iran-emrooz.net | Sat, 25.06.2005, 19:05
پس لرزه انقلاب اسلامی
محسن حيدريان
شنبه ٤ تير ١٣٨٤
نتايج انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری ايران از چشم اندازهای گوناگونی میتواند مورد بازخوانی قرار گيرد. حيرت و شگفتی فراوان كسانی كه با ساده انديشی و تئوری رايج توطئه، همه پيچيدگیهای كنونی جامعه ايران را در كپسول "قدرتمندتر كردن رفسنجانی" میپيچيدند، البته قابل فهم است. اما اگر بر اساس عقلانيت ، صحنه اجتماعی ايران را مدنظر قرار دهيم، آنگاه واقعيات پارادوكسال آنرا به گونه ديگری باز خواهيم يافت.
پشت پيروزی احمدی نژاد بر رفسنجانی در واقع میتوان سه موضوع محوری را كه در حيات سراسر يكصد سال اخير ايران همواره مورد مناقشه بوده كشف كرد. گرچه اين بار نيرومندی محافظهكاری ايرانی، شوك نيرومندتری بر خيالپردازیها و روياسازيهايی ناگزير دوران گذار به مدرنيته بر اذهان بسياری فرود آمده است. اين سه موضوع محوری عبارتند از: شكاف ميان فقر و ثروت ، شكاف ميان نخبگان و توده مردم و شكاف ميان سنت و تجدد. هر سه اين مسايل نه تنها مناقشه انگيزترين بلكه منبع بزرگترين تحولات ايران بويژه وقوع انقلاب اسلامی سال ٥٧ بوده و پس لرزههای آن در ايران امروز نيز هستند. میتوان اضافه كرد كه اين سه موضوع در عين حال از محوری ترين مسايل کلاسيک علوم سياسی در پهنه گينی بودهاند كه در طول تاريخ بارها مورد بحث متفكران و صاحب نظران بسياری قرار گرفتهاند.
شكاف ميان فقر و ثروت
پيروزی چشمگير احمدی نژاد بر رفسنجانی نشانه آن است كه از ديد رای دهندگان، زبان و رفتار سياسی ساده و بدون تكلف احمدی نژاد كه تاكيد اساسی را بر "كوخ نشينان" و مبارزه عليه "كاخ نشينان" نهاد، مهمترين مساله آنهاست. فقرا، حاشيه رانده شدگان، سرخوردگان، معتادان، روسپيان، بيكاران ، بیآيندگان، درماندگان و شكست خوردگان كه اكثريت انبوه جامعه امروز ايران را تشكيل میدهند در پيام احمدی نژاد، هم كينه و اعتراص شديد خود را به شكاف شديد طبقاتی يافتند و هم روزنه ای برای گشودن چشم اندازی تازه در زندگی شان.
احمدینژاد توانست با سادهانديشی و سادهپوشی عاميانه خود، در ميان اين جمعيت انبوه يک احساس تعلق و انتظار بهبود ايجاد کند. اين يكی از نيرومندترين محركههای انقلاب سال ۵۷ نيز بود كه آيت الله خمينی نماد اصلی آن بود. اما همان زبان و رفتار اين بار نيز بازتوليد شد و توانست در ابعادی محدودتر به واکنش عصيانی تهيدستان جامعه هويت بخشد.
بايد افزود كه پرسش صلاحيت سياسی تهيدستان، فقرا و محرومان و كم سوادان يکی از مهمترين مباحث تاريخ ايدههای سياسی بوده است. همه متفكران سياسی كلاسيك جهان تعديل اختلافات فاحش طبقاتی و ارتقای منزلت و آگاهی سياسی شهروندان را مهمترين پيش شرط صلاحيت سياسی آنان دانستهاند. بعنوان نمونه ارسطو همواره تاكيد میكند که بدون وجود يک طبقه متوسط گسترده که دارای وزن اجتماعی اصلی است نمیتوان به يک ثبات و امنيت و توسعه سياسی جدی دست يافت. در دوران جديد نيز انديشمندانی مانند جان استوارت ميل پدر سوسيال ليبراليسم و نيز سوسيال دمکراسی از بين بردن افراط و تفريط در صحنه اقتصاد و سياست را مشروط به از بين بردن فشار طبقاتی و بیعدالتیهای فاحش اجتماعی و مهمترين پيش شرط دمكراسی دانستهاند.
شكاف ميان نخبگان و توده مردم
برخلاف دوران پيروزی انقلاب اسلامی، در اين انتخابات اولین بار روشنفکران و جامعه عقلانی شده سياست ایران بخصوص در داخل کشور از مردم خواستند علیه اقتدارگرايان و احمدی نژاد رای دهند، اما توده تهيدست مردم راه خود را رفتند. بعبارت ديگر نخبگان سياسی ايران ، نقش تاریخی شان را بخوبی و به بهترین شکل انجام دادند، ولی متاسفانه پوپولیسم و عوامفریبی پیروز شد. جای تامل بسيار دارد كه در سر اين بزنگاه مهم سياسی نيروهايی همچون اتحاد جمهوريخواهان ايران تنها به چند حكم كلی كه هم ده سال پيش و هم ده سال آينده میتوان ادا كرد و از فرط تكرار بیخاصيت شدهاند، اكتفا كردند.
بهرحال مناقشه ميان هواداران دمکراسی مردمی و دمکراسی نخبگان نيز از موضوعاتی است كه هم در جريان قبل از پيروزی انقلاب ايران و هم در تمام طول تاريخ انديشههای سياسی جاری بوده است. هوادارن دمكراسی نخبگان بعنوان نمونه افلاطون همواره هشدار دادهاند كه اگر سرنوشت جامعه به دست توده عوام سپرده شود، نتايج وحشتتناكی نه تنها برای همه جامعه بلكه برای خود آنها نيز در پی دارد. استدلال مهم دمکراسیهای نخبهگرايانه معمولا بر اين نظريه استوار است که افزايش حقوق همگانی در تصميم گيريهای حساس میتواند به بیثباتی و ناآرامی و عدم امنيت اجتماعی منجر شود. به همين دليل در تمام دمكراسیهای مدرن راهكارهايی بكار میرود كه جايگاه تخصص ، انديشه و نخبگان در نظام سياسی و اجتماعی و فرهنگی، مستقل از رای توده مردم و رایگيری تضمن شده است. علاو بر اين پيش شرط تمام دمكراسیهای مدرن، حکومت قانون و رفتار همسان و برابر با شهروندان همچون پيش بازتوزيع ثروت اجتماعی است. راز تبديل ايدههای عدالتخواهانه به سراب خودکامگی و فساد در حکومتهای کمونيستی و فاشيستی و اقتدارگرا نيز در زير پا گذاردان همين نکته اساسی نهفته است.
شكاف ميان سنت و تجدد
انتخابات اين دوره يكبار ديگر جدال سخت ميان سنت و تجدد را كه از مهمترين محركههای پيروزی انقلاب اسلامی سال ٥٧ بود، به پيش صحنه جامعه ايران كشاند. اين بار نيز ارزشهای تجددگرايانه در برابر سنت به پس رفت. پيروزی سنتگرايان و ارزشهای ارتجاعی يكبار ديگر نشان داد كه زيگزايگهای حيرتانگيز جامعه ايرانی در گذار به جامعه مدرن، براستی در تاريخ کمتر کشوری نظير دارد. پيروزی سنت گرايان نشان داد كه بیاعتمادی، بیباوری، سرخوردگیهای اجتماعی، افسردگی و بيماريهای روحی و فقدان چشم انداز و اميد تازه در افق زندگی، سقوط ارزشهای انسانی و رفتار اجتماعی مهمترين زمينههای بازتوليد الگوهای سنتی در جامعه ايرانند. اما مهمتر اينكه جان سختی سنتهای اقتدارگرايانه تنها به سيستم بسته قدرت سياسی و ساختار حقوقی نظام سياسی مربوط نيست بلكه در پايينترين لايههای اجتماعی ايران دارای ريشههای بسيار عميقتری است. اين همان محافظهکاری ريشهدار ايرانی است كه عليرغم رشد بسيار چشمگير شهرنشينی و افكار عمومی مدرن، يكبار ديگر نشان داد كه هنوز هم میتواند حافظ اصلی کارکرد استبدادی قدرت سياسی تمرکزگرا و خودکامه در نهاد سياسی باشد.