iran-emrooz.net | Sun, 22.08.2010, 11:26
مسئولیت چپها در جنبش سبز مردم ایران
هواداران فداییان
جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸، در حقیقت جنبش اعتراضی طبقه متوسط، بخشهایی از بورژوازی و لایههایی از طبقه كارگر ایران بود. به همین سبب، خصلتی كاملا ملی و دموكراتیك داشت. این ویژگی برجسته كه در طول بیش از ۳۰ سال گذشته در هیچیك از اعتراضات كوچك و بزرگ ایران دیده نشدهاست، از تقابل آشكار ساختار دولت و نظام با مصالح و منافع عمومی و مطالبات سیاسی ملی و حقوق مصرحه در قانون اساسی، كه متضمن تامین حدودی از منافع ملی است، حاصل شده، و تا زمانی كه منابع عمده پیدایی آن برقرارند، ادامه و استمرار آن نیز غیرقابل تردید است.
جنبشی با این كیفیت و كمیت، توجه بسیاری از سوسیالیستها و دموكراتها و لیبرالها و همچنین علاقمندان به نظریات اجتماعی را به خود جلب كرده و از هر سو، آرایی درباره ماهیت این جنبش، كیفیت اجتماعی آن و كمیت نیروهای حاضر در آن ابراز گردیده و صدور این گونه آراء همچنان ادامه دارد.
در میان این آراء و عقاید، به ویژه یك مورد آن كه ضمن مقالهای در پانزدهمین شماره نشریه "كار داخل كشور" در سایت اخبار روز منتشر شد، به لحاظ عقاید نویسندگان مقاله درباره كیفیت جنبش و ماهیت رهبران آن و مدعیات نویسندگان مقاله درباره مناسبات جنبش چپ با اعتراضات كنونی و تصورات نویسندگان از تمام پروسهای كه به این جنبش منتهی شد و تعریفی كه نویسندگان از ماهیت مشترك طبقاتی و سیاسی رهبران جنبش و حكومت ارائه كردهاند و سرانجام تعریفی كه از جایگاه خود در جنبش چپ ایران بدست دادهاند، بسیار عجیب، تعجبآور و حتی خطرناك بوده و پاسخگویی به آن و انتقاد از نادرستیهای مقاله به ویژه در ارتباط با آینده مناسبات جنبش چپ و جنبشهای ملی را ضروری مینماید.
این دوستان در مقالهای با عنوان "مروری بر اعتراضات یك سال گذشته" به مطالب متعدد و مفصلی اشاره كردهاند و نظرات خاصی را بیان داشتهاند كه اغلب آنها مردود است. بعضی از آنها در صورت رسوخ در اذهان نیروهای حاضر در جنبش اعتراضی كنونی میتوانند خطراتی جدی برای آینده مناسبات نیروهای ترقیخواه سیاسی و اجتماعی ایران به همراه داشته باشند و نوشته حاضر بیشتر پاسخی به آن دسته از مدعیات مقاله یاد شدهاست كه احتمالا در شرایط كنونی میتواند حساسیتهای بیشتری به همراه داشته باشد و عجالتا تنها به بعضی از نادرستیهای آن میپردازد.
نویسندگان آن مقاله بیهیچ نشانهای، رهبران جنبش را به جبن و بزدلی و ناپیگیری و حتی سازش با حكومت متهم كرده و آنان را از بابت صفاتی كه خود وضع نمودهاند – صفاتی كه تا امروز از رهبران جنبش به دور بوده – محكومشان كردهاند و به این حقیقت توجه ندارند كه آقایان موسوی و خاتمی و كروبی و خانم رهنورد تا امروز، جز آنچه كه میتوانستند و یا آنچه كه ضروری بودهاست، كار دیگری انجام ندادهاند. اعتماد و پیوندی كه میان مردم معترض و رهبران جنبش اعتراضی وجود دارد بیش از هر چیز ناشی از پایبندی رهبران به مطالبات جنبش و خواستههای مسالمتآمیز و قانونی آنها و مطابق مقدورات تاریخی واقعا موجود بوده و حاصل تناسب میان سطح و عمق جنبش است. نویسندگان مقاله با طرح مدعیاتی نظیر اینكه "سران اصلاحطلبان ناخواسته به جنبش اعتراضی پیوستهاند و یا از همان ابتدا لنگیدهاند و یا اینكه اصلاحطلبان جنبش اعتراضی را مصادره كردهاند و اینكه رهبران جنبش سبز، پی در پی عقبنشینی كردهاند" كسانی را با این اتهامات محكوم میكنند كه تا امروز چیزی از آنچه كه خواسته بودند، نكاستهاند و هر روز بر صلابت و ایستادگی خود افزودهاند و خشم و خصومت كودتاگران را هر چه بیشتر برانگیختهاند و در عین حال احترام و محبت هر چه بیشتر مردم را به خود جلب كردهاند. وفاداری این رهبران به مردم یكی از عوامل ناتوانی كودتاگران در مقابله با آنان است. چپها معمولا دوستدار حقیقت هستند و از كاربرد روشهای مخالفان سوسیالیسم و دموكراسی خودداری میكنند. امید است كه نویسندگان این مقاله در نوشتههای آتی خود از احترام و اعتماد به رهبران این جنبش خودداری نكنند.
این دوستان با اطلاق عنوان رقابت بر مناسبات سخت و سنگین رهبران جنبش و حكومت ایران، خصلت طبقاتی جنبش اعتراضی و همچنین گرایشهای طبقاتی ترقیخواهانه رهبران جنبش را نفی كرده و خصلت به شدت طبقاتی كودتای انتخاباتی سال گذشته را كه از همان زمان وضوحی آشكارتر از ماه و خورشید و ستارگان داشت و با مصادره شركت مخابرات - به آن ترتیب زننده و مفتضح – كه هر تردیدی را درباره ماهیت بورژوایی شبه فاشیستی كودتاگران برطرف ساخت، نادیده میگیرند و مخالفت با آن گرایشهای ارتجاعی و ضدملی را به رقابت دوگروه رقیب از یك حكومت تنزل دادهاند و منكر جریان مبارزه طبقاتی میان دو نیرویی شدهاند كه به وضوح علیه یكدیگر صفآرایی كردهاند.
نویسندگان مقاله از حذف اصلاحطلبان در گردش دولت سخن میگویند و توجه ندارند كه بسیاری از رهبران شناخته شده اصلاحطلب و جنبش اعتراضی نه در رقابت بلكه در مبارزهای نابرابر، اسیر و زندانی و شكنجه شدهاند و با همه مظالمی كه دیدهاند، هنوز قدمی از آنچه كه خود و مردم ایران خواسته بودند، فاصله نگرفتهاند. این دوستان آشكارا چشمان خود را بر روی دخالت وسیع و گسترده و اقدامات غیرقانونی سپاه پاسداران و سازمانهای شبه دولتی پنهان و شركتهای مافیایی متعلق به این نیروها بستهاند و مخالفت رهبران جنبش با فعالیتهای سیاسی و اقتصادی ضد ملی و ضد اجتماعی آن نیروها را در كلمه رقابت خلاصه كردهاند.
مخالفت و مبارزه رهبران شناخته شده جنبش با بورژوازی بوروكرات میلیتاریستی، یعنی آن جریان طبقاتی بورژوایی كه به طرزی خشن و غیر اجتماعی و ضد انقلابی، در صدد تغییر آرایش طبقاتی جامعه و تسلط یك جریان بورژوایی شبه فاشیستی بر تمام جامعه و تصرف سریع مواضع و منابع بورژوازی قدیم و جدید ایران و حذف بسیاری از نیروهای اجتماعی و تشكیل بورژوازی جدیدی است، به طور طبیعی مطالبات و مبارزات كسانی و مردمانی است كه خواستار برابری اجتماعی و اقتصادی – در حد مقدورات طبقات میانی – هستند. رهبران این جنبش از توسعه اقتصاد ملی و تقویت تولید صنعتی و كشاورزی و رواج تجارت قانونی و بهبود مناسبات تجاری بینالمللی حمایت میكنند و به همین دلیل بسیار ساده مخالف بورژوازی بوروكرات و دلال و میلیتاریستی هستند.
نویسندگان مقاله با اكتفا به واقعیتهایی نظیر فقدان احزاب سیاسی كارآمد و ریشهدار و سركوبی گسترده نیروهای سیاسی و فقدان تشكلهای صنفی و مردمی و همچنین تاكید به خیالبافی عجیب و زننده "اختصاص تمامی امكانات رسانهای غرب و به خصوص امریكا و انگلستان به اصلاحطلبان حكومتی و محرومیت سایر نیروهای سیاسی از این امكانات" رهبری كنونی جنبش اعتراضی را محصول یك دسته اتفاقات بازدارنده و دخالت امپریالیسم دانستهاند و بیآنكه گفته باشند، تشكیل این رهبری را انتقال از رهبری واقعی به یك رهبری كاذب تعبیر كردهاند.
نویسندگان مقاله در ضمن همین سطور ساده و بیآنكه صراحتا نوشته باشند، رهبری كنونی جنبش را پدیدهای تحمیلی و فاقد اتحاد در ماهیت و رویه و مضمون جنبش میدانند و حتی به تغییر آن نیز اندیشیدهاند. این دوستان پس از طرح مطالبی از این دست، بلافاصله از تمایل بخشی از اصلاحطلبان برای تسخیر خیابانها و به راه انداختن انقلاب رنگین و مخملی با یاری رسانههای امریكایی و اروپایی سخن میگویند و درست همان افترایی را پیش میكشند كه رهبران كودتا از كشف فرضی آن فرضیه خیالی به خود میبالند.
طرح تغییرات رنگی و انتساب آن به بخشی از نیروهای معترض ایران، به خودی خود و بیآنكه مورد نظر نویسندگان مقاله باشد، انكار مبانی عینی و شكلگیری جنبش اعتراضی علیه دولت ستمگر است. زیرا تغییرات رنگین (از كاربرد اصطلاح انقلاب مخملین خودداری كنیم زیرا جعل این اصطلاح متضمن وهن و تحقیر كلمه انقلاب است) جز یك تصفیه حساب گروههای رقیب حكومتها و حذف جریانی كه بیش از همه غرب و متحدان داخلیاش، خواستار آن هستند، چیز دیگری نیست و تغییراتی كه به همراه دارد – به لحاظ تعریف اهداف و تكالیف دولتی – فاقد تفاوت آنچنانی با دولت قبلی است. با ملاحظه این حقیقت آیا میتوان آن جریان سهمگین و كوبنده اعتراضی سال گذشته و یا بخشی از آن را متاثر از كوشش غرب و متحدانش برای ایجاد تغییرات رنگین و همچنین متاثر از فعالیتهای رسانههای امریكایی و اروپایی دانست و آیا چنین نسبتی، انكار فاحش حقیقت نظریههای اثبات شده انقلاب و تحول و اصلاحات اجتماعی و بیاعتنایی گسترده به وحدت میان رهبری هر جنبش و كیفیت سیاسی و اجتماعی و طبقاتی آن نیست؟
نویسندگان مقاله با نگاه به شدت نادرست خود به مولفه دموكراسی در جنبش كنونی، از استقرار یك دیكتاتوری دیگر از درون جنبش سبز به جای دیكتاتوری كنونی، ابراز نگرانی كردهاند و از اینكه رهبران جنبش میخواهند، رهبری كاریزماتیك خود را به جنبش "حقنه" كنند، احساس خطر میكنند و هشدار میدهند كه اینان با چنین رفتارهایی بار دیگر دیكتاتوری را بازسازی میكنند.
ویژگی این جنبش فقدان رهبری كاریزماتیك و خودداری یكایك رهبران شناخته شده آن از شخصیتسازی و قهرمان پرستیهایی است كه معمولا مقدمه ایجاد رهبران كاریزماتیك است. جنبش سبز و انقلاب سال ۱۳۵۷ تفاوت بسیاری با یكدیگر دارند و یكی از مظاهر جدی این تفاوت، شكل منازعهایست كه امروز جریان دارد. امروزه در زندانها به جای چریكهای مسلح و هوادارانشان و یا طرفداران تشكیل دولت اسلامی، اغلب روزنامهنگاران، حقوقدانان و دانشجویان، دانشگاهیان و فرهنگیان آزادیخواه با گرایشهای سیاسی گوناگون و رهبران و فعالان سندیكایی و كارگری و اقتصاددانان منتقد و رهبران احزاب اصلاحطلب قانونی و علنی و اعضای N.G.O ها و تشكلهای صنفی و سیاسی و هنری محبوس شدهاند. مردم در این جنبش به مبارزهای مسالمتآمیز و قانونی روی آوردهاند و خواستار اجرای قانون اساسی - به عنوان كف مطالبات خود – هستند. این جنبش به انتخابات آزاد و منشور حقوق شهروندی و اجرای مواد بازمانده قانون اساسی و به طور كلی خواستههای این چنینی روی آوردهاند و رهبران جنبش نیز تا امروز جز این نخواستهاند. با اطمینان میتوان گفت كه مشروعیت عقلی و اجتماعی تشكیل هر گونه دیكتاتوری كاریزماتیك – از آن گونههایی كه امروزه منقرض شدهاند- دیگر سپری شده و تنها بازماندگان منفرد و غافل روزگاران گذشته، درصدد بازگرانیدن روزگاران منقضی هستند.
یكی از خطراتی كه در این مقاله به وضوح خودنمایی میكند، اعتقاد نویسندگان آن به نمایندگی خود از جانب جنبش چپ ایران است. این ادعا اگر با مطالب نگرانكننده مقاله ایشان، همراه نبود، نگرانی چندانی نداشت اما هنگامیكه عقایدی تا این میزان خطرناك و خلاف مصالح ملی و مخالف اتحاد عمومی نیروهای شركتكننده در جنبش از قلم چنین نمایندگانی ابراز میشود، مخالفت و مبارزه با این ادعا، ضروری و بسیار ضروری است. همینجا تاكید مینماییم در شرایطی كه اغلب دارندگان اندیشه چپ ایران از گرایشهای مختلف، در این انتخابات شركت داشته و صمیمانه از نامزدهای اصلاحطلبان حمایت كردهاند، نباید پاسخگوی مواضع سیاسی ناصوابی باشند كه نویسندگان مقاله ابراز میدارند. همچنین نباید ناگزیر به دفاع از نقش و عملكردی باشند كه اساسا نه منتسب به آنان بلكه از آن بیگانه هستند.
دوستان از تعریف خود به عنوان نمایندگان چپ داخل ایران صرف نظر كنید و با شناسنامه واقعی خود سخن بگویید. چرا آنچه كه در مقاله شما آمده نه در راستای منافع جنبش چپ قرار میگیرد و نه قرابتی با مطالبات جنبش سبز مردم ایران دارد.
جمعی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران – اكثریت
تهران - مرداد ۱۳۸۹