iran-emrooz.net | Wed, 23.06.2010, 4:17
اعدام عبدالمالک ریگی – و ذبح صلح
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۱ تیر ۱۳۸۹ – 22 ژوئن 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
اعدام عبدالمالک ریگی کسی را شگفتزده نکرد. به گفته مسیح پیامبر «کسانی که شمشیر به دست میگیرند با شمشیر هم میمیرند»[۱]. اگر کسی که راه خشونت را پیشه میکند به مرگ طبیعی در بستر بمیرد باید شگفتزده شد. ولی تنها به این دلیل نبود که کسی از اعدام ریگی تعجب نکرد. دلیل مهمتر رفتار حکومتی است که هم با بزهکاران اجتماعی و هم با ناراضیان و مخالفان خود عمدتا با زبان خشونت سخن میگوید. در همین یک ماهه خرداد به گزارش «رهانا» (خبرگزاری حقوق بشر ایران) دست کم ۴۰ نفر در ایران اعدام شدهاند[۲]. این رقم به نسبت از آمار سال گذشته، که به گفته عفو بینالملل به طور متوسط ماهانه ۳۱ نفر در ایران اعدام شدهاند، به مراتب بالاتر رفته است. جمهوری اسلامی در سالهای اخیر مقام اول را در جهان از نظر تعداد اعدام (به نسبت جمعیت) کسب کرده و حال رکورد جدیدی از خود بر جا گذاشته است.
از بین این ۴۰ اعدامی، تنها نام و مشخصات دو تن یعنی عبدالمالک ریگی و برادرش عبدالحمید (که او نیز اوایل خرداد اعدام شد) به طور کامل اعلام شده است. ۳۸ اعدامی دیگر اکثرا بی نام و نشان بوده و عمدتا به جرایم مربوط به مواد مخدر متهم شده بودند. مقامات رژیم جرایم زیادی و از جمله موارد متعددی از قتل و تروریسم را برای ریگیها ردیف کرده بودند و کشتن آنان را بر این اساس توجیه کردهاند. ولی به طور قطع، اتهامات هیچ یک از ۳۸ نفر دیگر به پای ریگیها نمیرسیده است. در عین حال، رژیمی که از اعدام به عنوان حل المسائل همه مشکلات خود استفاده میکند همه آنان را با همین حربه مجازات کرده است: اعدام و اعدام و اعدام - برای مقابله با هر مشکل اجتماعی و سیاسی و یا امنیتی و تروریستی.
این برخورد بیش از آن که در باره قربانیان مجازات اعدام چیزی به دست ما بدهد خصوصیت نظامی را که با این سهولت از این حربه استفاده میکند برای ما تبیین میکند. اعدام اصولا مسئله اعدام کننده است و نه اعدامی، و این حکم در مورد رژیم ایران بیش از هر نظام دیگر صدق میکند. مقامات رژیم همواره اعدام را به عنوان مجازات لازم و مناسبی برای جرایمی از قبیل قتل و تروریسم برشمرده و آن را توجیه کردهاند. ولی، صرف نظر از این که مجازات اعدام برای جرایم بسیار خفیفتری نیز به کار گرفته میشود، به سختی میتوان ادعای رژیم را پذیرفت. اگر ریگیها به اتهام قتل و تروریسم و اسیرکشی و عملیات نظامی که به قتل دهها نفر منجر شده با اعدام مجازات میشوند چرا کسانی که در ایران به ترورهای متعدد و کشتارهای وسیع و گاه در مقیاس هزارانه (از جمله در سال ۶۷) فرمان دادهاند و یا دست زدهاند نه فقط مجازات نشدهاند که بسیاری از آنان هنوز در حاکمیت دارای شغل و موقعیت هستند؟
حکومتی که خود از آدمکشان حرفهای حمایت میکند و آنان را در پناه خود گرفته است به سختی میتواند مدعی اجرای عدالت باشد، و کاربرد مجازات اعدام از سوی این حکومت پس از محاکمات عموما ناعادلانه و بدون رعایت کمترین ضوابط دادرسی تنها بر پرونده قطور جرایم خود حاکمیت میافزاید. برای چنین حکومتی، مجازات اعدام عمدتا یک حربه سیاسی برای ارعاب و سرکوب است، و ربط چندانی به جرایم و جنایاتی که قربانیان اعدام به آن متهم میشوند ندارد. به همین دلیل نیز این حجم بی نظیر اعدام در ایران تأثیری بر کاهش جرم و جنایت در این کشور نداشته و بلکه به استناد دلایل انکار ناپذیر فراوانی که در دست است خود به گسترش و تشدید فرهنگ خشونت و افزایش آمار جنایات در ۳۰ سال اخیر کمک کرده است.
اعدام عبدالمالک ریگی و برادرش نیز به رغم فهرست دراز جرایمی که دادگاه برای آنان ردیف کرده به وضوح سیاسی بوده و همان هدف ارعاب را دنبال کرده است. این واقعیت را میتوان از زبان مقامات جمهوری اسلامی که به این مناسبت به یک دیگر تبریک گفتهاند به وضوح شنید. صادق لاریجانی که به عنوان قاضی القضات کشور بایستی بیش از هر کس دیگر حرمت امامزاده خود را حفظ کرده و شائبه سیاسی بودن اعدام ریگی را دفع کند صریحا گفته است «به كسانی كه به خیال خام خود در مقابل امت و نظام اسلامی ایران ایستاده اند توصیه میكنم از مسیر اشتباه برگردند چرا كه سرنوشت آنان سرنوشتی بهتر از ریگی نخواهد بود»[۳]. او سخنی از قتل و تروریسم و اسیرکشی و اتهامات دیگری که متوجه ریگی بوده نمیآورد و صرفا از «ایستادن در مقابل امت و نظام اسلامی ایران» سخن میگوید. یعنی به گفته او جرم اصلی ریگی این بوده که در برابر نظام جمهوری اسلامی ایستاده و به این دلیل باید اعدام میشده است. علاءالدین بروجردی رئیس كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از این فراتر رفته و گفته است که اعدام عبدالمالك ریگی باید برای «كشورهایی همچون آمریكا، انگلیس و همچنین پاكستان» درس عبرت باشد[۴]. ظاهرا از دید آقای بروجردی انگیزه اصلی اعدام ریگی نه اتهامات جنایی منتسب به او و بلکه درس عبرت دادن به این سه قدرت خارجی بوده است!
این سخنان (و به خصوص سخنان آقای لاریجانی) بیش از هر چیز در ظرف زمانی فعلی ایران معنا میدهد. میدانیم که در فرهنگ حاکمیت، این روزها بسیاری از نیروها و رهبران اصلاحطلب به عنوان عوامل «فتنه» شناخته شدهاند - کسانی که در برابر نظام ایستادهاند و یا از قدرتهای خارجی مانند آمریکا و انگلیس «دستور» میگیرند. از دید اینان نه فقط مخالفان دیرین جمهوری اسلامی و بلکه حتا اصلاحطلبانی که با التزام به قانون اساسی و جمهوری اسلامی در جنبش سبز فعالند به دلیل عدم تمکین به نظر ولی فقیه در رده کسانی قرار گرفتهاند که در برابر نظام ایستادهاند. به این ترتیب، ظاهرا آقای لاریجانی (در «خیال خام خود») لازم دیده است که «سر بریده» عبدالمالک ریگی را در برابر این مخالفان قرار دهد تا شاید از آن عبرت بگیرند و «از مسیر اشتباه برگردند». منظور آقای لاریجانی هر چه که بوده، در این نکته تردیدی نیست که او اعدام ریگی را صرفا یک اقدام سیاسی (و نه جنایی) میداند و با این گفته صریحا منظور خود را بیان کرده است.
وقتی رییس قوه قضاییه از مجازات اعدام به عنوان یک حربه سیاسی نام میبرد، آیا دیگر کمترین تردیدی در ماهیت امر باقی میماند؟ اگر کسان دیگری چنین اظهاراتی را بیان میداشتند وظیفه آقای لاریجانی بود که به عنوان رییس قوه قضاییه از «استقلال» دادگاهها و قاضیان دفاع کند و شائبه سیاسی بودن حکم را به کنار بزند. ولی وقتی از دهان خود او میشنویم که این اعدام سیاسی بوده و هدف ارعاب مخالفان رژیم را دنبال کرده است دیگر چه کسی توان انکار آن را دارد؟ واقعیت آن است که مجازات اعدام در ایران عمدتا یک حربه ارعاب و سرکوب سیاسی است، و حجم بزرگ آمار اعدام در این کشور نیز هدفی جز به یاد آوردن قدرت خشن حاکمیت و ارعاب شهروندان دنبال نمیکند. بیهوده نیست که در ماه خرداد و سالگرد وقایع سیاسی بزرگی که به شکلگیری جنبش سبز منتهی شد، و حاکمیت نگران حرکتهای جدیدی از سوی مردم بود، یکی از بزرگترین آمار ماهیانه اعدام در ایران رخ داده است.
اعدام ریگی ظاهرا هدفهای سیاسی دیگری نیز داشته است. گزارشها حاکی از آن است که پیش از دستگیری عبدالمالک ریگی مذاکراتی از طریق واسطهها بین رژیم و گروه جندالله در جریان بوده و به این دلیل جندالله عملیات نظامی خود را متوقف کرده بوده است[۵]. پس از دستگیری او نیز ظاهرا عوامل رژیم در زندان به او چنین فهمانده بودند که به ادامه این گفتگوها علاقمندند، و به او کمک میکنند که یک پیام ویدیویی به همین منظور خطاب به افراد گروه خود ضبط کند. او پیام را ضبط میکند، و مأموران رژیم ویدئو را به گروه او میرسانند. این پیام از سوی گروه او پخش شده است[۶] (و تفاوت بزرگی بین حالات و قیافه او در این ویدئو و ویدئوی دیگری که رژیم از «اعترافات» او در تلویزیون ایران پخش کرده به چشم میخورد). شواهد حاکی از آن است که با اسارت ریگی فرصت مناسبی برای ختم برخوردهای نظامی و کنار گذاشتن آن از سوی گروه جندالله پیش آمده بود. اکنون با اعدام او این فرصت بکلی از دست رفته است. گروه جندالله اعلام کرده که عملیات نظامی و «انتقامی» خود را مجددا شروع خواهد کرد - و اگر چنین شود آن را باید پای کسانی در حاکمیت نوشت که با اعدام ریگی شانس صلح و ختم خشونت را نیز اعدام کردهاند.
گفته شده است که ریگی و گروه او محصول سیاستهای حاکم بر نظام جمهوری اسلامی بودهاند. در این گفته واقعیتی نهفته است. اگر حکومتی خشونت به خرج ندهد و حقوق شهروندان خود را به رسمیت بشناسد، شهروندان به چه انگیزهای ممکن است یاغی شوند و سر به کوه و بیابان بزنند؟ آیا این نکته که جنبشهای چریکی و مسلحانه در دنیای امروز تنها و تنها در نظامهای تمامخواه و استبدادی شکل میگیرند دلیل کافی بر این نیست که خود این نظامها مولد اصلی این جنبشها هستند؟ در ایران جمهوری اسلامی، که حکومت عمدتا با زبان خشونت و اعدام سخن میگوید این واقعیت بیش از هر جای دیگر دنیا صادق و ملموس است. حکومت جمهوری اسلامی خالق گروه جندالله بوده است. همین حکومت نیز با اعدام ریگی عامدا فرصت صلح را از بین برده و گروه جندالله را مجددا به خشونت سوق میدهد و یا زمینه را برای راندن گروههای دیگر به عملیات مسلحانه و خشونتآمیز فراهم کرده است. خشونت و گسترش جنایات در ایران محصول سیاستهای سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی است - و مجازات اعدام نه راه حل آن جنایات و بلکه جزیی از این سیاستها است.
---------------
[1] انجیل متی 26:52
[2] http://www.rhairan.in/archives/16926
[3] http://www.kayhannews.ir/890331/3.HTM#other301
[4] http://www.kayhannews.ir/890331/3.HTM#other304
[5] http://news.iran-emrooz.net/index.php?/news1/23099/
[6] http://www.youtube.com/watch?v=daA8WVGahnI&feature=player_embedded