iran-emrooz.net | Wed, 09.06.2010, 6:12
«روز باران است و ما جو میکنیم»
ماندانا زندیان
آخرین ماه بهار است؛ ما چشم هایمان را گشوده ایم، چشم هایمان را در عمر باغ تکانده ایم و بر دستان درخت آویخته ایم.
یک سال است چشم های ما در دست های درخت پرنده می شوند، ستاره می شوند، آسمان می شوند و بر شهر می بارند؛ دست های ما زیر این باران سبزمی شوند، درخت می شوند و چشم های بیشتری را به پرواز و روشنایی می سپارند؛ یک سال است ما شبیه خودمان شده ایم- ایرانی.
ما پی ساختن یک جامعۀ شهروندی هستیم. در جامعۀ شهروندی دمکراتیک ارزشها نسبیاند و قابل اندیشیدن، نقد شدن و دیگرگون گشتن؛ حقیقت مطلق وجود ندارد، راه رسیدن به حقیقت است که غایت است و واقعی.
یک سال پیش ما به جستجوی این راه تمام پنجره های خانه را گشودیم تا تمام چشم اندازهای روز را ببینیم. مشت های ما ملحفه های خواب های گذشته را آن سوی پنجره ها تکاند تا هرچه آرمان زخمی و مانده در باغچه سبز شود، گل دهد، باغ شود؛ و رود و قطار و پویایی جاری شوند در این باغ که استوارترین شهر جهان است و رواداری با شکوه روزهای خیابان هایش، هماورد سمفونی شبانۀ بام هایش جهانی را به شگفتی آورده است.
گشودن روزنه های بسته، شرکت در امور همگانی است در جامعهای با فضایی سیاست زدایی شده و بی اعتنا و بی تفاوت به هر امر همگانی- همه به خواست و به دست تمامیت خواهیِ چیره بر آن؛ که در نظام تمامیت خواه همه چیز و همه کس سیاسی می نماید و سیاست زده می شود- بی آن که حقیقتا سیاسی باشد- تا گسترۀ چیرگی نظام بر جامعه پهناور جلوه کند و ارادۀ شهروندان خرد.
کلود لوفور می گوید: «جایی که همه چیز سیاسی است، سیاست مفهوم ندارد؛ سیاست تنها جایی معنا دارد که آدمیان یکدیگر را به عنوان شهروند بازمی شناسند و در صحنۀ جهانی مشترک حضور می یابند و حضور همگانی شان دلیل اختلافاتی می شود که سیاست به سامان دادن آن یاری می کند.»
سیاست هنر سامان دادن جامعه است. روسو دخالت در امور سیاسی را یک وظیفۀ فلسفی می داند و ارسطو سیاست را زیستن بر اساس فضیلت تعریف می کند- شیوه ای که انسان را به نهایت ظرفیتش برای درک نیکی و خوشبختی رهنمون شود، فضیلتی که او در آگاهی توأمان بر چگونه حکومت کردن و چگونه حکومت شدن می دانست.
پنجره های گشودۀ خانه، اندیشۀ ما را بر فرهنگ جهان بازکرده است؛ ما می اندیشیم که لازمۀ ساختن یک فرهنگ دمکراتیک، دانستن، اندیشیدن و آموختن دستاوردهای فرهنگی جهان امروز و تکوین ارزش های فکری و اجتماعی نو در فرهنگ سیاسی سرزمینمان است.
نگاه ما سراسر به جهان و به فرداست. اصول تغییرناپذیر و ماوراء جامعۀ بشری که در گذشت هزاره ها نام ایمان گرفته اند، به کار ما نمی آیند.
سخنان آقای خامنهای در مراسم یادبود آیت الله خمینی روح اختلاف جنبش سبز و او را تا ته ظرفیت خود آشکارکرد- او همچنان در دوران پیامبر اسلام و علی و طلحه و زبیر مانده است، در محدوده ای از زمان و گوشه ای از جهان که آنها بودند؛ می خواهد تاریخی رفته، یا اسطوره ای را که باور دارد یا ندارد، باز بیافریند- دستکم در واژه؛ و ما می خواهیم در جهان امروز، در هزارۀ سوم تاریخی واقعی بسازیم، تاریخی متعلق به امروز ایران و نه دیروز اسلام. هیچ اشتراکی نمی شود میان ما پیداکرد، پاک بیگانه ایم؛ هیچ نمی توانیم یک جا بایستیم، یکی می باید بنشیند (بی آن که آسیب بیند) و بگذارد دیگری پیش رود. رساترین تعبیر این مشکل، اختلاف وجودی و حضوری است. سخن بر سر این نیست که او خود را علی- برابر با حقیقت مطلق، در نگاه او- می داند و چالشگران را دشمن، و ما نه حقیقت مطلق می شناسیم، نه دشمن؛ مهم این است که او پشتیبانی جامعۀ جهانی، به ویژه غرب را از راه سبز امید دلیل دشمن شمردن آنان دربرابر نظام های ارزشی خود می داند و باور به گوناگونی ارزش ها و گردآمدن اندیشه ها و باورهای گوناگون را گرد گفتمان آزادی خواهی جنبش سبز، نشانۀ پذیرفتنی نبودن این گفتمان: تمام آنچه ما را گرد هم آورده است، و ما به آن سرافرازیم، در تضاد وجودی با ذهنیت او و همفکران اوست.
آقای احمدی نژاد می گوید: «انتخابات سال گذشته بسیار عظیم و در نوع خود آزادترین انتخابات بود... در ایران انتخابات متعلق به مردم است به طوریكه خود، انتخابات را برگزار و بر آن نظارت میكنند. ملت ایران از زندگی همراه با آزادی و دمكراسی راضی بوده و در راه آن آماده فداكاری هستند. امروز جمهوری اسلامی ایران با ثباتترین كشور دنیا است، چرا كه پیغام آن در قلب تك تك ملت ایران ریشه دارد.»
آن کس که در جستجوی راهی برای درک حقیقت است، حقیقت به معنای امروزی آن- عقیده ای که می تواند با دیگر عقاید در برخورد باشد و وجدان آگاه و بیدار فرد روشنفکر در این برخورد با نفی هر چیرگی و تمامیت خواهی و وحدت گرایی، به آزادی دست می یابد- چگونه می تواند با چنین ناراستی هایی، چنین ادبیات واپس مانده ای حتی( قلب تک تک ملت ایران)، ارتباط برقرارکند؟
جنبش سبز ایران فرونمیتواند نشست.
*
یک سال است ما در پی هر صدای انسانی خاک و آب و آسمان را می گردیم و مراقبیم چراغ ها در باد خاموش نشوند. باران بر بستر برگ های باغ شناور بوده است. ما در این باران سرگردان نیستیم.
این باران نگاه ندا و ترانه و سهراب و فرزاد است، نگاه ایران است، نگاه آزادی است. ما این نگاه را می شناسیم.
هر جرعه باران که حقیقت جسم را برهنه می کند به تلاطم آتش است؛ می شوید و می سوزاند هر چه کهنه را تا اراده صیقل گیرد و واژه نو شود. ما در پی واژه های نو و حقیقی به راه افتاده ایم- در پی فضیلت. دانه های باران در اندیشۀ ما واژه می شوند و تاریخ می سازند، تاریخی که بستر فرهنگی جنبش ملی ماست.
انسان اگر روزها را در افسوس و اندوه تلف نکند می تواند در تاریکی و باران با کبریتی و چشمانی ببیند، بفهمد و بخواهد- درس بگیرد و عبرت.
امید از بند که رها شود، هر دشواری و ناهمواری را تاب میآورد، و تا زمانی که ما چنین عاشقانه دلنگرانی آیندۀ سرزمینمان را داریم، هر خشونت و گزند را هم؛ آینده از آن ما ایرانیان است، آیندهای که میتواند آبستن واقعیتی دیگرگون باشد- واقعیتی نیک تر، خردمندتر و انسانی تر؛ نزدیک تر به اندیشۀ باشکوه نام ارجمند ایران.
جنبش سبز یک جنبش اجتماعی است، تغییر فرهنگ سیاسی جامعهای کهنسال و بازآفریدن نظام های ارزشی نوین، دشوار است؛ همین که چنین افراشته و مغرور ایستادهایم و تلاش میکنیم پیروزی است. بکوشیم انتظار خود را از خرداد هموطنان درون واقع بینانه شکل دهیم و به احترام هر آنچه از آنان برآید پیشاپیش ازجای برخیزیم.
«روز باران است و ما جو می کنيم/ بر اميد وصل دستی می زنيم
ابرها آبستن از دريای عشق/ ما ز ابر عشق هم آبستنيم» مولوی
ماندانا زندیان
خرداد یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی