iran-emrooz.net | Wed, 22.06.2005, 4:47
احساس دموکراسی و نمایش فیلمفارسی
علیرضا کرمانی
(دبير تحريريهی ماهنامهی "نامه")
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
چهارشنبه ١ تير ١٣٨٤
احساس خوبی ندارم از این که میبینم؛ از رهبران اپوزیسیون تا سر کردگان پوزیسیون، از مدافعان حقوق بشر تا آنها که بشر را اصلا داخل آدم نمیدانند، از نویسنده و شاعر چپ تا اقتصاد گردان راست و از هنرمند و روشن فکر گرفته تا آن میلیتاریست که در دور اول نامزد رییس جمهوری بود، همه و همه از ترس مرگ، خودکشی را تجویز میفرمایند. دیگر از سقف و کف مطالبات خبری نیست؛ تنها احمدی نژاد نیاید، پی گیری شعارها؛ از دموکراسی خواهی تا اصول گرایی، باشد تا شاید وقتی دیگر.
حالا دیگر به جرأت میتوان گفت که اگر مشکل هنر- صنعت سینمای ایران در ضعف فیلمنامه است ولی در میان حاکمان سیاسی، سناریستهای هنرمندی پیدا میشوند که میتوانند خط ماجرا را به گونه ای پیش ببرند که بسیاری با قهرمان فیلم، احساس هم- ذات پنداری کنند و تا آخر بازی هم نتوانند بفهمند که ماجرا به کدام سمت و سو میبردشان.
در سینمای قصه پرداز؛ کشمکش میان دو عنصر متضاد، ماجرا را به پیش میبرد. پس برای نشان دادن کشمکش، نیاز به تراشیدن قهرمان و ضد قهرمان هست. ماجرا یا خط اصلی قصه هم بر بستر همین کشمکش حرکت میکند. اما این همهی داستان نیست؛ نمایشنامه نویس یا سناریست باید از همان نخست، پایان غیر منتظره و متفاوتی را هم پیش بینی و ماجرا را به آن سمت هدایت کند و گرنه، داستان آبکی از کار در میآید. خودمانیم؛ لطایف الحیل بالا آوردن یک نامزد انتخاباتی و درست کردن هیبتی بسیار ترسناک از او، برای بروز احساس همبستگی در برابر "چه نمیخواهیم"، کارساز نبوده است؟ بالاخره سال، سال همبستگی و مشارکت است دیگر.
این نگارنده را سر دشمنی با هاشمی رفسنجانی نیست، هم چنان که فکر نمیکنم اگر آن دیگری هم منصوب شود و از صندوقها با سر افراشته بیرون بیاید، دنیا به آخر میرسد. درد من همه آن است که میبینم در برابر عملیات پیچیده و چند وجهی حاکمیت، تحلیلهای دموکراسیخواهان و روشنفکران و جبههی اپوزیسیون، تا چه اندازه ناقص و تک بعدی است. آیا اگر محافظهکاران قوهی مجریه را هم بگیرند، راه دموکراسیخواهی یکسر بسته میشود؟ آیا روی کار آمدن احمدینژاد تا این اندازه که تبلیغ میشود، دلهرهآور است؟ من گمان نمیکنم. اتفاقاً؛ برخی اطلاعیهها نیز که به ظاهر به عنوان حمایت از احمدینژاد منتشر میشود، همین خط ترساندن و کیش دادن به سمت دیگر را دنبال میکند یا مانورهایی که پیاده نظام خوش خیال شبه نظامی در دانشگاه و خیابان برگزار میکنند یا حتی خط و نشانهایی که در حوزه دیپلماسی خارجی کشیده میشود و ... این عملیات شبیه حرکاتی است که عناصر مشکوک در دوران حکومت دکتر مصدق و به نام حزب توده انجام میدادند تا همه را در داخل و خارج مجاب کنند که ادامه نهضت ملی به حاکمیت کمونیسم شوروی میانجامد.
این سناریو، در پایان همه را خوش حال و خندان به خانه میفرستد؛ حاکمیت را از آن رو که توانسته همه را به پای صندوقها بکشاند، روشن فکران را به خیال آن که توانستهاند جلو فاشیسم را بگیرند و شاید خارجیان را به دلیل آن که نباید گفت و گوها را از صفر شروع کنند.
تندرو تر از این یکی هم اگر بر سر کار آید، واقعیت این است که باید با همین سی- چهل میلیارد دلار پول نفت، هم آموزش و پرورش را اداره کند، هم بهداشت عمومی را تأمین نماید، هم اشتغال ایجاد کند، هم حقوق آب باریکهی کارمندان و هم بودجه بیشمار نهادهای با پسوند هنوز انقلابی را بپردازد، هم سرمایه گذاری کند و هم فقرزدایی و تازه نیروهای نظامی را هم پشتیبانی کند تا در برابر رقبای منطقهای احساس کمبود نکنند و از همه مهمتر یارانههای پیدا و پنهان را که شعار عدالت اجتماعی اصولگرایان تنها با تکیه بر همین یارانههاست که معنا پیدا میکند، دست کم به همین منوال ادامه دهد. برخورد با مثلاً بیحجابی هم که البته برای برخی اشتغال زاست؛ صد البته خرج برمیدارد. هفتمین مجلسیان هم تا مجبور به نوشتن اولین بودجه سالانه نشده بودند، فکر و خیالهای بسیار میکردند و حتی شعار داده میشد که سال ٨٤ از تورم خبری نخواهد بود، ولی نتیجه همان چند ماه شعارپردازی، آن شد که گرانی بسیار زودتر از دیگر سالها رخ نشان داد و آقایان پیش از پایان سال ٨٣ از تبلیغ بنزین لیتری ٣٥ تومانی دست کشیدند.
اما پرسش اساسی از دمکراسی خواهان این است؛ چرا شعار میدهیم که راه دموکراسیخواهی مردم ایران غیر قابل برگشت است و در عمل با کمترین احتمال یکدست شدن حاکمیت، این گونه همه را ترس بر میدارد؟ آیا حاکمیت یک دست، میتواند در داخل و خارج با همه بجنگد؟ گمان من این است که این جا دیگر آخر خط است؛ حاکمیت فرصت چندانی برای حل مسایل داخلی و خارجی ندارد و تا ابد نمیتواند حل مسایل را به تعویق بیندازد، حتی اگر ژنرالهای چهار ستارهاش را بر مصدر همه امور بنشاند و اپوزیسیون هم باید برای تحلیلهای انتزاعی و تک بعدی خود، بدیلهای بهتری بجوید و مسایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دیپلماسی خارجی را در تجزیه و تحلیل هر مسأله با هم ببیند تا بازی نخورد.