iran-emrooz.net | Wed, 08.09.2010, 8:49
دیپلماسی چالهمیدانی
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۹ – 7 سپتامبر 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دیپلماسی بینالمللی جمهوری اسلامی به حد ادبیات چالهمیدانی سقوط کرده است. رییس این جمهوری در کاربرد بدترین القاب و عناوین در مورد رهبران سیاسی کشورهای جهان حد و مرزی نمیشناسد. القاب و عناوینی از قبیل احمق و کودن و بچه و آلت دست و مانند اینها اکنون به راحتی از سوی احمدینژاد در ملأ عام نثار رهبران کشورهای خارجی میشود. وزیر خارجه او در آستانه سفر به مصر رییس جمهور این کشور و رهبران عربی دیگری را که از مذاکرات صلح بین اسراییل و فلسطین حمایت کردهاند بیغیرت نامیده است. و تبلیغاتچیهای حاکمیت به رهبری کیهان شریعتمداری با کاربرد سخیفترین توهینهای جنسی به مقامات برجسته کشورهای خارجی و به خصوص زنانی که به خود اجازه دادهاند در مخالفت با مجازات وحشیانه سنگسار سخن بگویند سطح فرهنگ سیاسی و اجتماعی خود را به نمایش گذاشتهاند. این سطح از فرهنگ در برخوردهای داخلی حاکمیت با مخالفان رژیم و به خصوص در زندانهای رژیم به صورت شدیدتری بروز داشته و اکنون نمونههایی از آن به سطح بینالمللی نیز سرایت پیدا کرده است.
ادبیات هیئت حاکمه ایران در رابطه با مردم کشور و مخالفان سیاسی رژیم همواره لحن تحقیر گرایانه و توهینآمیز داشته است. آقای خمینی در برابر اعتراضات سازمانهای حقوق بشری به سرکوب و اعدام مخالفان رژیم اظهار میداشت که اینان بشر نیستند که حق یا حقوقی داشته باشند. او مخالفان خود را حشره خطاب میکرد و با این تعبیر بود که به خود اجازه میداد فرمان اعدام و قتل عامهای گروهی آنان را صادر کند. این ادبیات با روی کار آمدن احمدینژاد و باندی که از منحطترین عناصر فرهنگی جامعه ایران تغذیه کرده و اکنون ارگانهای مختلف حکومتی را در اختیار گرفته، به پایینترین سطوح خود تنزل کرده است. کاربرد تعبیراتی از قبیل «خس و خاشاک» از سوی احمدینژاد در مورد میلیونها مردمی که در اعتراض به کودتای انتخاباتی حاکمیت به خیابانها ریخته بودند نباید کسی را شگفتزده میکرد. احمدینژاد فرهنگ و سنتی را نمایندگی میکند که با استقرار جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه بر ایران مسلط شده و افرادی با منحطترین دیدگاهها و رفتارها را بر جان و مال مردم چیره کرده است.
این ادبیات اکنون از محدوده برخورد با مردم و مخالفان در درون کشور فراتر رفته و روابط بینالمللی و دیپلماتیک را نیز در بر گرفته است. روابط دیپلماتیک کشورها از ضوابط و اتیکت خاصی برخوردار است، و رهبران معمولا از کاربرد الفاظ و تعابیری که حاوی توهین یا افترا باشد در مورد رهبران کشورهای دیگر خودداری میکنند. این مسئله به خصوص در مورد کشورهایی که روابط سیاسی با یکدیگر دارند صادق است. اعزام سفیر از کشوری به کشور دیگر و تسلیم اعتبارنامه به رییس آن کشور متضمن این تعهد نیز هست که دو طرف رفتاری محترمانه با یکدیگر داشته باشند و در تعامل با یکدیگر از حد نزاکت خارج نشوند. تنها در مواردی که روابط بین دو کشور به سوی بحران میرود و ممکن است این روابط قطع شود و یا جنگی بین دو کشور اتفاق بیفتد ممکن است ما شاهد آن باشیم که رهبران کشورها یکدیگر را به نقض تعهدات خود متهم کنند و با یا کاربرد عبارات تهدیدآمیز یا احیانا نسبتهایی از قبیل «دیکتاتور» و مانند آن از آنان یاد میکنند. ادبیاتی که در این موارد به کار میرود بیشتر نمایانگر سطح فرهنگ طرفی است که از آن استفاده میکند تا این که نمایانگر واقعیت طرف مقابل باشد.
ایران البته در حال حاضر با هیچ کشوری در حال جنگ نیست. با اکثریت قاطع کشورهای جهان روابط دیپلماتیک دارد و با معدودی از کشورهایی نیز که رابطه ندارد (مانند مصر و آمریکا) در تلاش برای برقراری رابطه است. از این رو، نزاکت دیپلماتیک حکم میکند که جمهوری اسلامی در ارتباط با تمام کشورهای جهان (احیانا به استثنای اسراییل که آن را غاصب میشناسد و خواهان محو آن است) از ادبیات متناسب در عرف دیپلماتیک استفاده کند. این امر به خصوص در مورد کشورهای که ایران با آنان روابط سیاسی در حد سفیر دارد صادق است. ولی فرهنگ غالب که احمدینژاد آن را نمایندگی میکند چیز دیگری را میطلبد. او نمیتواند از کاربرد عبارات اهانتآمیز و تحقیرکننده خودداری کند. او حتا ممکن است از درک این که این عبارات در عرف دیپلماتیک ناپسند است آگاه نباشد. به این دلیل است که او نه فقط از این عبارات در ذم رییس جمهور آمریکا استفاده میکند و بلکه در کاربرد آنها در مورد رهبران اروپایی یا کشورهای عرب همسایه نیز ابایی ندارد.
مشابه همین مسئله در مورد سایر رهبران جمهوری اسلامی و امامان جمعه و سخنگویان و رسانههای وابسته به حاکمیت صادق است. برجستهترین این افراد حسین شریعتمداری است که به عنوان نماینده علی خامنهای دشنامنامه کیهان را منتشر میکند و ادبیات او برای همه کسانی که این نشریه را دیدهاند آشنا است. او اگر در زدن برچسبهای دشمن و منافق و خائن و مزدور و جاسوس و عامل اجنبی و مانند اینها حتا به صدیقترین خدمتگزاران و وفاداران به جمهوری اسلامی ابایی ندارد چگونه میتوان انتظار داشت که در مقابل منتقدان خارجی جمهوری اسلامی زبان و ادبیات دیگری را به کار بگیرد؟ کافی است که کسی از شخصیتهای سیاسی یا فرهنگی و ادبی جهان به مجازات وحشیانه سنگسار اعتراض کند تا نویسنده کیهان بلافاصله انواع توهینها و افتراها را به او ببندد. او حتا واتیکان و مقامات مذهبی جهان کاتولیک را هم از این ادبیات خود بیبهره نمیگذارد و در مقابل اعتراض ملایم نماینده پاپ، رسواییهای جنسی برخی از اسقفها را به رخ او میکشد و تمام دستگاه پاپ را آلوده به فساد جنسی وانمود میکند.
دلمشغولی جنسی و نگاه ابزاری جنسی به زن که وجه غالب فرهنگ حاکمیت را تشکیل میدهد به غالب توهینها و افتراهایی که از سوی سخنگویان و بلندگوهای حکومت مطرح میشود رنگ جنسی میدهد. اگر بازجوها با توهینهای جنسی به تحقیر زندانیان سیاسی میپردازند و یا آنان را به تجاوز جنسی تهدید میکنند (صرف نظر از مواردی که عملا به تجاوز دست میزنند) و یا اگر بسیجیان لباس شخصی با فحشهای رکیک جنسی به جان مردم میافتند آن را باید نشانی از دلمشغولی جنسی و نگاه ابزاری جنسی آنان به زن دانست. این دلمشغولی و نگاه ابزاری به زن البته در فرهنگ جامعه مردسالار ما ریشه دارد، و تا آنجا که به توهینهای جنسی به مردان مربوط است آنان میدانند که شنونده به این دلیل در برابر آنها آسیبپذیر است. ولی این تحقیرها و توهینها و افتراها وقتی مستقیما علیه زنان به کار گرفته میشود خشونت آن ابعاد به مراتب دردناکتری به خود میگیرد - واقعیتی که توهین کننده به خوبی از آن آگاه است و به همین دلیل هم آن را به کار میگیرد.
اکنون کیهان با استفاده از همین ادبیات به توهین شخصیتهایی مانند کارلا برونی همسر رییس جمهور فرانسه و چهار وزیر زن در کابینه دولت ایتالیا که مخالفت خود را با مجازات سنگسار در مورد خانم سکینه محمدی آشتیانی ابراز کردهاند پرداخته است. تعمد رژیم ایران بر جرم تلقی کردن روابط مرضی الطرفین جنسی و اصرار بر کاربرد مجازات ضد انسانی و وحشیانه سنگسار برای این رابطه، به درستی و به صورت بیسابقهای خشم و نفرت جهانیان را برانگیخته و موجی از اعتراض در جهان را به راه انداخته است. رژیم ایران به جای این که در برابر این اظهار تنفر جهانی به قبح عمل خود پی ببرد و این مجازات وحشیانه قرون وسطایی را به کناری نهد به واکنش خصمانه دست زده است. و آنجا که معترضان کسانی هستند که از دید فرهنگ غالب در ایران بیش از یک شیء جنسی بشمار نمیروند بدترین اهانتها و افتراها نثار آنان میشود. برای کیهان مهم این نیست که جهان در کلیت خود داد میزند که سنگسار و مجازاتهای خشن آن هم برای روابط عاشقانه شرمآور و ضد انسانی است، و بلکه مهم این است که آزادزنانی در بالاترین مقامات در جهان و از جمله در فرانسه و ایتالیا نیز به خود حق دادهاند که به این امر اعتراض کنند.
آزادزنی از دید کیهان و فرهنگ حاکم بر ایران البته جرم و فساد تلقی میشود، و به همین دلیل زنانی که در ایران کمی از خود آزادی و استقلال (از جمله، مالکیت بر بدن خویش) را نشان دهند با شلاق و زندان و اعدام و سنگسار روبرو میشوند. برای اینان وجود زن آزاد به خودی خود جرم است، و این آزادی مترادف با خصوصیاتی است که کیهان از آنها تحت عنوان بیبند و باری و خیانت و خودفروشی یاد میکند. از این رو، کیهان کمترین تردیدی در فاحشه خواندن خانم برونی یا وزیران ایتالیایی از خود نشان نمیدهد. از دید نویسندگان این روزنامه زن یا در چادر است و اسیر و برده و مطیع مرد، یا فاحشه و بی بند و بار. و برای کیهان مهم نیست که با این برخورد به بانوی اول فرانسه توهین میکند و یا با توهینهای جنسی به اعضای کابینه ایتالیا ممکن است به روابط این کشور با ایران صدمه بزند. همه میدانند که شریعتمداری به عنوان نماینده خامنهای کیهان را اداره میکند و کیهان بزرگترین رسانه تبلیغاتی رژیم حاکم بر ایران است. از این رو، برخورد کیهان تنها نظر یک روزنامه «مستقل» به حساب نمیآید و بلکه جزیی از برخورد کلی حاکمیت در سطح بینالمللی تلقی میشود.
برخوردهای اخیر کیهان نشان میدهد که تا چه حد دیپلماسی بینالمللی جمهوری اسلامی (به موازات برخوردهای داخلی آن) به ادبیات چالهمیدانی سقوط کرده است. این گونه برخوردها البته به جای این که بازدارنده باشد جامعه جهانی را با فرهنگ و رفتار حاکمیت ایران بیشتر آشنا میکند. اکنون به برکت جنبش سبز، جامعه جهانی بیش از هر زمان به ماهیت خشن و قرون وسطایی رژیم ایران پی برده است، و برای اولین بار حقوق بشر در اعتراضات جامعه جهانی به ایران اهمیتی در ردیف مسئله اتمی یافته است. رژیم البته در برابر این گونه اعتراضات آسیبپذیرتر است (نمیتواند مانند مسئله اتمی از تحریک احساسات ملی علیه اعتراضات حقوق بشری استفاده کند) و شاید به همین دلیل نیز سخنگویان رژیم نزاکتهای دیپلماتیک را در این مورد به کناری نهادهاند. اگر رژیم حاکم در ایران موفق شد با ادبیات توهینآمیز خویش بسیاری از مردم را از خود براند، اکنون در سطح جهانی نیز ظاهرا همین روند را دنبال میکند. کشورهایی مانند فرانسه و ایتالیا در گذشته در مقایسه با آمریکا لحن ملایمتری در برابر ایران به کار میگرفتند. ولی وقتی روزنامه نماینده ولی فقیه در ایران بالاترین شخصیتهای زن این دو کشور را به تکرار فاحشه میخواند رژیم ایران در شرایط تشدید بحران اتمی خود چه واکنشی از آنان میتواند انتظار داشته باشد؟
نظر کاربران:
با دورود به شما!
یکی از اهداف رهبران حکومت دینی در ایران از بکار گیری ادبیات چاله میدانی، همانا خود را هر چه " خاکی " تر نشان دادن به توده مردم نا آگاه و عقب نگه داشته شده میباشد، تا از مسیر تحمیق ایشان، سردمداران استبداد دینی، راحت تر بتوانند از حمایت این بخش نا آگاه جامعه بهره مند شوند. دیگر آنکه اگر تنها به گوشه ای از شکایت نامه عبداله مومنی در مورد جنایتهای فراوانی که در مراحل زندان و بازجوئی به وی رفته است را پرداخته و مورد کاوش قرار دهیم، در واقع تأئیدی بر استدلال شماست که، چگونه ماترک بر جای مانده ازخمینی و رد پای وی در بنیان گذاری چنین رژیم وحشتناک و قوانین ارتجاعیش، هر روز پر رنگ و پر رنگتر میشود. سپاسگزار از مقالات خوب شما!
*
اتفاقا به یمن پیشرفتهای دیجیتال و استفاده وسیع از اینترنت جنایات خمینی بر بسیاری از هموطنان ما آشکار شد.
*
شما با همتراز دانستن احمدی نژاد و خمینی نا خواسته او را بزرگ میکنید. خسته نباشید.
ظاهرا" شما به عالم واقعیت کاری ندارید. در جریان جنبش سبز محبو بیت خمینی نه تنها کاهش بلکه افزایش یافت . مردم به عیان دیدند که تمام اعضا خانواده خمینی و یاران صدیق او مخالف گروه بندی خاکم هستند و تازه به ارزش منش خمینی نه از روی احساسات بلکه از روی عقل پی بردند. البته اشتباهات ایشان هم بزرگ بوده است.جه کسی در جریان انقلاب بزرگ ایران مرتکب اشباه نشد؟
آقای باقرزاده واقعیت این است ولی میدانم شما در ذهنتان چه هیولایی از خمینی ساختهاید که یکی از پایه های تحلیل شما است و اگر در هم بشکند همه چیز خود را از دست خواهید. لازم است برای قبول وا قعیت ابتدا نفرت از خود دور کنید. قدری کتاب های ماندلا را بخوانید.