iran-emrooz.net | Tue, 13.07.2010, 10:39
«شکسته جان قفس و جرأت پریدن نیست!»
اصلاحطلبان مذهبی و مرزهای جدید جنبش سبز
محسن قائم مقام – نیویورک
|
«شکسته جان قفس و جرأت پریدن نیست»
نظیری نیشابوری- شاعر سبک هندی
تظاهرات سالگرد ۲۲ خرداد، روز آغاز مبارزات مردم برای دستیابی به آزادی و دمکراسی در ایران صورت نپذیرفت، ولی حرکت مبارزاتی مردم همچنان پویان است. و ما شاهد مقاومت ساکت ولی محکم و مصمم، و اینجا و آنجا با خروش و فریاد مبارزین، در کنار چوبههای دار، در زندانها، در خیابانها و در خانههای خود و در مراکز مقاومت، از دانشگاهها گرفته تا سایر مراکز حضور مبارزین، سازمانهای مختلف سیاسی و بسیاری مراکز کارگری بصورتهای مختلف میباشیم.
بحث و تفسیر در مورد استراتژی مبارزه همچنان ادامه دارد ولی ادامه محکم مبارزه از سوی آقایان موسوی و کروبی بهدنبال ممانعت ایشان از حضور خیابانی مردم در سالگرد ۲۲ خرداد، قاطعآ عدم صحت نظر "مصالحه" ایشان با حکومتیها گردید. بنظر میرسد مبارزه از مرحلهای گذشته باشد که در این میان "مصالحه"ای انجام پذیر باشد. از سوی دیگر در یک مبارزه علنی و یا در وجوهی نیمه علنی مبارزات خیابانی پایه کار است. مبارزین اگر هرگز در خیابان پیدا نشوند مبارزهشان فراموش میشود. ای میل و شبنامه و رادیو و تلویزیون اسباب کار است ولی حضور در خیابان زورنمائی است که بدون آن مبارزه "علنی" بجائی نخواهد رسید.
در ماههای اخیر بسیاری از اصلاح طلبان مذهبی مطالبی پیرامون جنبش سبز و جمهوری اسلامی نوشتهاند. نوشتههایشان با گذشته بسیار توفیر دارد. در ایشان واقع بینی، کم کم جای "تعصب" و دینداری و دفاع کامل از نظام اسلامی را میگیرد. از آقای مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور دولت محمد خاتمی، که در مرخصی زندان به سر میبرد، گرفته که از «خطا»هایی که وی و نسل انقلاب به ویژه در دهه اول انقلاب، انجام دادهاند، پوزش خواسته است. تا گفتار آقای دکتر محسن کدیور، از شبکه جنبش راه سبز(جرس) و از روحانیون اصلاح طلب مذهبی، اکبر گنجی، اصلاح طلبی که افشاگریهای بسیار و تاریخی نمود، دکتر عطا الله مهاجرانی، وزیر فرهنگ دولت آقای خاتمی و بالآخره عبدالعلی بازرگان، از دانشوران اسلامی، جملگی در این زمینه بسیار سخن گفتهاند. فصل مشترک صحبتهایشان در تأئید جنبش سبز است و ادامه راه اصلاحات.
در یک سوی راستای این طیف فکری آقای دکتر مهاجرانی قرار دارد که حتی اعدامهای جنایتبار سال ۶۷ را هم "توجیه" شده میداند[۱] که "مجاهدین خلق" با کمک بیگانگان تصمیم به از میان بردن جمهوری اسلامی داشتند، صحبت بقیه اعدامیها که ربطی به مجاهدین هم نداشتند و دوران زندانشان هم تمام شده بود را نمیکنند، و در سوی دیگر طیف آقای اکبر گنجی است که "مذهبی"ها و آقای مطهری را نمیخواهد از دست بدهد، در حالیکه هم زیر وجود امام زمان زده و هم دوران خمینی را نقد میکند. و آقای عبدالعلی بازرگان فرزند زنده یاد مهندس بازرگان که جمهوری اسلامی و آقای خمینی را نقد میکند ولی دنبال "اتکاء به کتاب و سنت پیامبر" است و اینکه مصلحت دین و دنیا تنها در قبول حاکمیت ملت است"[۲] ، انگار در این ۱۵۰۰ سال اتفاقی و تغییری در پایههای حکومتی در جهان نیافتاده است، و موضوعی بنام "دستورات الهی" که قرآن کتاب دینی مسلمانان مرتب تذکر میدهد وجود ندارد. ایشان تبدیل پیروی از دستورات الهی را با قبول اراده مردم به عنوان منشآ قانون یکی گرفتهاند. شاید مطالعه "تناقضات" در قران که توسط خود علمای دین شرح داده شده به حل مسآله کمک نماید.
آقای دکتر محسن کدیور، از مذهبیهای مترقی، هنوز دنبال دفاع کامل از دوران خمینی است و دفاع ایشان چنان بیپایه است که حتی دوستان و همراهان او نظیرعبدالعلی بازرگان را به پاسخگوئی واداشته است. ایشان به جدائی دین از ساختار حکومتی معترفاند ولی کوشش دارد که عنوان دین در حکومت بنحوی از میان نرود. بطور نمونه میخواهد بگوید که این قانون اساسی که "ولی فقیه" هم در آن منظور شده، اگر اجرا شود، همه چیز درست خواهد بود. باید از ایشان پرسید که ربط این موضوع با قبول جدائی دین از ساختار حکومتی چیست؟ ولی فقیه و آنهم در ولایت مطلقه امر، که منتخب فقهاست، و منتخب مردم نیست، چه نقشی در حاکمیت ملی و مردمی میتواند بازی نماید؟
ایشان در دنباله موضوع میگویند "...در اصل ۵۷ گفته شده است که قوای کشور سه تا است که زیر نظر "ولی مطلقه امر" – که این واژه هم فقط در این بکار رفته است- و امام امت بر طبق اصول آینده همین قانون انجام وظیفه میکند." انگار باید ده بار مینوشتند یا حداقل "سه" بار بهرسم معمول! تا منظور نظر "ولایت مطلقه امر" معنی پیداکند. و اضافه میکنند "...اگر این اصول را در کنار هم قرار دهیم، نتیجه این میشود که رهبری باید کشور را با اتکاء آراء عمومی اداره کند..". در حالیکه هم واژه "ولایت مطلقه امر" در قانون اساسی آورده شده و هم آقای خمینی و بعد آقای خامنهای بدون کم و کاست به آن عمل نمودهاند و آقای خاتمی هم میگوید فقهی یا غیر فقهی، فعلآ قانون اساسی است و باید پذیرفته و رعایت شود! ایشان هیچکدامشان "جرآت" اقرار باینکه قانون اساسی اشکال و تناقض اساسی دارد و کوسه ریش پهن است را پیدا نمیکنند.
تناقض قانون اساسی در این است که در عمل همه قدرت را در اختیار ولایت مطلقه امر قرار میدهد، و موضوعات عمده حاکمیت ملی که بعدآ به آن میپردازد، در واقع ماستمالی کردن موضوع واقعی ولایت مطلقه امر است. و آقای کدیور مدعیاند که قرائتهای مختلف و "کج و معوج" از قانون اساسی میشود. در حالیکه موضوع "ولایت مطلقه امر" بسیار روشن است و قرائتهای مختلف کدام صیغهایست؟ معنی کلمه "مطلقه" نیازی به "المنجد" ندارد.
و اینکه "ولایت مطلقه امر" باید مطیع قانون باشد. که در تبری حضور "ولایت مطلقه امر" در قانون اساسی عنوان شده است. حکایت "گربه عابد" یا "گربه مطیع قانون" و موشهای قانونگذار را تداعی میکند! در مذهب شیعه همه کار را با "کلاه شرعی" درست کردن میشود انجام داد! و ایشان هم از مجتهدین مذهب شیعه میباشند. و " کلاه شرعی" یا در اینجا "کلاه عرفی"، "بی معنی کردن" حکم کامل و روشن "ولایت مطلقه امر" بهصورتی که گذشت را ساختهاند. وگرنه قانون کجا، و ولایت و مطلقه فقیه کجا؟ باز ایشان در بحث دیگری در همان مصاحبه دنباله موضوع رهبری اضافه میکند "... رهبر اگر میخواهد سمبل وحدت ملی باشد میباید تصعید پیدا کند، از دبیرکلی یک حزب و یک جناح خاص فاصله بگیرد، و واقعآ پدر ملت باشد، در این صورت مورد احترام خواهد بود". بهنظر ایشان "رهبر" شکل "شاه" در قانون اساسی مشروطه باید باشد. هم رئیس جمهور داشته باشیم و هم "رهبر" به عنوان "پدر ملت". این قانون اساسی مورد دفاع اقای دکتر کدیور است. و توجیه ایشان از قانون اساسی فعلی و ولایت مطلقه امر است. ایشان نمیتواند یا نمیخواهد هیچ بخشی از قانون اساسی را کنار بگذارد. چون بنا آنست که قانون اساسی فعلی را بپذیریم:
صد جا گره زدیم امید بریده را!
در اینکه ما همه باید باهم و درکنار هم مبارزه کنیم تردیدی نیست. و در حالیکه ما نمیتوانیم نقش با ارزش مبارزین اصلاح طلب مذهبی را در روشن ساختن اذهان تودههای ناآگاه مردم از یاد ببریم. ولی ما سکولارها باید به نقش آگاه سازی خود در تبلیغ جدا ساختن دین از ساختار حکومتی ادامه دهیم و به کوشش برای آنکه دین تنها "امری خصوصی" بهحساب آید همچنان بپردازیم، تا بهحدی که نتوانند دین را وسیلهای برای تحمیل بر اراده مردم گردانند. جنبش سبز جنبش وسیعی است که نقش غالب آن "رهائی از استبداد حکومتی" و برقراری "اراده مردم" بجای "اراده فردی یا گروهی" است.
در مرزهای جدید جنبش سبز آگاهیهای بیشتری از مبارزه حاصل شده است. خیال آشتی یا مصالحه با حکومت استبداد مذهبی تقریبآ از میان رفته است. جرآت و شهامت ابراز واقعیات بهجای "تقیه" در جمع "مسلمین" در پرده دری از دوران سیاه و جنایت بار خمینی بالا گرفته است. دنبال همین "تقیه" سیاسی، اصلاحطلبان مذهبی در خارج از کشور هیچ حقی برای مبارزین "ناخودی" و آنهائیکه خود را "سکولار" اعلام داشتهاند نمیشناسند. گوئی تنها "نوبت" ایشان است که "اسلام راستین" را پیاده کنند. مرتب سخن از انتقادات مردم "دور از گود"، "دور از آبادی" و حمله به "روشنفکران" است. در حالیکه خودشان سالها است در کنار همین "خارج از کشوری"ها، باز از "دور" ناظر مبارزات درون کشور هستند. حضور مصمم و گسترده "سکولارها" را در جنبش بخوبی نمایان است. چه، اگر حضور "سکولار"ها ناچیز بود، بقیه هم دنبال فتوی شخصیت ترسوی آقای خاتمی میرفتند و سکولارها را از میدان مبارزه بدر میکردند. که یادآور شعر سعدی در طنز "گربه مسکین اگر پرداشت"[۳] است.
برعکس اعلامیه شماره ۱۸ آقای موسوی و سخنان بعد از سالگرد آقای کروبی، جنبش سبز را "حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی میخواند" که پیش از این در برهههائی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی خود را جلوه گر ساخته است"[۴] ، با اینکه ایشان هنوز به آقای خمینی "اقتدا" میکنند ولی صحبت از شروع مبارزه از "۱۵ خرداد ۱۳۴۲" و تنها نام بردن از روحانیون صدر مشروطه بکنار گذاشته شده است. ایشان چند روز پیش هم اعلام نمودند که جنبش سبز "رهبر" ندارد که بسیار با معنی است. در تحلیل موضع پایهای آقای موسوی، قدر مسلم آنست که هرچه مبارزه جلوتر میرود مواضع آقای موسوی به پلورالیزم نزدیکتر میشود، اینکه ایشان چقدر به آقای خمینی و کارنامه ایشان در جمهوری اسلامی معتقدند و چقدر این اظهارات تقیه سیاسی است، قدر مسلم آنست که ایشان با زمان جلو میروند و دنبال حفظ یکپارچگی جنبش سبز میباشند.
باز در مرزهای جدید جنبش و مرز مقابله با حکومت و عکسالعملهای سرکوبگران، میبینیم که حکومت با تمام درنده خوئی، و نمایش "دیوانه بازی"، مثل رفتارش در صحنه بینالمللی، جرآت هجوم بیشتر یا بهزعم خود انهدامی به جنبش سبز را پیدا نکرده است. "بهانه" هیچوقت مشکل رفتارهای ددمنشانه حکومت نبوده است. موضوع تنها "توان" انجام جنایت است تا پیدا کردن یا ساختن "بهانه"ای برای انجام آن. و بالاخره مرزهای جدید جنبش سبز با حضور قشرهای وسیعی از جامعه در آن چشمانداز گستردهای را از حرکت ازادیخواهی مردم ایران در آینده تضمین مینماید.
بدون تردید مبارزه امروز برای استقرار آزادی و دمکراسی در ایران به شرکت هر چه بیشتر مبارزین از هر قشر و گروه اجتماعی نیازمند است. در مبارزات آزادیبخش جنگ ویتنام هم هوشی مین اعلام کرد که هر که با امریکا مخالف است به جبهه انها بپیوندد. تنها اشکال در این شد که حزب کمونیست ویتنام، که مانند سایر احزاب شبیه حکومتهای کمونیستی سازمانی غیر دمکراتیک بود، بعد از پیروزی همه را در خود حل نمود. و "همه باهم" در عمل "همه با من" شد. در کنار تجربه انقلاب ایران و رفتار شبیه آقای خمینی باید هوشیار باشیم.
اصلاح طلبان دینی قشر بزرگ و با ارزشی از مبارزین این میدان را میسازند. بهتر آنست که ایشان در این مبارزه با احساس قبول بیشتری از پلورالیزم در حرکت سبز شرکت نمایند. نه آنکه مانند یکی دیگر از اصلاح طلبان مذهبی، آقای حسن اشکوری که از مبارزین بسیار گرامی جنبشاند، بگویند اگر کسی بهر دلیل دنبال سرنگونی است، دیگر نباید "یا حسین میرحسین بگوید و از نردبان اینان بالا رود". و پاسخ دادم که این نردبانی است که مردم و جوانان فداکار ما برپا کردند و میراث شخصی کسی نیست. کسی نمیتواند نهضت یا جنبشی را خلق نماید. پایههای حرکت در میان مردم وجود دارد. تنها شخصیتهائی در این حرکتها نقش برجسته تری را پیدا مینمایند و احیانآ "رهبری" جنبش را احراز مینمایند. مانند دکتر مصدق و نهضت ملی ایران که او رهبر بلامنازع جنبش ملی بود. سی سال اسارت و سی سال جنایت بنام دین بود که این حرکت را بنیاد نهاد و با این حقیقت از خونینترین دوران و جنایتبارترین دوران آن، که سه سال اول حکومت خمینی بود، دفاع کردن چه معنیای برای مبارزین راه آزادی ایران میتواند داشته باشد؟ مردم ستایشهای آقایان موسوی و کروبی از امام راحل را تحمل میکنند، چون حضور ایشان را در رهبری مبارزه ضروزی میدانند و مشاهده میکنند که آنها هم شعارهای رادیکال طیفهای دیگر جنبش را تحمل کردهاند و "خاتمی" وار چوبدستی برای ایشان نکشیدهاند.
بخش بسیار بزرگی از شرکت کنندگان در همایش ملیونی فریاد میزدند "جمهوری ایرانی"، که نفی "جمهوری اسلامی" بود و شعارهای ضد "ولایت فقیه" میداند، در کنار موسوی و کروبی و دوستداران ایشان، شانه بشانه هم پیش میرفتند، این بود پایهریزی "قدرت"، این نردبانی است که مردم آن را ساختند که در برابر حکومت استبدادی برخیزند. جنبش سبز در حقیقت رنگین کمان بود و به همین دلیل رهبری آقایان موسوی و کروبی بجا و مطلوب است ولی تمام سخن را ایشان ادا نمیکنند و خودشان هم باین حقیقت اذعان دارند.
خاموشی و عدم ابراز نظرات سازنده در این مبارزه تنها به نفع آنهائیست که راه نادرست میروند. ما امیدواریم که اصلاح طلبان دینی، حداقل آنهائی که دور از دسترس تیر حکومتیان قرار دارند، "جرأت" انتقاد آشکار به دوران خمینی را پیدا نمایند و کوشش ننمایند که آنهمه جنایت را با لفاظی در زیر پرده نگاهدارند. و امید واریم طیفی از جنبش سبز که هنوز ارادت بامام راحل را از خطبههایشان نمیاندازند، درحالیکه در تظاهرات خیابانی حتی جرآت نمایش عکس آقا را هم بخود ندادند، از این فکر بیرون آیند تا بنام جنبش سبز در خارج از کشور مرکز تبلیغاتی ایجاد شود و در آن تنها ارادتمندان امام راحل حق بیان نظر داشته باشند. و بالاخره امیدواریم هر چه بیشتر از مبارزین اصلاح طلب "جرآت" اظهار نظر از واقعیات آنچه در بیش از سی سال گذشته است را پیدا نمایند. آنچه اخلاق و حقیقت بایشان حکم میکند را بگویند تا آنچه مصلحت "حفظ نظام" میطلبد.
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز/ ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
محسن قائم مقام – نیویورک
۱۲ ماه ژوئن ۲۰۱۰
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
-----------------------
۱- نقل از "نامه سرگشاده به آقای دکتر مهاجرانی بمناسبت سخنرانی ایشان در ۲۶ جون ۲۰۱۰ در لندن- نوشته گیتی کاوه از - حاضرین در جلسه.
۲ - نقدی بر نامه محسن کدیور به حسن خمینی
۳-ای گربه مسکین اگر پر داشتی/ تخم گنجشک از زمین برداشتی" – گلستان سعدی
۴- بیائیه شماره ۱۸ اقای میرحسین موسوی