iran-emrooz.net | Mon, 20.06.2005, 5:48
نگاهی ديگر به نتايجِ انتخابات
دكتر اميرحسين خنجی
دوشنبه ٣٠ خرداد ١٣٨٤
انتخابات تمام شد و نتيجهاش كموبيش معلوم گرديد، آنچه مانده است نيز تقريبا قابل پيشبينی است. آمارهای منتشرشده خبر از شركت حدود ٦٢ درصدِ رایداران در رایدهی میدهد. يعنی ظاهر قضيه نشان میدهد كه ٦٢ درصدِ مردم ايران يا موافقِ قانونِ اساسی جمهوری اسلامی ايراناند يا بیتفاوتند (به اصلِ قضيه كار نداشته باشيم).
شيخ كروبی كه دلش میخواسته نامش در بالای ليست رایدادگان بوده باشد فرياد برآورده كه انتخابات مخدوش است. ولی شيخ كروبی نمیخواهد دليل مخدوش بودن اين انتخابات را برای مردم بيان كند، زيرا رعيت- كه نامِ اصليش امت است و ما نامش را ملت گذاشتهايم- نامحرم پنداشته میشوند و نمیبايست بدانند كه چه میشود. همانگونه كه رعيت هيچگاه ندانست موضوع آن نذری گزاف كه شهرام جزايری به شيخ كروبی داده بود چه بوده و شيخ كروبی برای شهرام جزايری چه تعويذی نوشته بوده كه آن نذری گزاف را ازاو دريافت كرده بوده است!
كسانی كه انتخابات را تحريم كردند نيز معتقدند كه اين انتخابات به شدت مخدوش بوده و حقِ رایدهندگان پامال شده، و چونكه رهبری چندماه پيش اعلام كرده بود كه بايد نسبت رأیدادگان به ٦٠-٦٤ درصد برسد، پس اكنون اين نسبت از صندوقهای رأی بيرون آورده شده است (آقای سازگارا در مصاحبه با بیبیسی). يعنی نمیخواهند بپذيرند كه ٦٢ درصد مردم ايران به ارادهی خودشان به پای صندوقهای رأی رفتهاند. ولی اين چيزی جز انكار واقعيت نيست، بايد جور ديگری به قضيه نگريست.
انتخابات برگزار شد. نام هاشمی رفسنجانی با اندكی بيش از ششميليون رأی دربالای سياهه نشست، بعد از او نام احمدی نژاد بود با چيزی كمتر از ششميليون رأي. كروبی هم توانست با وعدة پنجاههزار تومانيش پنجميليون رأی را ازآنِ خود كند. معين و قالیباف هركدام با چهارميليون رأی، همتاخت شدند. برای لاريجانی و مهرعلیزاده هم جمعا سهميليون رأی به صندوقها ريخته شد، كه میتوان تصور كرد اگر ايندو انصراف داده بودند شايد رأی قالیباف از مرز هفتميليون میگذشت، و رأی معين اندكی از پنجميليون فراتر میرفت.
تحليلهای ناظران سياسی را كه میخوانيم، میبينيم كه همهشان يكصدا از نتيجهی آراء شگفتزده شدهاند. میبينيم كه هيچكدام از اين ناظرانِ سياسی انتظار نداشتند كه شخصيت گمنامی چون احمدینژاد توانسته باشد چنين رتبهای را حاصل كند و شخصيتی چون معين چنان رتبهای را. تحريمیهای اصلاحطلب هم شايد دست بر گونهها نشستهاند و از خود میپرسند كه فردا- كه فصل خزان برسد- در ايران چه خواهد شد؟!
ولی نتيجهی انتخابات در درون خودش معناهائی را مستتر میدارد.
ــ بيش از٦٠ درصد از رأیدارها به هفت داوطلب رأی دادند. بعضیها علاقه دارند اين نسبت را چنين تفسير كنند كه بيش از ٦٠ درصد از مردم ايران «به نظام رأی دادهاند». ولی با شناختی كه ما از مردمِ خودمان داريم چنين سخنی را گزافه میپنداريم.
ــ نزديك به ٤٠ درصد از رأیدارها كه به پای صندوقهای رأی نرفتند ظاهرا انتخابات را تحريم كردند. بدون ترديد ميتوان گفت كه اين نسبت از مردم ايران با قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی مخالفند. تصور اينكه بتوان در ميان رأیندادهها بیتفاوت هم يافت دشوار است.
ــ حدود ١٣ درصدِ رأیدارها به آقای رفسنجانی رأی دادند. اين نسبت از جمعيت ايران را میتوان كم و بيش موافق شيوههای كشورداری گروه موسوم به كارگزاران سازندگی دانست.
ــ حدود ١٢ درصدِ رأیدارها به آقای احمدینژاد رأی دادند. اين نسبت از جمعيت ايران را میتوان موافق اجرای احكام امر به معروف و نهی از منكر، از جمله حجاب اجباری و همسانسازی پوششِ رسمی برطبق فتوای برخی از فقهای نامدار برای مردان و زنان دانست. حتی میتوان پنداشت كه درصدی ازآنها آماده برای اجرای عملی احكام شرعی امر به معروف و نهی از منكر در كوی و برزنها باشند.
ــ حدود ١١ درصدِ رأیدارها به آقای كروبی رأی دادند. كروبی، با تأكيد و سوگند، وعدة مستمری پنجاههزارتومانی به مردم داده بود (عوامِ روستاها و بسياری از محرومين شهري- ظاهرا- باور كرده بودند كه اين وعده شدنی است و صرفا يك «حرفِ لُري» نيست).
ــ آرای قالیباف و معين نيز همطراز بود و هركدامشان حدود ٩ در صد آرای رأیدهندگان را به خودشان اختصاص دادند. رأیدهندگا به قالیباف خواهان مشتهای آهنين برای برقراری امنيت دركشور بودند و علاقه داشتند كه يك «رضاشاه حزب اللهي» بر مسند رياست جمهور امت بنشيند. اگر شمار رأیدهندگان به آقای قالیباف را به شمار رأیدهندگان به آقای احمدینژاد بيفزائيم، آنگاه با ناباوری متوجه خواهيم شد كه چه نسبت از ملت ايران خواهان اجرای احكام شرعی با شدت و حدت در كشورند (حدود ٢١ در صد ملت).
رأیدهندگان به معين نيز كه ما باشيم مشخص است كه با اندكی خوشبينی، كم و بيش، خواهان ادامهی همان وضعيتی بودند كه در هشتسال گذشته دامنگير كشور و ملت بود. از قديم گفتهاند: «كاچی به از هيچي».
ــ نسبت اندكی از آراء را نيز لاريجانی و مهرعلیزاده ميان خودشان سرشكن كردند.
آنچه از آرا به سبد لاريجانی رفت اگر پای لاريجانی در ميان نبود بیشك به سبدِ قالیباف ريخته میشد. آرائی كه مهرعلیزاده تصاحب كرد نيز اگر مهرعلیزاده در ميدان حضور نداشت به معين تعلق میگرفت. با اينحال، برفرضِ آنكه مهرعلیزاده به نفعِ معين هم انصراف داده بود باز هم آرای معين به نحوِ مشهودی از آرای احمدینژاد كمتر بود.
تا كنون هيچ نشانهای از دستكاری در شمارش آراء بروز نكرده است. پس میتوان تصور كرد كه اصلِ موضوعِ انتخابات هرچه بوده و آراء به هرگونه كه به صندوقها ريخته شده، خودِ انتخابات- ظاهرا به نحوي- نسبتا پاكيزه و دور از خدشه برگزار شده است.
ــ اكنون، هم «امت شهيدپرورِ ايران» و هم «ملتِ ايران» بیصبرانه منتظر نتايجِ رأیگيری دور دوم در روز جمعهی آينده است، «تا يار كهرا خواهد و ميلش به كه باشد!»
دور از پذيرشِ خرد نيست اگر تصور كنيم كه علاوه بر همهی كسانی كه به آقای احمدینژاد رأی دادند، كسانی كه به آقايان قاليباف و لاريجانی رأی دادند نيز در دور دوم، بنا بر «تكليف شرعي»، در پای صندوقهای رأی حاضر شوند و به آقای احمدینژاد رأی بدهند (يعنی چيزی حدود يازده و نيم ميليون رأی).
و تصور اينكه بخشی از كسانی كه در دور اول به آقايان معين و كروبی و مهرعلیزاده رأی دادند در دور دوم از حاضر شدن در پای صندوقهای رأی خودداری كنند نيز دور از پذيرش خرد نيست. حتی آدم وسوسه ميشود به خودش بگويد كه نسبت بالائی از كسانی كه در دور اول به آقای رفسنجانی رأی دادند، چونكه شناسنامهشان مهر خورده است ديگر احساس نمیكنند در دور دوم نيز لازم باشد به پای صندوقهای رأی بروند كه شناسنامهشان مُهر بخورد. اگر اين وسوسه راه به جائی ببرد، مثل اين است كه به دلِ آدم برات شده باشد كه آقای احمدینژاد در روز شنبه آينده با حدود يازده و نيم ميليون رأی (كه در اين انتخابات معلوم شد محتوای سبدِ جريان اقتدارگرا همين است)، رئيس جمهورِ امتِ شهيدپرور ايران اسلامی شده باشد. با اين مردمی كه مائيم، تصور اينكه آقای رفسنجانی بتواند آرائی بالاتر از آقای احمدینژاد كسب كند خيلی دشوار بهنظر میرسد، مگر اينكه معجزه رخ دهد يا امدادی غيبی صادر شود.
ــ اكنون بايد منتظر بود كه وعدههای «طلائي» آقای احمدنژاد پس از نشستن بر كرسی رياست جمهورِ امتِ اسلامی تحقق يابد آنجا كه چنين وعده میدهند: «خط نيروهای انقلابی و حزب اللهی با ديگر نيروها از هم جدا میشود … . يكی از وظايف و نقشهای اساسی قوهی مجريهی كشور فرهنگسازی است. اين نهاد میتواند با اين نقش مردم را به هر سمتی و سويی كه میخواهد سوق دهد … زمانی اهداف انقلابی محقق میشود كه هرچه ولايت فقيه گفت پياده نماييم» (روزنامهی رسالت، ٢٧/١٠/٨٣).
ــ و بايد منتظر بود كه وعدهی آقای شريعتمداری تحقق يابد آنجا كه میفرمايند: «البته … نه فقط مردم ناظر بیطرف نخواهند بود، بلكه آنگونه كه بارها طی ٢٧سال گذشته- از جمله در جريان جنگ تحميلي- نشان دادهاند، گروههای برانداز را بدون كمترين ترحم قلع و قمع خواهند كرد و داغ آنها را بردل آمريكا و اسرائيل خواهند نشاند. باور نمی كنيد؟! بفرماييد، اين گوی و اين ميدان، بچرخيد تا مردم نيز بچرخند» (كيهان، ٢٨ خرداد).
آدم در نااميدی وسوسه میشود كه بايد منتظر احيای شيوههای كشورداری در دههی شصت بود، اينبار مشاركتیها و ملیمذهبیها براندازند. دلِ وسوسه شده گاه به آدم ميگويد: باور نداري؟ به مقالههای روزنامههای اصولگراها در سالهای گذشته دربارهی مشاركتیها و ملیمذهبیها مراجعه كن، برو دنبال معنای «منافقينِ جديد» در روزنامههای اصولگراها بگرد.
ولی جای نااميدی نيست. آدم در نااميدی با خود میانديشد كه در ميان آن جوانهای بسيجی كه قرار است آقای احمدینژاد بركرسیهای وزارت و مديريت بنشاند يا به سفارت بفرستد، بسيارند كسانی كه وقتی چشمشان برروی جهانِ پهناور امروزی گشوده شود و بدانند كه كشوری كه ايران باشد در يك مسجدِ محله خلاصه نمیشود و ملتی كه ملت ايران باشند در يك جمعِ نمازگزاران خلاصه نمیشوند، چيزهای بسياری بياموزند و به بررسی كاركردهای گذشتهشان بنشينند و اندك اندك تبديل به سعيد حجاريان و بهزاد نبوی و اكبر گنجی و عبدالله نوری و محسن سازگارا و مصطفا معين و صدها جوان حزب اللهی دههی شصت شوند كه در دورانِ نادانیهايشان كردند با ميهن و ملت آنچه كردند، ولی وقتی وارد عرصة كشورداری شدند اندكاندك ديگرگون گشتند و از درون همان جوانان كه روزگاری آنگونه بودند كسانی بيرون آمدند كه میشناسيم و به انسانيت و صداقتِ بسياریشان نه تنها شك نداريم بلكه اعتماد داريم. اگر آقای احمدینژاد میپندارند كه قوة مجريه میتواند آنگونه كه دلشان بخواهد فرهنگسازی كنند، چرا نبايد پذيرفت كه جهانِ به اين بزرگی نيز با اينهمه امكانات غولآسا كه امروز دارد، و ملتی كه ملت ايران باشد با اينهمه سرهای انديشمند كه دارد، هم میتواند فرهنگسازی كند؟!
همه میگويند كه ايران سرزمين شگفتیها است. پس بايد منتظر شگفتیها بود، نبايد نااميد نشست.
نيز بايد منتظر بود و ديد كه آيا آن «جبهه…» كه برخی از مشاركتیها- و مشخصا شخص آقای معين- در جريان تبليغاتِ انتخاباتی وعدهی تشكيلش را دادند يك شعار تبليغاتی بود يا در ماههای آينده در درونِ كشور هستهبندی خواهد شد؟
شكست اصلاحطلبان حكومتی در اين انتخابات، هرچند برای بسياری ازآنها تبعاتی ناخوشايند دارد، ولی شايد برای ملت ايران يك اتفاق ميمون بود نه ناميمون.
نه جهانِ امروز همان جهانِ دههی شصت است و نه مردم ايرانِ امروز همان مردم دههی شصتاند. دوران حذف و پاكسازی مخالفان و منتقدان فكری و سياسی ديری است كه سپری شده است. مشت آهنينِ حاكميتِ اقتدار ممكن است بالا برود ولی در جهانی كه جهانِ امروز باشد نمیتواند همچون دههی شصت برسرِ ملت فرود بيايد. فاشيسم هيچگاه زنده نخواهد شد. رؤيای ايستاندنِ چرخِ تاريخ و «موم» پنداشتنِ انسانِ ايرانی و آرزوی كنترل فكری و روحی افراد و جامعه چيزی جز اوهام زودگذر نيست. هراسها بیجا است، بايد اميدوار ايستاد.