iran-emrooz.net | Sat, 14.08.2010, 21:33
سکینه…. یازیق سکینه خانیم!
مرتضی نگاهی
دستگاه شکنجه و اعتراف گیری جمهوری اسلامی که پیش از این معمولا در مورد زندانیان سیاسی به کار میافتاد، این بار یک قربانی دیگری را نشانه گرفته است: خانم سکینه محمدی آشتیانی. در نظامهای توتالیتر به ویژه از نوع مذهبی آن، پوشیدن و خوردن و نوشیدن و حتی خصوصیترین اعمال انسانی شهروندان هم در حوزه عمومی قابل مجازات و تنبه و تعزیر میشوند. مصائب خانم سکینه محمدی آشتیانی هم به دلایلی «سیاسی» شده است.
خانم سکینه محمدی آشتیانی چهار سال پیش، یک بار در یکی از همین دادگاههای اسلامی به اتهام داشتن روابط جنسی با دو مرد به ۹۹ ضربه شلاق محکوم شد که حکم هم به اجرا درآمد. اما چون نمایندگان «عدل و عدالت» اسلامی این حکم را کافی نمیدانستند برآن شدند که دوباره این زن بلا کشیده و مادر دو فرزند را به اتهام زنای محصنه محاکمه کنند که مجازاتش سنگسار است. این نوع محاکمه حتی مطابق قوانین خود جمهوری اسلامی هم غیرقانویی است. بنابراین با گرفتن اعترافاتی معمول در زندانهای ایران، تاریخ انجام روابط جنسی را چندماهی به عقب کشیدند که شوهر این خانم زنده بود تا عمل زنای محصنه محرز گردیده و مجازات سنگسار اجرا گردد.
آقای محمد مصطفائی وکیل او و دو فرزندنش دست به دامان وجدانهای بیدار جهانیان شده و تلاش کردند تا حکم غیر انسانی و قرون وسطائی سنگسار در مورد خانم محمدی آشتیانی اجرا نگردد. دو فرزند این بانو، فریده و سجاد نامهای سرگشاده به جهانان نوشتند و از آنان خواستند که تلاش کنند به هر نحوی که شده این حکم اجرا نگردد. این دو جوان ایرانی در زجرنامهای نوشتند:
امروز دست یاری به سوی همه مردم دنیا دراز میکنیم. پنج سال است که بدون مهر مادری و با ترس و وحشت زندگی میکنیم. آیا دنیا آنچنان ظالم است که میتواند این فاجعه را ببیند و راحت از آن عبور کند؟ ما فرزندان سکینه محمدی آشتیانی هستیم. فریده و سجاد محمدی آشتیانی. از سنین نوجوانی با این درد آشنا شدیم که مادرمان در زندان است و ما منتظر یک فاجعه نشستهایم. راستش کلمه سنگسار٬ به خودی خود چنان ترسناک است که ما سعی میکنیم هیچگاه از آن استفاده نکنیم. ما میگوییم٬ مادرمان در خطر است٬ مادرمان ممکنست کشته شود و مادرمان از همه انتظار دارد کمکش کنند.
امروز که تقریبا همه راهها به بن بست رسیده و وکیل مادرمان میگوید وضع مادر ما خطرناک است٬ به شما متوسل میشویم. به مردم دنیا متوسل میشویم٬ فرق نمیکند رنگ پوستشان چیست و یا در کدام کشور و شهر زندگی میکنند٬ به شما مردم ایران٬ به همه کسانیکه درد و زخم اینرا چشیده اند که کشته شدن یک عزیز خانواده چقدر وحشتناک است٬ متوسل میشویم. کمک کنید مادر ما به خانه برگردد!
ما به ویژه دست یاری بسوی ایرانیان در همه جای دنیا دراز میکنیم. کمک کنید این کابوس متحقق نشود. کمک کنید مادر ما نجات پیدا کند. واقعا توضیح دادن لحظه ها و ثانیه های زندگی ما بسیار سخت است. کلمات در مقابل این وحشت ٬ گویایی خود را از دست میدهند…
کمک کنید مادر ما نجات یابد. نامه بنویسید و از مقامات بخواهید او را آزاد کنند. بگویید که او هیچ شاکی خصوصی ندارد و کاری نکرده است. مادر ما نباید کشته شود. آیا این حرف را کسی هست بشنود و به یاری ما بشتابد.
فریده و سجاد فرزندان سکینه محمدی آشتیانی
چون هنوز داغ ماجراهای هولناک قتل و تجاوز و شکنجه در یک سال اخیر در وجدانهای بیدار تازه بود، با انتشار این زجرنامه کوتاه وجدان بیدار جهان بار دیگر تکان خورد. انسانها از انسان بودن خود شرمگین شدند. هنرمندان، سیاستمداران و دیگر شهروندان جهان به پا خاستند و از جمهوری اسلامی خواستند که این زن زجر دیده را آزاد کنند. آقای لولا، رئیس جمهور برزیل و دوست نزدیک آقای احمدی نژاد حتی از همتای ایرانی خود خواهش کرد که با آزادی او رسم دوستی و رفاقت را به جای آورد و اعلان کرد که کشور برزیل حاضر است مقدم خانم محمدی آشتیانی را گرامی دارد. آخر در نظر مردم آزاده او گناهی جز یک رابطه جنسی نداشت.
جمهوری اسلامی به جای این که مثلا رافت اسلامی و مداراگری خود را به نمایش بگذارد، چهره واقعی خود را که سرشار از خشونت و سبعیت است به نمایش گذاشت. دوربین تلویزیون مثلا ملی را به زندان برد (که البته غیر قانونی است) و آن جا بقچهای مشکی رنگی را به نمایش گذاشت که مثلا خانم سکینه محمدی آشتیانی بود. این بقچه بیچاره در سلول زندان مقابل دوربین تلویزیون قرار گرفت و با زبانی که به طور رسمی ممنوع است (به ترکی آذربایجانی سخن گفت) با کلماتی بریده و سخنانی نامفهوم به همدستی در قتل شوهرش اعتراف کرد و از جمهوری عدل و داد اسلامی تقاضا کرد که او را سنگباران و سنگسار کنند. مرتب می گفت که کسی از فامیل های شوهرش او را با «صدا» (این صدا بارها تکرار میشود!) فریب داد تا او - بنا به ترجمهی آخوندی که مثلا قاضی پرونده است - سرنگی به شوهرش تزریق کند و سپس او را با اتصال برق به قتل برساند. (مترجم یا مجری نگفت که این برق چند ولتی بود).
کلمات بریده بریده این بقچه بیچاره البته اصلا مفهوم نیست، بلکه مجری و مترجم و قاضی این همه را با زبان فصیح فارسی به تماشاگران میگویند. آنگاه با اهالی محل سکونت او نیز مصاحبه هائی میکنند و آنان نیز البته با غیرت اسلامی با انزجار از دیدهها و شنیدههایشان در مورد قتلی که در همسایگیشان رخ داده خواهان سنگسار زن میشوند و شاید هم در دل میخواهند اولین کسی باشند که سنگ را پرتاب میکند!
سپس صحنههایی از گزارشهای تلویزیونی کشورهای مختلف را در مورد محکومیت سکینه محمدی آشتیانی به سنگسار و همچنین اعتراضات جهانی علیه آن را به نمایش گذاشته میشود. در پایان، تهیهکنندهی برنامهی اعترافگیری تلویزیونی میگوید که آمریکا به خاطر دستگیری سه آمریکایی در ایران این جنجال را به پا کرده و همو در ادامه به افشاگری علیه محمد مصطفایی میپردازد و میگوید که این وکیل از پروندهی سکینه محمدی سوءاستفاده کرده تا در نروژ پناهندگی بگیرد. (انگار دولت نروژ حرفهای یک وکیل مدافع و فعال حقوق بشری را قبول نمیکند.)
زنی که اصلا فارسی بلد نیست ناگهان تمام مسائل جهانی را از جمله توطئه اسرائیل و روند پناهنده شدن محمد مصطفائی را با همان زبان شیوای فارسی مجری و مترجم (یا بهتر است بگوئیم مامور وزارت اطلاعات) به گوش جهانیان میرساند و التماس میکند که او را سنگسار کنند!
جمهوری اسلامی اولین بار نیست که شهروندانش را در داخل زندان با ترفندهای گوناگون و البته شکنجه و آزار و تجاوز جنسی به اعتراف وامیدارد و البته آخرین بار هم نخواهد بود. اما این بار نیز تیرش به سنگ خورده است. دنیا دست جمهوری اسلامی خوانده است و میداند که این رژیم جهل و جنون و شکنجه و تجاوز با شهروندانش چه میکند.