iran-emrooz.net | Fri, 30.04.2010, 20:47
ماندانا زندیان
|
بهار بود، ما برای زمانی محدود همدیگر را گم کرده بودیم؛ تاریخ گسترده بود و زمانِ بی خبری لحظهای بود سراسر فراموشی که از بلندای قامت افراختۀ ملتی که ماییم افتاد و شکست؛ مصیبت بر ما چیره بود و رنج گشاده؛ روزهایمان از دیوارهای بلند خانه نمیگذشت، هراس داشتیم زمان هیچ گاه نتواند از این دیوارها عبورکند و ما ساکنان خانه چهار فصل را فراموش کنیم. اما دیوار نابودی ابدی نیست، ما یکدیگر را بازیافتیم و دوباره به هم بافته شدیم، ریشههایمان در خیابانهای این خاک دوید، دستهایمان برای ادامۀ عمر این خاک، این ملت،ترس و سرما را ذوب کرد، چشمهایمان به آینه سفرکرد و کلید سال تازه را ارمغان آورد- امید که از خانه به خیابان راه مییابد روشنایی در چشمهای مردمان جوانه میزند، در دستهایشان نیز.
ما از خود رد شده بودیم ، صدای رویش دیگری را در خویش شنیدیم و دانستیم دری پنهان است که یک روز شکفته میشود، دری که در تلاطم آینههایی که ما بودیم به دیگری گشوده میشد؛
از نو آغاز شدیم دستمان به سوی سیب رفت،بی خبری آتش گرفت، دیوار خاکستر شد و ما یکدیگر را دیدیم، و دیگر همه چیز سبز شد، نور شد، امید شد.
و آن درِ شکفته ناسیونالیسم ایرانی بود، دری که گشودیم- برفراز ایدئولوژی و جهان بینی مذهبی و آخوندی- تا جهان را ببینیم و جهان ببیندمان. اما جهان تکیه گاه امنی نیست، ما میبایست به خود تکیه میکردیم؛ به نوگری، به قدکشیدن تا بلندای هزارۀ سوم؛ خورشید پشتمان بود، گفتیم: فرهنگ ما در کورههای ادوار گوناگون آبدیده شده است، ما میتوانیم رود شویم و جاری بمانیم، از سنگها عبور کنیم، از کنار درختان به مزرعه برسیم، خاک را صدا کنیم- هرچه را در این خاک است صداکنیم- و در بیداری رهاشویم، که بیداری رهایی است. ما میباید در آزادی و نوگری فخرآسا شعله کشیم.
جنبش شهروندی ما، به جستجوی حقوق فرد انسانی است، حقوقی که با انسان زاده میشود. این انسان از هر طبقۀ اجتماع، با هر نظام ارزشی، هر شغل، هر باور و آیین و دین، حقوقی دارد که اندیشه و عاطفۀ جهان آزادی و دمکراسی را بر اساس آن تعریف کرده است- به آن محدود کرده است.
جنبش سبز در امتداد دستهای پویش زنان، اعتراضهای دانشجویان و کارگران، کانونهای مدافع حقوق بشر، نهادهای پشتیبان محیط زیست، شبکههای گستردۀ زیرزمینی جوانان، و دیگر نهادهای مدنی جامعۀ ایران- هر اندازه اندک و محدود- تسلط بر فضاهای عمومی را از حکومت پس گرفت- جمعههای دانشگاه تهران، روز به اصطلاح قدس، عاشورا و ... اما این روزها را میان حزبها و صنفها و سندیکاها قسمت نکرد؛ جنبش سبز برای سربلندی ملت ایران بالیده است، هر کس برای خود و برای دیگری میایستد، هر کس به امر عمومی اهمیت میدهد، هر کس نگران بیدادی است که دیگری را از او جدامیکند- آن لحظۀ فراموشی و بیخبری دیگر رخ نخواهد داد.
ماه اردیبهشت نام ارجمند کارگر و معلم را بر پیشانی خود دارد؛ جنبش سبز آموزگار چیره دست تاریخ همروزگار ماست؛ اندیشه و عاطفۀ بسیاری از ما - از پویندگان راه سبز امید تا عرفیگرایان مخالف رژیم اسلامی - هرگز در زمانی کمتر از یک سال این اندازه پالایش نیافته بود، زلال نشده بود، نبالیده بود و بالیدن ملت ایران را بر خواست شخصی خود از زندگی برتری نداده بود.
جنبش سبز به ما آموخت نیکی را، آنچه سرزمینمان را پیش میبرد و ما را نیز- از دست و زبان هر که برآید، موافق یا مخالف باورهای خود- ارج بگزاریم؛ هر فرد انسانی به فراخور دانایی و توانایی خویش رشد میکند؛ ما ایرانیان با این خیزش رشد کرده ایم، بالیدن هر شهروند به زیبایی جامعۀ شهروندی میافزاید، از فرصتهایی مانند روز کارگر یا روز معلم میتوان همان اندازه برای اعتراض به حکومت اسلامی بهره برد که برای شادباش گفتن به هر قدم رو به جلوی دیگری، هر که باشد- اگر هدف ساختن ایرانی آزاد و آباد است، آنچه در جام بلورین آزادی خواهی و ترقی خواهی ریخته ایم.
سالی که رفت، تنها یک حضور محدود در گذران روز و شب نبود؛ یک افشای ابدی بود از زمانها و مکانهایی که تاریخ و جغرافیا را پشت سر گذاشته اند، افشای این راز که انسان، فرد انسانی، سرانجام خاک میشود و پارهای از وطن؛ تاریخ اما همیشه حضور خواهد داشت و وطن نیز.
کارگران ایرانی، این را خوب دریافته اند، انگار در یک خیابان بلند به تماشای جهان رفته اند، در سیلاب عطر گل چرخ زده و به آن روز نو دست ساییده اند- روزی که میدانند اگر مراقب خورشیدش نباشند، جان میدهد؛ تشکلهای کارگری ایران در یک قطعنامۀ پانزده مادهای آورده اند: «ما خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط ... کلیه فعالین کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی و اعتراضی از زندان و توقف پیگردهای قضایی علیه آنان هستیم ./ ما خواهان لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی هستیم./ما بدینوسیله پشتیبانی خود را از تمامی جنبشهای اجتماعی آزادی خواهانه اعلام میداریم و دستگیری، محاكمه و به زندان افكندن فعالین این جنبشها را قویا" محكوم میكنیم.»
آزادی را اگر برای همه کس و هر کس نخواهیم، هیچ به کار خودمان نیز نمیآید. ما ایرانیان دیگر این را دریافته ایم.
دانشجویان برخی از دانشگاههای کشور و جمعی از زندانیان سیاسی، در اقدامی خودجوش در حمایت از کارگران و معلمان دست به اعتصاب غذا زدهاند.
آزادی خواهی خواست و شعار فرادست جامعه شده است، آزادی به آن معنا که منشور جهانی حقوق بشر میگوید، آزادی برای انسان که به گفتۀ شاملو دشواری وظیفه است.
رژیم اسلامی ایران ما را در آزادی مطبوعات تا رتبۀ ۱۸۷ فروکشانده است، کارگران و آموزگاران کوشندۀ اجتماعی در زندان اند، دبیر کل سازمان معلمان ایران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.
این روزها، این مناسبتها، فرصتهایی هستند برای بازنگری خویشتن خود و روح سرشار و بخشندۀ جنبش سبز؛ جنبشی که دیگر نمیخواهد جهان را از درون اشک و عطش دریایی ویران ببیند.یک سال است همۀ سالهای عمر ما عطر این بیداری را گرفته است- همۀ سالهای رفته و نیامده.
کسی که بخواهد از چهرۀ خواستهای تاریخی ملتش صورتی واقعی بسازد بی محابا به درون آتش و باد میرود، بر زخم کهنه مرهم بودن همدردی است- یک لبخند ناتمام همیشگی، مانند بهار.
یازده ماه گذشت؛ خاک این کشور رنگ این ملت را به یاد خواهد داشت. حکایت این ماهها را زلال ببینیم و زلال بنویسیم.
ماندانا زندیان
دهم اردیبهشت یکهزار و سیصی و هشتاد و نه خورشیدی