتقی که پیشترها اغلب جنبهء تروریستی داشت و اکنون بیشتر جنبههای تجاری و نظامی دارد. اینان "خودی"های حکومتیاند.
اما پس از مهاجرت میلیونی ایرانیان "غیرخودی" به خارج اتفاق مهمی دیگری نیر افتاد. در گوشه و کنار دنیا - به ویژه در کشورهای آزاد- ناگهان ایرانیان دیگری رخ نمودند که سرآمد آن جوامع در هر رشته و زمینهای بودند. پزشکان و جراحان ایرانی شهره آفاق شدند، طرح اتوموبیل طراح جوان ایرانی در فرانسه فروش اتوموبیلهای رنو را چند برابر کرد، در سوئد و انگلیس و آلمان ایرانیان در زمینههای تجارت و سیاست سرآمد شدند و البته در آمریکا مهم ترین شرکتهای کامپیوتری و تکنولوژی زیر نگین ایرانیان میچرخد. از ئی بی Ebay گرفته تا یاهو و گوگل و ... شرکتی نبود و نیست که یک نفر ایرانی جزو پایه گذارانش نباشد. برخی از ایرانیان در ناسا و فضانوردی هم موفقیتهای شایانی به دست آوردهاند. گفته میشود در تاریخ معاصر آمریکا یهودیان و ایرانیان بیشترین علم وتخصص را به کشورهای ایالات متحد، کانادا و استرالیا به ارمغان آوردهاند.
موفقیت حیرت آور ایرانیان در این رشتهها متوقف نمیشود بلکه در دنیای سیاست و برنامه ریزیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هم ایرانیان خوش درخشیدهاند. این همه را گفتم که بنویسم که اما همین ایرانیان در کشور زادگاه خود به عنوان شهروندان "درجه دو" و "غیرخودی" محلی از اعراب ندارند. ایرانیی که در آمریکا معاون وزیر اقتصاد میشود در زادگاه خودش به اندیکاتور نویسی ادارهء ثبت و اسناد هم پذیرفته نمیشود. چرا که این ایرانی مثلا نماز نمیخواند یا مذهبش بهایی است یا این که ریش ندارد و صورتش را اصلاح میکند و عطر و اودکلن میزند!
حالا قشری از زمام داران حکومت اسلامی مست از بادهء قدرت و بهای بالای نفت و فرآوردههای "رانت"، برای آن که قدرت خود را چهارمیخه کنند و بتوانند در منطقه و جهان حرف اول و آخر را بزنند، مدتی است که در نهان و آشکار میخواهند خود را به انرژی و سلاحهای هستهای هم مسلح کنند. برنامههایی که ایران در حال حاضر نه به آن نیاز دارد و نه در جهت منافع ملی ایران است.
نکتهء مهم این جاست که حکومت انقلابی ایران با راندن شهروندان "غیرخودی" به خارج، دارای مدیریت و برنامه ریزی مناسب با تکنولوژی اتمی نیست. برای همین است که بارش برفی چند روزه به فاجعه میانجامد و زلزلههای کم قدرت هزاران کشته و بی خان و مان برجای میگذارد. (ابراهیم نبوی نویسندهء خوب میهنمان پیرامون همین موضوع مطلب نغزی نوشته است که در سایتش موجود است.)
شوربختی این جاست که حکومت هنوز که هنوز است با آن همه لوله گاز و وفور نفت نمیتواند مسجدی را در مرکز تهران گرم کند. مومنان برای گرم شدن با خود چراغ والور و بخاری علاءالدین به مسجد میبرند که چند ماه پیش این بخاریهای نفتی باعث آتش سوزی مهیبی گردید که ٦٠ نفر کشته بر جای گذاشت. در ایران اسلامی دو قطار حامل مواد شیمیایی در نزدیکی نیشابور با هم تصادم میکنند، منطقهای ویران میگردد و از کشته پشته درست میشود! هر ماه با ترکیدن کپسولهای گاز صدها نفر جان میسپارند، جادههای ایران میدان قتل و کشتار است. کسی نوشته بود که شمار قربانیان جادههای ایران در یک سال گذشته بیشتر از کل تلفات عراق در حال جنگ و تروریسم بود. آمار مرگ و میر جادههای ایران در تمام دنیا بالاترین است. هواپیماهای کهنه و فکسنی مرتب سقوط میکنند و خانوادهای نیست که عزادار نباشد، اتوموبیلهای قدیمی شبها با چراغهای خاموش حرکت میکنند و سطح لاستیک شان آن چنان صافاند که با مختصر دست اندازی در جادههای پردست انداز ایران میترکند و فاجعه میآفرینند. ایران خود به خود "کمینگاه وحشت" است و حالا میخواهند با ایجاد یک "کمینگاه وحشت بزرگ" فجایع بیشتری به ارمغان آورند. فاجعهء چرنوبیل، نیروگاه صلح آمیز شوروی هنوز داغ است و قربانیانش نوزادهای بی سر میزایند و در خردسالی پیران را میمانند و در نوجوانی میمیرند!
اما اینجا مسالهء بسیار مهم دیگری نیز وجود دارد. ایران ادعا میکند که تکنولوژی هستهای را برای نیازهای صلح آمیز مصرف خواهد کرد. ولی در نظر حاکمان اسلامی عملیات انتحاری فلسطینیها، که سبب کشته شدن دهها نفر میگردد، یک عملیات شهادت طلبانه و قهرمانانه است. انیس نقاش قاتل از فرزندان محبوب حکومت اسلامی است که به خاطر اقدام به قتل بختیار (این اقدام او یک پیرزن فرانسوی را برای ابد معلول کرد و یک فرانسوی را به هلاکت رساند) امتیازهای اقتصادی بسیاری از دولت میگیرد. روزنامهء کیهان در جریان حمله به برجهای نیویورک شیرینی پخش کرد و این عملیات را به مسلمین جهان تبریک گفت. اگر فردا، بر فرض ایران صاحب نیروی اتمی شد از کجا معلوم که بمباران هستهای اسرائیل یا آمریکا را یک عمل "صلح آمیز" و شهادت طلبانه و قهرمانانه نداند؟
تا روزی که ایران برای همهء ایرانیان نباشد و تمام ایرانیان شهروندان برابر و مساوی نباشند و قدرت بین تمام شهروندان تقسیم نشود، باید با اتمی شدن ایران مخالفت کرد.
این حق ایران است که به تکنولوژی اتمی دست یابد و فرزندان ایران زمین بسیاری هستند که میتوانند حتی بهتر از عبدالقدیرخان پاکستانی و کیم ایل سونگ دوم کرهای نیازهای انرژی ایران را رفع کنند. اما اگر تصمیمات مربوط به این تکنولوژی هم مانند "قدرت انحصاری" و "بنادراختصاصی" در اختیار شمار معدودی باقی بماند و نه همهء شهروندان که هیچ، حتی برخی از بالاترین نهادهای تقریبا انتخابی حکومت هم از آن بی خبر باشند، داشتن تکنولوژی هستهای نمیتواند "خیر" باشد بلکه "شر مطلق" و "کمینگاه وحشت" خواهد بود و البته دودش به چشم تمام ایرانیان خواهد رفت.
سانفرانسیسکو، ١٤ مارس ٢٠٠٥