يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.05.2010, 4:26

«ديدگاه‌ها پيرامون چشم‌انداز جنبش‌سبز مردم ايران»


داریوش همایون

سخنرانی در سمینار استکهلم


پیش‌تر گزارش کوتاهی به همراه فیلم مربوط به سخنرانی آقايان داريوش همايون، حسن شريعتمدارى و فرخ نگهدار در سمینار ”ديدگاه‌ها پيرامون چشم‌انداز جنبش‌سبز مردم ايران” که به ابتكار «راه سبز اميد – سوئد» برگزار شده بود، و بخش پرسش و پاسخ این سمینار نیز که فیلم‌برداری شده بود را همراه با متن سخنرانی آقای شریعتمداری در ایران امروز منتشر شد. اکنون متن سخنرانی آقای داریوش همایون بدست ما رسیده که در زیرملاحضه می کنید.
لازم به ذکر است که این سخنرانی‌ها از روی فیلم پیاده شده‌اند و ممکن است که کلمه‌ای جا افتاده باشد که عمدی در کار نبوده و امیدواریم در کل مطلب تأثیری نداشته باشد. در اینجا فرصت را غنیمت می شماریم و از دوستانی که بی دریغ در پیاده کردن سخنرانی‌ها کمک کرده‌اند نیز تشکر می کنیم.
ایران امروز

متن پیاده شده سخنرانی داريوش همايون
در رابطه با جنبش سبز البته از نظر‌گاه های گوناگون می‌‌شود بحث کرد. من اجازه می‌‌خواهم که یک کمی‌ بروم به ژرفای جنبش سبز، حالا مقام مسائل عملی‌ و روز و سیاسی بجای خودش هست و به آن می‌رسیم اما، ببینیم اما این جنبش سبز چیست، درست است که این جنبش بعنوان اعتراض به انتخابات آغاز شد و درست است که تا چندگاهی خود من هم به این جنبش می‌‌گفتم جنبش اعتراضی، ولی‌ آیا جنبش سبز فقط جنبش اعتراضی است؟ فقط با انتخابات شروع می‌‌شود و با انتخابات کارش تمام می‌‌شود؟
از اینجا من با اجازه تان وارد این بحث می‌‌شوم که حالا بهتر است از یک جای پایه‌یی‌تر شروع کنم. وظیفه هر نسل این است که جامعه خودش را به بالاترین درجه ی انسانیتی که در آن زمان رسیده است جامعه بشری، خودش را برساند. نسل ما فکر می‌‌کرد که بالاترین درجه انسانیت در آلبانی ست، در شوروی ست، در چین مائوست، در کوباست، و در جامعه ی مدنی، مدینه، مدینه النبی و یا در حکومت علی‌ بود. این نسل کنونی تغییر داده است این سطح بالای انسانیت را، از اینجا می‌‌رسیم به آن گفتمانی که آقای شریعتمداری به درستی‌ به آن اشاره کردند، که در ایران کنونی ما با سه تغییر روبرو هستیم.
اولین آن تغییر نسلی است، می‌دانید که نسل را می‌‌گویند بین ۲۵ تا ۳۰ سال دارد. یعنی‌ دوره‌ای که یک گروه سنی‌ تازه‌ای می‌‌رسد به مرحله‌ای که در کار جامعه موثر می‌‌شود. نه اینکه تمام جامعه می‌‌شود ۲۵ یا ۳۰ ساله، نه، منظورم این است که یک عنصر جدید وارد جامعه می‌‌شود که ادامهیآن نسل برای آینده، (و قبلی‌‌ها هم بتدریج می‌‌روند).
ما این تغییر نسلی را در این ۳۰ سال طبعاً داریم. یعنی‌ از انقلاب اسلامی به این طرف. ولی‌ این تغییر نسلی فقط روی سنّ باز‌نتابیده است، فقط نمی‌‌شود گفت که یک مثلاً عده ی زیادی حالا ۲۵، ۳۰ ساله پیدا کردیم، نه! تغییر نسلی کنونی‌ ویژه‌گیری‌هایی‌ دارد که تکلیف تاریخی اش را بسیار سنگین می‌‌کند و بالا می‌‌برد. نخست اینکه، این نسل تازه از لحاظ وزنه‌ای که در جامعه دارد، در طول تاریخ ایران بی‌ مانند است، به این معنی که هرگز ما در جامعه ایرانی‌ چنین نسبت بالایی‌ را زیر مثلاً، ۳۰ الی‌ ۴۰ سال نداشته‌ایم و گمان کنم که دیگر هم نخواهیم داشت، برای اینکه این جوانان مثل پدر و مادر خودشان فرزندآوری نخواهند کرد، به دلایل بسیاری. پس وزنه ی این نسل از لحاظ سهمی که در جمعیت کشور دارد، بکلّی چیزی دیگری است و به هر حال شماره، بیلان و کمیّت خیلی‌ مهم و عامل تعیین کننده ای است.
دوم اینکه این نسل از نظر آگاهی‌ و دسترسی به آگاهی‌، باز در طول تاریخ ایران بی‌ مانند است، ما هرگز ۲ الی‌ ۳ میلیون دانشگاه دیده در ایران نداشته‌ایم. هرگز جوانان، زنان و مردان مثلاً زیر ۴۰ یا ۵۰ سال، تقریباً همه‌شان با سواد نبوده اند و هرگز دسترسی‌ به این تکنولوژی تازه یانفورماتیک هیچ جای دنیا نداشته و خوب ما هم نداشتیم. خوب پس ما با یک توده ی عظیم جمعیت روبرو هستیم که هم وزنه کیفی‌‌اش فوق‌العاده بالا است و هم آگاهی‌‌اش بی‌ مانند. از همه ما‌ها بیشتر و از همه ایرانی های گذشته در موقعیت خودشان بیشتر است. این یک تغییر است و این تغییر کمی‌ نیست. تمام قضیه همین است.
دگرگونی دومی‌ که ما باهاش روبرو هستیم، دگرگونی گفتمان است. یعنی‌ این نسل بر خلاف نسل گذشته، بالاترین درجه انسانیت را در دوره صفوی یا در دوره حکومت علی‌ یا در تیرانا، هاوانا، مسکو و پکن و یا این حرف ها جستجو نمی‌‌کند. این نسل بالاترین درجه انسانیت زمان کنونی را در جاهای درستش شناخته است، یعنی‌ در اروپای غربی و آمریکای شمالی. حالا ما موافقیم و یا مخالفیم بحث دیگری است. ولی‌ این نسل مدل‌اش و آرمانش آنجاست. یعنی‌ به کلی‌ با آنچه که ما باهاش سر و کار داشتیم و آشنا بوده‌ایم، متفاوت است. بکلّی از ریشه با آنچه حکومت، حکومت اسلامی می‌‌خواهد و بر آن بنا شده است، مخالف است. مخالفتی که برای نخستین بار، مخالفت سیاسی نیست، مخالفت عقیدتی‌ نیست، مخالفت وجودی است، Existential است. شما با من اختلافتان سیاسی بود، اینها اختلافشان با حکومت کنونی Existential است. اینها نمی توانند، اصلاً وجودشان همدیگر را نفی می کنند، شما وجودتان ما را نفی نمی‌‌کرد. کافی‌ بود ما یک کمی‌ شل می دادیم و شما هم کمی عاقل تر می شدید، با هم کنار می‌‌آمدیم. ما هم کمی عاقل تر می شدیم، شما هم کمی‌ شل می دادید. اشتباه از هر دو طرف بود و از این تغییرات، تغییر سوم ناشی‌ می‌‌شود، که چیست؟ که تغییر این رژیم است.
مگر می‌‌شود یک جامعه‌ای، اکثریت‌اش اشکال وجودی داشته باشند با حکومت‌شان، نه فقط سیاسی، نه فقط حکومت بد، اینها همه که بجای خود قبول، و جامعه به این همه آگاهی‌ دسترسی‌ داشته باشد و این حکومت هم که واقعاً سراپا نادانی و خرافات باشد و این دستگاه دوام بیاورد؟ امکان ندارد. مسئله زمان است. در این که رژیم اسلامی نابود خواهد شد، سرنگون خواهد شد، بر کنار خواهد شد، تغییر خواهد کرد، حالا هرچی، راجع به آن بحث می کنیم، در این شکی نیست. مسئله این است که کی‌ و چگونه؟ چگونه‌اش خیلی‌ مهم‌تر است از کی‌! اینجا اشاره شد و بسیار هم حرف درستی‌ هست که ما نمی‌‌خواهیم خون از دماغ کسی‌ بیاید، نمی‌‌خواهیم حتا خون از دماغ خامنه‌ای بیاید، احمدی‌نژاد بیاید، اصلاً آدم چندشش می شود، مشکل وجودی گفتند، ولی مشکل حسی... مثل قورباغه ای که بهش دست نمی‌توان زد، بهرحال... مجبوریم. نمی‌خواهیم خون از دماغ کسی بیاید، آن بجای خود، ولی‌ در اینکه اینها تمام کارشان، شکّ نداشته باشید، ما نمی‌‌توانیم این ها را نگاه داریم، دیگر از این حرف‌ها گذشته است. برای اینکه این جوششی که از پائین جامعه شروع شده، این اجازه را نخواهد داد.
حالا، ما با این سه دگرگونی روبرو هستیم. دوتایش را ما در جریانش هستیم و یکی هم شروع شده است. این چه ویژه‌های دیگری دارد.
بیشتر از آنچه که مربوط به جنبش سبز بشود، نه در ایران سابقه داشته است و ما باهاش آشنا بوده‌ایم و نه تقریباً در دنیا. برای اینکه این انقلابات که رنگنشان به اصطلاح، آبی، ارغوانی، نارنجی و انقلابات مخملی نام گرفته‌اند، اینها در جوامعه هایی سر گرفته‌اند که خیلی‌ زیر ساختار داشته‌اند، خیلی‌ ارتباطات اجتماعی شان قوی بود و مثل ما اینقدر به سر و کله همدیگر نمی‌‌زدند و همه ی اینها یک رهبری، خود بخود از توی‌شان در آمده بود. همه‌شان یک رهبری داشتند. چه چکسلواکی هاول (واتسلاو هاول Václav Havel) بود و بیانیه ۷۷ یا آن یکی والسا (لخ والسا Lech Wałęsa) بود و همه این‌ها به همین ترتیب. در ایران این جنبش یک چیزی است به معنی‌ واقعی‌ خود جوش.
من وقتی‌ آن اوایل بنظرم می‌‌رسید که این جنبش سبز را با ویکیپیدیا مقایسه کنم. ویکیپیدیا که آشنا هستید. هرکس یک چیزی به آن می‌‌افزاید، بر آن داده‌هایی‌ که آنجا هست. یک ماهیت پیش ساخته ی فراهم و موجودی نیست، مثل پلاستیک است، پلاستیک که می‌دانید، یعنی شکل گیر، این هنرهای نقاشی و مجسمه سازی و معماری را بهش می‌‌گویند پلاستیک، برای اینکه شکل می‌‌گیرد. این یک پدیده پلاستیک است، همینطور دارد تشکل می‌‌شود. من هیچ حکمی را قبول ندارم در مورد جنبش سبز. برای آنکه دیروزاش با امروزاش فرق داشته و فردایش با امروزاش فرق خواهد داشت و این یکی از ویژه گیر‌های یگانه ای است، برای اینکه چندین ویژه‌گی یگانه دارد، حقیقتاً چندین ویژگی یگانه دارد، که یکی اش همین است که اصلاً نباید تعریف اش کرد، برای اینکه فردا می‌‌بینی‌ که یک چیز دیگری می‌‌شود، باز هست، بکلّی گشاده است، بر اندیشه‌های تازهف تجربه‌های تازه. گفتیم رهبر ندارد و ما خیال می کردیم (من خوشبختانه جزوش نبودم)، بسیاری خیال می کردند که رهبر نداشتن ضعف است، شما رهبر ندارید، فایده‌تان چیست؟ نه! اصلاً تمام قدرت این جنبش سبز همین است که رهبر ندارد و دارد شکل می‌گیرد. مثل کوه مرجانی است، این کوه‌های مرجانی که به این زیبایی که می‌‌آیند بالا، این جنبش سبز هم همین حالت را دارد، ما حکم نمی‌‌کنیم. در نتیجه نمی‌‌توانیم حکم بدهیم. ضعیف شد، تمام شد، شکست خورد، موفق شد! نه هیچکدام این‌ها نیست، دارد شکل می‌‌گیرد. چرا اینطور است؟ تمام این ویژگی‌ها از کجا ناشی‌ می‌‌شود؟ از این که این جنبش نه بر گرد یک فرد، نه بر گرد یک رویداد، بلکه بر گرد یک گفتمان شروع شده است. آن گفتمان چیست؟ آن گفتمان همان مدلی‌ است که عرض کردم، همان رساندن جامعه ایرانی‌ به بالا‌ترین سطح انسانیت که اگر شما تعریف سیاسی‌اش را بخواهید، می‌‌شود دموکراسی لیبرال. همین که در این کشور هم هست. حالا دوستان چپ حتماً اینجا زیاد هستند و به محض اینکه من گفتم لیبرال یک خارش‌هایی‌ احساس کردند در تنشان. نه! لیبرال آنطور نیست که شما فکر می‌‌کنید. سوسیال دموکرتها لیبرال هستند. برای اینکه لیبرالیسم سیاسی چیزی دیگری است. با لیبرالیسم اقتصادی فرق دارد. لیبرالیسم اقتصادی، بد‌ترین صورتش که در دنیا وجود ندارد و هیچوقت هم تقریباً وجود نداشته است، لسفر(Laissez-faire let them do it) است، هرکس هر کاری دلش می‌‌خواهد بکند! نیست اینطور. همه جا حکومت خیلی‌ خیلی‌ موثر است. ولی‌ آن بجای خود. منظور من از دموکراسی لیبرال، دمکراسی ای است که با اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر محدود می‌‌شود. یعنی‌ با حکومت اکثریت، ولی‌ نه هرچه که اکثریت گفت، یعنی‌ اکثریتی که فقط در چارچوب اعلامیه بتواند کار بکند. یعنی یک نفر را هم نمی‌‌تواند حقش را ضایع کنند، یعنی‌ همه با هم برابرند، یعنی اقلیت وجود ندارد، بر اساس عشق و مَحبت است، تبعیض وجود ندارد. این دموکراسی لیبرال تعریف سیاسی گفتمانی است که جنبش سبز بر آن بنا شده است. باز یکی از دلایل قدرت و شکست ناپذیری جنبش سبز همین است که بر گرد این گفتمان است، نه بر گرد راه سبز امید. حالا برسم به راه سبز امید. چون بسیار بحث زیاد است و میزبانان ما هم امشب از راه سبز امید هستند و خیلی‌ هم من بهشان علاقه دارم و اعتقاد دارم. ولی‌ بگذاریم هرچیزی سر جای خودش قرار بگیرد.
راه سبز امید، سازمان سیاسی است که در جریان زد و خورد و اندرکنش یا ارتباط دوسویه و یا تأثیر دوطرفه روی هم با دستگاه حکومتی است. جنبش سبز با دستگاه حکومتی چندان ارتباطی ندارد و نباید داشته باشد. جنبش سبز آن حالت اعتراضی‌ش را حفظ کرده است و هی‌ گسترش داده است و حالا البته شامل همه چیز شده است. ولی‌ این جنبش سبز یک دستگاه سیاسی لازم دارد، نه از آن خودش. باید این دو تا را از هم جدا کرد. ما یک راه سبز امید داریم و یک جنبش سبز داریم. جنبش سبز باید کار خودش را بکند. باید شکل بگیرد، باید بر گرد آن گفتمان تکامل پیدا کند و باید بسیج کند، در سطح ملی‌، ملی نه به معنی ملی قومی، چون ملی قومی نداریم یا ملی هست یا قومی، در سطح ملی، یعنی‌ کشور، ملت. ولی‌ راه سبز امید باید آزاد باشد، امکان داشته باشد که در چارچوب حکومت بتواند با او‌ مبارزه کند و با او‌ کار بکند. اگر ما این دوتا را از هم جدا بکنیم، بسیاری از این مسائل که بیرون و درون، و البته درون کمتر، برای اینکه در درون این جدایی حاصل شده است. در بیرون متوجه نیستیم، اینها را قاطی‌ می‌‌کنیم با هم. اگر اینها را جدا بکنیم از هم، نه آن بد‌بینی‌ را پیدا می‌‌کنیم به را ه سبز امید و نه به جنبش سبز. بسیاری ایراد می‌‌کنند که چرا راه سبز امید در چارچوب حکومت کار می‌‌کند، شعارهای حکومتی را می‌‌گوید، با خمینی خوب است، خمینی را ستایش می‌‌کند، قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی را قبول دارد. اولاً اینطور نیست! راه سبز امید در طول این هشت نه‌ ماه همینطور کوشش کرده است که خیلی‌ از جنبش سبز عقب نماند. آخرینش هم همین است که گفتند که قانون اساسی‌ وحی منزل نیست. از آسمان نیافتاده. دوم اینکه، همینطور که عرض کردم جنبش سبز بتنهایی برای این مبارزه کافی‌ نیست. ما با یک رژیم سرکوبگری روبرو هستیم که این رژیم سرکوبگر خوشبختانه درش اختلاف و شکاف فراوان شده است و یکی از عوامل اختلاف و شکاف همین راه سبز امید است. یعنی‌ یک جایی‌ پیدا شده است که جلوی این دستگاه حکومتی یک راه حلی گذشته، که می‌‌توانید از این طریق، اگر تغییر را لازم می‌‌دانید وارد شوید و تغییر دهید. اما راه سبز امید متکی است با جنبش سبز، برای اینکه اگر جنبش سبز نباشد، اگر زور مردم نباشد، راه سبز امید همان خاتمی است، هیچی‌! سخنرانی‌ است، شعار است، تمام می‌‌شود می‌‌رود. یک اصلاحاتی است و تمام شد. چالش اصلی‌ که ما باهاش روبرو هستیم در همه جا، این است که ارتباط ارگانیک جنبش سبز و راه سبز امید حفظ بشود، در عین حالی که از هم جدا باشند. نه آن می‌‌تواند جلوی جنبش سبز را بگیرد، که نمی‌‌تواند و نه جنبش سبز آزادی عمل راه سبز امید را محدود بکند، که نمی خواهد. ما الان اتفاقاً به نظر من در بهترین شرایط هستیم. خوب حالا بعد از این مقدمات یک نتایجی بگیریم، چون در فضایی بیرون از ایران داریم بحث می کنیم. من یک مقداری به برکت جنبش سبز در جریان صحبت‌ها و اندیشه‌های پاره‌ای از فعالین جنبش سبز در ایران هستم. یکی از پیامدهای جنبش سبز همین بود که ارتباطات بین درون و بیرون را خیلی‌ زیاد کرد. و حتا پاریاهایی مثل من یک راه مختصری پیدا کردند، پاریا می‌دانید این نجس های هندی را می‌گویند پاریا، حالا خیلی نجس نیستم، ولی از نظر سیاسی می گویم. یعنی ما هم توانستیم یک ارتباطاتی‌ پیدا کنیم و بسیاری از این گرایش‌هایی‌ را که من در بیرون از ایران می‌ بینم در بین هواداران جنبش سبز، از نظر دوستان درون ایران، ویرانگر محسوب می‌‌شود. این را خدمتتان عرض می‌‌کنم. این دسته بندی ها، این کوشش‌ برای اینکه هر گروهی خرج خودش را سوا کند، یک گوشه کار را بگیرد، یکی دنبال انتخابات، یکی دنبال سکولاریسم، یکی پشتیبانی‌ از این، یکی پشتیبانی‌ از آن. این برای آنها در درون به هیچ وجه دلگرم کننده نیست. این را خدمتتان عرض کنم. حداقل برای آندسته که من باهاشون آشنا هستم. من شنیده ام مثلاً در این شهر پنج تا گروه‌بندی است. در شهر‌های دیگر هم که رفته‌ام همینطور، یک دو سه چهار، هستش. حقیقتاً دوستان بنشینید و این روحیه ای که در جنبش سبز هست، این را به بیرون از ایران انتقال بدهند. مرزها را برداشته. این آقای نوری زاده یک وقت یک جمله‌ای گفت که خیلی‌ به دل من نشست. گفت که جنبش سبز مرزها را برداشته است، همه را، منظورش بیشتر داخل ایران بود. آنوقت که او گفت، بیرون هم همینطور بود. ولی‌ الان متأسفانه مرزبندی دوباره شروع شده است. دوستان بنشینند و فکر کنند. البته من نمی‌‌دانم. هرکس هوای کار خودش را دارد. ما در خارج از ایران کار راه سبز امید را نمی‌‌توانیم بکنیم. ممکن است دوستان پشتیبان راه سبز امید باشند، خیلی هم خوب است. اما کاری که شما اینجا می‌‌کنید ربطی‌ به راه سبز ندارد. راه سبز امیددارد با خامنه‌ای، احمدی‌نژاد، رفسنجانی‌ و این و آن درگیر است. درگیری روزانه معامله، تعامل، حالا این روزها تعامل مود شده است. آنها تعامل می‌‌کنند. شما که از این کارها نمی‌‌کنید. شما اساساً پشتیبان جنبش سبز هستید. شما جز جنبش سبز هستید. شما راه سبز امید نیستید. راه سبز امید برای مقامات سیاسی و با مقامات سیاسی سر و کار دارد. شما اینجا با توده مردم سر و کار دارید. بنظر من پشتیبانی‌ از جنبش سبز کارسازتر است تا اینکه هی‌ اختلاف بیفتد و آن برای خودش از یک گوشه‌ی کار کند، این برای خودش از یک گوشه‌اش پشتیبانی‌ کند و این جز دلسرد کردن درونی‌ها نتیجه‌ای نخواهد داشت. و نکته آخری که خدمتتان عرض کنم این است که فاصله ما با درون ایران هی‌ دارد بیشتر می‌ شود. فاصله سنی‌ که چه عرض کنم ولی‌ فاصله سیاسی فوق‌العاده است. اجازه بدهید که لااقل فاصله سیاسی زیاد نشود. همان فاصله سنی‌ کافی‌ است.

خیلی‌ خیلی‌ متشکرم


مشاهده فیلم این سمینار



ديدگاه‌ها پيرامون چشم‌انداز جنبش ‌سبز مردم ايران from پارکینگ on Vimeo.



بخش پرسش و پاسخ این سمینار نیز فیلم‌برداری شده که از این محل قابل مشاهده است.


متن سخنرانی حسن شريعتمدارى



نظر کاربران:


دوست ناشناس گرامی،
اتفاقا چون همانطور که می گوید دمکراسی تنها به معنی رای اکثریت نیست، رای و حقوق اقلیت حتی اگر دارای ایده های غیردمکراتیک باشد، باید در نظر گرفت. هیچ نیروی سیاسی را نمی شود حذف کرد. می شود در چهارچوب قانون و با ابزارهایی که قانون در اختیار نیروهای دمکراسی خواه می گذارد با نیروهایی که دارای ایده ها و خواست های غیردمکراتیک و مخالف حقوق بشر هستند، مبارزه کرد. در یک دمکراسی نیروهای سیاسی مخالف دمکراسی را یا وارد بازی دمکراسی می کنند یا غیرقانونی اعلام می کنند. می بینید که در هر دوصورت آنها حذف سیاسی نمی شوند. در هر حال ادبیات و روش و منش دمکراسی خواهان مقابله به مثل با جریان های سیاسی طرفدار استبداد نیست.
حمید فرخنده

*

جناب آقای فرخنده
اتفاقن دموکراسی یعنی حذف سیاسی (و نه فیزیکی) نیروهای ضد دموکراسی. دموکراسی فقط آرای اکثریت نیست، بلکه رای اکثریت در چارچوب اعتقاد به بازی دموکراسی و مهمتر اعتقاد به حقوق بشر است. احمدی نژاد یا هر گروه دیگری که به برابری شهروندی و به اصول دموکراسی اعتقادی ندارند حق شرکت در بازی دموکراتیک جامعه را ندارند.

*

آقای همایون در بخشی از سخنان خود می گوید: "ما نمی‌‌خواهیم خون از دماغ کسی‌ بیاید، نمی‌‌خواهیم حتا خون از دماغ خامنه‌ای بیاید، احمدی‌نژاد بیاید، اصلاً آدم چندشش می شود، مشکل وجودی گفتند، ولی مشکل حسی... مثل قورباغه‌ای که بهش دست نمی‌توان زد، بهرحال... مجبوریم. نمی‌خواهیم خون از دماغ کسی بیاید، آن بجای خود، ولی‌ در اینکه اینها تمام کارشان، شکّ نداشته باشید، ما نمی‌‌توانیم این ها را نگاه داریم، دیگر از این حرف‌ها گذشته است. برای اینکه این جوششی که از پائین جامعه شروع شده، این اجازه را نخواهد داد."
چنین صحبت های تحقیرآمیزی حتی در مورد افرادی مانند آقای خامنه ای یا احمدی نژاد از فردی که خود را دمکراسی خواه و طرفدار حقوق بشر می داند عجیب است. چون درست است که آنها مستبدند اما آنها انسانهایی هستند. از این گذشته در فردای ایران قانونمند آقای خامنه ای یا احمدی نژاد طرفدارانی خواهند داشت هرچند در اقلیت خواهند بود. طرفداران دمکراسی دنبال حذف این یا آن نیرو نیستند بلکه می خواهند مطابق آنچه باسکول اجتماعی نشان می دهد، نیروهای سیاسی جایگاهی در قدرت سیاسی بر اساس وزن واقعی شان در جامعه اشغال کنند.
حمید فرخنده



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024