iran-emrooz.net | Mon, 16.08.2010, 7:24
موانع پیش روی جنبش آزادیخواهی مردم ایران
حقوق بشر و درجهبندی انسانها
محمد شجاعی
۲۴ مرداد ۱۳۸۹
خانم فهیمه جمشیدی، همسر آقای هدی صابر (زندانی عقیدتی و سیاسی)، گفته است که همسرش پس از دستگیری چهارده روز با چشم بند در سلول انفرادی نگه داشته شده و با وی که یک اندیشمند است مثل آدمکشها و قاچاقچیها برخورد میشود. (منبع خبرنامه گویا)
شکی نیست که بازداشت آقای هدی صابر اقدام دیگری در راستای سرکوب جنبش آزادیخواهی مردم ایران ومثال بارزی است از نقض مکرر حقوق بشر توسط دستگاهها و کسانی که مدعی نجات بشریت هم هستند.
اماهدف این یادداشت کوتاه نه پرداختن به موضوع اصلی خبر بلکه بررسی و تحلیل نکتهای ظاهرا فرعی در این ماجراست که بنظر من یکی از موانع مهم بلوغ جنبش آزادیخواهی مردم ایران میباشد. این نکته برداشتهای موجود از مقوله انسان و حقوق بشر و پیوند آن با جنبش آزادیخواهی است. پیوندی که بدون آن حرکت عظیم آزادیخواهی مردم ایران بار دیگر به مردابی بی حاصل منتهی خواهد شد.
خانم فهیمه جمشیدی به حق اعتراض میکند که چرا همسرش که یک اندیشمند هم هست چهارده روز با چشم بسته در سلول انفرادی محبوس شده است. اما در عین حال ایشان به این هم اعتراض دارند که چرا با همسرش همانند آدمکشان و قاچاقچیها برخورد شده است.
از اظهارات خانم فهیمه جمشیدی چنین برداشت میشود که چنین برخوردی (چهارده روز حبس با چشم بند در سلول انفرادی) با آدمکشان، جنایتکاران، قاچاقچیها و ... رواست واشکالی برآن وارد نیست. ایشان با این نظر، خواسته یا ناخواسته، جنایتکاران و قاچاقچیها و... را در گروهی قرار میدهند که در مقایسه با اندیشمندان و زندانیان عقیدتی و سیاسی ازنظر انسان بودن در درجه پایین تری قراردارند. بر مبنای این نظر اگر فردی به اتهام قتل، قاچاق و نظایر آن بازداشت شود میتوان این فرد را به مدت طولانی با چشمان بسته در سلول انفرادی نگه داشت، احیانا شلاق زد و" تعزیر" نمود و نهایتا اعدام کرد.
من شکی ندارم که خانم فهیمه جمشیدی مطلقا چنین قصد و منظوری ندارد و این رسوبات فرهنگی دیرپاست که در وجدان عمومی و ناخودآگاه جمعی ما چنان ریشههای مستحکمی دارد که موفق میشود راه خود را به اندیشه، زبان و عمل حتی مخالفان نظام استبدادی حاکم باز کند. این فرهنگ کهن نه تنها با انتشار، خواندن و تدریس اعلامیه جهانی حقوق بشر از میدان بدر نمیرود بلکه سعی میکند از آن استفاده ابزاری هم بکند. این همان فرهنگ استبدادی کهن است که موفق میشود با مهار و به خدمت گرفتن انقلاب بزرگی که شعار اولش آزادی بود خود را به شکل هولناکتری باز تولید کرده و با قهقهای مستانه قدرت خود را به رخ کسانی بکشد که جرئت کرده بودند پنجه در پنجه اش انداخته و در فکر نابودیش باشند. این همان فرهنگ استبدادی جان سختی است که درخیابان و میدان آزادی، که دردوازدهم بهمن پنجاه وهفت غرق در پوسترهای " دیو چو بیرون رود فرشته درآید" صدها هزار استقبال کننده از "فرشته" زمان را در خود جای داده بود، راهپیمایی سکوت نسل جدید آزادایخواهان را به خاک و خون کشیده و با رگبار ریشخندآمیز خود اعلام میکند که اینجا هنوز قلمرو حکمرانی دیوان و ددان است.
نطفه جنبش آزادیخواهی مردم ایران در اواسط دوره قاجار بسته شد و با انقلاب مشروطیت این جنبش حضور خود را رسمیت بخشید و مواضع مهمی را هم در قلمرو استبداد تاریخی و بومی فتح نمود. اما فرهنگ استبدادی کهن بتدریج خود را از زیر ضربات غیر منتظره آزادیخواهان خارج ساخته و در مدت کوتاهی مواضع از دست رفته را بازپس گرفت. از آن پس و در طول بیش از یک قرن این دو جریان درحال کشمکش و مبارزه بودهاند و جبهه آزادیخواهان علیرغم وارد کردن ضربات سنگین بر استبدادیان در مقاطع تاریخی مهم هنوز خرما را بر نخیل میبیند.
یکی از موانع عمده پیش روی بلوغ جنبش آزادیخواهی و دموکراسی خواهی مردم ایران علیرغم همه فداکاریها، جان فشانیها و هزینههای پرداخت شده عدم پیوند این جنبش با موضوع حقوق بشر است که با درک ما از مقوله انسان و انسانیت ارتباط مستقیم دارد. در درک مدرن از مقوله انسان فرد بخاطر متولد شدن و نفس کشید انسان است و دارای حقوق طبیعی. انسان برای برخورداری از حقوق طبیعی نیازمند تعلق به گروهی خاص یا انجام عملی خاص نیست. صرف زنده بودن این حقوق طبیعی را برای انسان به ارمغان میآورد و کسی نمیتواند این حقوق را از او سلب کند.
اما در درک غالب و نهادینه شده در فرهنگ ما (منظور اینجا فرهنگ غالب است و نه افراد یا گروههایی که مفهوم مدرن انسان را پذیرفته و حقوق بشر را راهنمای پندار و کردار خود قرار دادهاند ولی متاسفانه هنوز در اقلیت هستند) انسانها آزاد به دنیا نمیآیند، دارای حیثیت و کرامت ذاتی نیستند و همیشه هم حقوق برابر ندارند. فردی که در خانوادهای مسلمان به دنیا میآید مجاز به ترک یا تغییر مذهب خانوادگی نیست و در صورت اقدام عملی در این مورد مرتد است و خونش حلال. غیر مسلمان نجس است و کفار نهایتا به جهنم خواهند رفت. و در برخی موارد دیدگاهها از این هم تنگ تر هستند و حتی شاخههای مختلف یک دین بزرگ یکدیگر را کافر و مستحق جهنم و یا مجازات میدانند. در چهارچوب این فرهنگ و سیستم فکری برآمده از آن است که نمیتوان تصور کرد که یک آدمکش، جنایتکار و قاچاقچی از نظر انسان بودن و کرامت انسانی تفاوتی با یک اندیشمند و قدیس ندارد وکرامت و حیثیت ذاتی انسانی در وجود هر دو باید پاس داشته شده و محافظت شود. این همان فرهنگی است که آزار، محرومیت، حبس و حتی اعدام بهائیان را صراحتا یا تلویحا مجاز دانسته و همجنسگرایان را مجرم میداند.