iran-emrooz.net | Sun, 25.04.2010, 23:02
خس و خاشاک
پیش از آغاز:
در شرایطی بسر میبریم که همچنان جمعی از اعضای احزاب سیاسی اصلاح طلب در کنار سایر فعالان جنبش سبز از اقشار مختلف جامعه نظیر دانشجویان، روزنامه نگاران، فعالان حقوق بشر و زنان،کارگران، هنرمندان و... به جرم حق طلبی در زندان کودتاگران اسیرند. شاید در چنین شرایطی انتقاد از فعالان سیاسی اصلاحطلب و رهبران جنبش سبز به دور از انصاف و جوانمردی جلوه کند ولی از آنجا که نقد گذشته چراغ راه آینده است و رمز پویندگی و موفقیت هر جریان در نگاه مستمر به راه طی شده و تصحیح اشتباهات احتمالی نهفته است، ناگزیر در مطالب زیر انتقادات ریز و درشتی در مورد عملکرد گذشتهی این دوستان مطرح شده که امید است برخی از آنها در پیشبرد اهداف جنبش سبز موثر باشد.
جنبش عملگرای سبز :
پیرامون شکل گیری جنبش سبز و خصوصیات این جنبش مطالب بسیاری نوشته شده است. در اینجا صرفاً با ذکر این نکته که تاریخ تولد جنبش سبز را باید در ایام پیش از برگزاری انتخابات جستجو کنیم، به اختصار به دو عامل کلیدی در شکل گیری جنبش سبز اشاره میشود:
عامل اول: عملکرد دولت احمدی نژاد: عملکرد اسفبار دولت احمدی نژاد در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی،اقتصادی و... به گونهای بود که به اجماع گستردهای در بین اقشار آگاه [ از نحوه عملکرد دولت] علیه دولت احمدی نژاد انجامید. به عبارت دیگر عملکرد دولت آنچنان تحقیرآمیز و غیر قابل دفاع بود که هر کسی که از طریقی غیر از منابع رسمی از عملکرد دولت آگاه میشد، در لزوم تغییر احمدی نژاد کمترین تردیدی نمیدید.
عامل دوم: خودآگاهی عمومی و تطبیق سطح انتظارات با واقعیات عینی : پیش از انتخابات خیل عظیمی از مردم طی یک توافق نانوشته و با تجمیع تجارب هشت سال دولت خاتمی و چهار سال دولت احمدی نژاد و با علم به موانع اصلاحات در چهارچوب نظام - بدون انتظار برآورده شدن تمام مطالبات تاریخی و انباشته شده ملت ایران- با هدف تغییر احمدی نژاد و پایان دادن به دولت مستبد فریب و دروغ و رهایی از اوضاع تحقیرآمیز چهار سال گذشته به صحنه آمدند و از موسوی و کروبی حمایت کردند. توجه به این عامل در چگونگی پیدایش جنبش سبز در ارزیابی صحیح مسیر حرکت این جنبش اجتماعی ضروری است. در واقع آنچه باعث اتحاد و انسجام مردم و شکل گیری این جنبش گردید پذیرش قواعد بازی حاکمیت (از جمله نظارت استصوابی) و شرکت در انتخابات به امید پایان دادن به دولت احمدی نژاد بود. پس از برگزاری انتخابات نیز "اعتراض رأی دهندگان" به نتایج اعلام شده باعث تداوم جنبش سبز گردید. به عبارت دیگر کسانی که از ابتدا انتخابات را فرمایشی و خیمه شب بازی رژیم میدانستند و در انتخابات شرکت نکردند در پیدایش جنبش سبز نقش چندانی نداشتند گرچه ممکن است بسیاری از آنان در ادامه مسیر به این جنبش اعتراضی پیوسته باشند.
قابل ذکر است منظور از بیان مطلب فوق، فروکاستن مطالبات معترضان یا مرزبندی با سایر جریانات درونی جنبش سبز از سر انحصارطلبی یا تنگ نظری نیست بلکه صرفاً ارائهی تحلیلی به منظور یادآوری بلوغ سیاسی مردم اصلاحطلب در پیگیری گام به گام و تدریجی خواستههایشان است.
در صورت درست بودن تحلیل فوق و قائل بودن به این خودآگاهی و بلوغ سیاسی در بدنه جنبش درهای بسیاری پیش روی رهبران جنبش سبز گشوده میشود. در واقع رهبران جنبش سبز با اعتماد بیشتر به این خودآگاهی عمومی، قدرت مانور بیشتری در عرصه سیاسی خواهند داشت. به عنوان مثال آقایان موسوی و کروبی میتوانند از روشهای مختلفی که به گمان آنها میتواند در پیشبرد اهداف جنبش موثر باشد با نگرانی کمتری از بازخورد آن در افکار عمومی استفاده کنند و همچنین با ارائه راهکارهای صریح و شفاف در مقاطع مختلف به حمایت قاطعانهی بدنه جنبش از خود امیدوار باشند.
از دید نگارنده مهمترین نکتهای که میتواند موید این بلوغ سیاسی مردم و تطبیق خواستهها با واقعیات عینی در جامعه باشد بیشتر بودن حمایت مردمی از موسوی نسبت به کروبی در جریان انتخابات است. همانطور که میدانیم سطح شعارهای انتخاباتی مطرح شده توسط کروبی به خواستههای عمومی و ایده آل جامعه نزدیکتر بود. از سوی دیگر علاوه بر ناشناخته بودن موسوی برای نسل جوان، شایعاتی در مورد "کاندیدای نظام" بودن او و سوالاتی در مورد پیشینهی او و تردیدهایی در مورد مواضع او در رسانهها مطرح میشد. با این حال موج سبز به راه افتاده پیش از انتخابات اقبال بیشتر مردمی به موسوی را نشان میداد. به نظر نگارنده دلیل اصلی این اقبال را باید در واقع بینی سیاسی و عمل گرایی سیاسی جامعه برای رسیدن به هدف "تغییر احمدی نژاد و اصلاحات حداقلی و رسیدن به نتایج ملموس و عینی" جستجو کرد. تجربهی هشت ساله دولت خاتمی، مردم ما را با موانع عینی اصلاحات در ساختار نظام به خوبی آشنا کرده بود. از همین رو میتوان گفت بسیاری از بیانیههای اصلاح طلبانه کروبی و موسوی که در ایام تبلیغات انتخاباتی پی در پی منتشر میشدند گرچه برای احزاب سیاسی و اقشار جوانتر ( که در دورهی خاتمی هنوز پیگیر مسایل سیاسی نبودند) جذابیتهای خاص خود را داشت ولی در مجموع مورد توجه عمومی قرار نگرفت. زیرا با توجه به واقعیات عینی و ساختار قدرت در شرایط فعلی، امکان عملی شدن آنها در آیندهای نزدیک بسیار ضعیف بود.
کودتای انتخاباتی و معمای تقلب:
با توجه به قرائن و شواهد متعدد در تمامی مراحل انتخابات (پیش از برگزاری، حین برگزاری و پس از برگزاری انتخابات) تقلبات و تخلفات گستردهای صورت گرفته است. با این وجود، شبههای که در رد تقلب به طور زیرکانهای از سوی ستاد کودتا در جامعه القا شده، استناد به تفاوت آرای اعلام شده برای احمدی نژاد و موسوی و "عدم امکان جابجایی ۱۱ میلیون رأی با این تقلبات" است. نکتهی ظریف و مهمی که باید به آن توجه کرد تفکیک دو بحث "تقلب در برگزاری انتخابات و شمارش آرا" و "اعلام نتایج جعلی" در مورد انتخابات برگزار شده است. به نظر میرسد "نتایج اعلام شده" اساساً ارتباط چندانی با آرای سالم و ناسالم ریخته شده به صندوقها در روز رأی گیری ندارد. به این معنا که ابتدا نتایجی کاملاً ساختگی و جعلی اعلام شده و سپس با استفاده از تعرفههای باقیمانده، در جهت مطابقت دادن آرای کاندیداها با نتایج اعلام شده تلاش شده است. در واقع آنچه با آن مواجهیم علاوه بر تقلب گسترده در برگزاری انتخابات، ارائه آمار و ارقام ساختگی و جعلی است. عملی که دولت احمدی نژاد ید طولایی در این زمینه داشته است. برای رمزگشایی از معمای انتخابات باید تمرکز اصلی بر عملکرد ستاد تجمیع آرا در وزارت کشور نهاده شود. در این زمینه، توجه و پیگیری دو مورد زیر میتواند به روشن شدن حقیقت کمک کند:
اول: اخبار نگران کنندهای که پیش از انتخابات از ستاد انتخابات کشور منتشر میشد. از جمله نامههای جمعی از کارکنان وزارت کشور و به ویژه "آمادگی اطلاعاتی و امنیتی وزارت كشور برای تغییر آرای مردم".
به نظر میرسد بند پایانی نامهی تاریخی هاشمی رفسنجانی به رهبر پیش از انتخابات بر پایهی همین اخبار و اطلاعات نوشته شده باشد. آنجا که میگوید: "لذا در فرصت باقیمانده ضروری به نظر میرسد خواسته حق حضرتعالی و مردم در خصوص انجام انتخاباتی سالم و پرابهت و حداکثری تحقق یابد. کاری که میتواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکیم وحدت ملی و اعتماد عمومی باشد و فتنهگران نتوانند با حدس و گمان نصّ پیامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحریف کنند و با نادیده گرفتن قانون، بنزین بر آتشافروخته بریزند. "
دوم: خبری که در آذرماه تحت عنوان "چگونههاشمی در خبرگان «هفتم» نشد؟!" در وبسایت آینده منتشر شد. با توجه به این خبر، دلیل قطع پیامکها و تلفنهای ستادهای موسوی در روز انتخابات، ممانعت از حضور نمایندگان موسوی در تعداد زیادی از حوزههای رأی گیری، حمله به ستاد انتخاباتی موسوی در شامگاه انتخابات و همچنین یکی از دلایل مهم گنجاندن مطالبی علیه مهدیهاشمی در اعترافات دادگاههای نمایشی پس از انتخابات [انتقال تجربه صیانت از آرا به اصلاحطلبان] روشن تر میشود.
رهبران جنبش سبز و معمای خامنهای:
یکی از ابهامات موجود در بخشهایی از جامعه، چگونگی نقش خامنهای در کودتای انتخاباتی و تناقضاتی است که در مواجهه رهبران جنبش سبز با او وجود دارد. رهبران جنبش سبز باید تحلیل شفاف و روشنی نسبت به خامنهای و نحوهی مواجهه با او داشته باشند.
اگر خامنهای از همان ابتدا رهبری کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد را بر عهده داشته است -که از گفتگوی محسن مخملباف در گفتگو با رادیو فردا در صبح ۲۳ خرداد چنین نتیجه گیری میشود- سکوت موسوی و کروبی در برابر او قابل توجیه نیست. حتی اگر رهبری را بیاطلاع از تقلبات صورت گرفته بدانیم، عملکرد او پس از انتخابات به هیچ عنوان با معیارهای عدالت و تدبیر و مدیریت همخوانی ندارد. بگذریم از آنکه از لحاظ شرعی به اعتقاد برخی مراجع با از دست دادن شرایط رهبری خود بخود منعزل است. بنابراین واکنش و انتقاد مستقیم از تصمیمات رهبر در این موارد با استناد به مبانی اسلامی و منطقی و قانونی، ضروری به نظر میرسد. بدون شک روشنگری رهبران جنبش سبز در مورد نقش خامنهای در جریان تقلب انتخاباتی و وقایع پس از انتخابات باعث روشن شدن صورت مسئله در جامعه خواهد شد. این جملهی خامنهای در خطبههای نماز جمعه پس از انتخابات که با قاطعیت اعلام کرد "نظام اسلامی اهل خیانت در آرای مردم نیست" به تنهایی کافی بود تا با تشویش اذهان عمومی و ایجاد تردید در اقشار سنتی جامعه، تشخیص حق از باطل را برای آنها دشوار کند. اگر فرض "رهبری کودتای انتخاباتی توسط خامنه ای" را قطعی تلقی کنیم، این گونه صحبتهای رهبر مصداق بارز فتنه گری و تشویش اذهان عمومی جامعه است و سکوت رهبران جنبش سبز در مقابل این سخنان هیچ توجیهی ندارد. رهبران جنبش سبز و اصلاح طلبان باید با روشنگری مانع از فریب اقشار سنتی جامعه شوند. باید برای اقشار سنتی- مذهبی جامعه دلایل ایستادگی جنبش سبز در مقابل خامنهای و اشتباهات عملکرد او به طور شفاف مطرح شود. به نظر نگارنده یکی از راهکارهای موثری که میتواند باعث شفاف سازی مواضع رهبر شود، فراخوانی او به پاسخگویی با ارسال نامههای سرگشادهی منطقی و محترمانه و بویژه از منظر مطابقت تصمیمات مختلف او با موازین اسلامی است. همین جملهی رهبر که " نظام اسلامی به رأی مردم خیانت نمیکند" میتواند دستمایهی خوبی برای نگارش یک نامهی مستدل به او از سوی رهبران جنبش سبز و روشن کنندهی ماهیت جنبش برای اقشار حامی رهبر تلقی شود. صرف نظر از پاسخگویی رهبر، این نامهها میتواند در راستای شناساندن واقعیت جنبش سبز به اقشار مذهبی حامی رهبر موثر باشد و از طرف دیگر هزینههای پرداخت شده توسط اصلاحطلبان را کمی توجیه پذیر سازد. توضیح اینکه بسیاری از اصلاحطلبان بدون انجام هیچ فعالیت موثری پس از انتخابات دستگیر شده و به محکومیتهای بلندمدت محکوم شدهاند که تداعی کنندهی ضرب المثل "آش نخورده و دهان سوخته" میباشد.
باید توجه داشت که افراد جامعه پس از انتخابات ۲۲ خرداد را میتوان سه گروه در نظر گرفت :
اول: فعالان و حامیان جنبش سبز: این گروه از مجاری غیر رسمی مانند سایتهای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای اطلاعات و اخبار خود را دریافت میکنند و از سوی دیگر هیچ گونه اعتمادی به اخبار رسمی ندارند. از نظر این گروه وقوع تقلب در جریان انتخابات قطعی و روشن بوده و همین امر باعث تداوم جنبش اعتراضی شد. بطور حتم یکی از دلایلی که باعث تبدیل شعار "رأی من کجاست" به "مرگ بر خامنه ای" شد، دفاع خامنهای از انتخابات و سالم دانستن آن در سخنرانیهای متعدد در ماههای پس از انتخابات بود. شنیدن جملاتی مانند"زیر سوال بردن اصل انتخابات بزرگترین جرم است"، "انتخابات تمام شد، سالم هم بود" و... برای طرفداران جنبش سبز مانند بنزینی بود که باعث شعله ورتر شدن آتش اعتراضات آنها در مراسم آینده میشد.
دوم: حامیان رهبر: این گروه اخبار و اطلاعات خود را از طریق مجاری رسمی مانند صدا و سیما و روزنامههای رسمی و مجاری غیر رسمی مانند مساجد یا جلسات و بولتنهای سپاه و بسیج و... دریافت میکنند و بنابراین برداشت کاملاً نادرست و تحریف شدهای از مسایل مربوط به جنبش سبز و فعالان و اهداف آن دارند. به دلیل بی اعتمادی این گروه به فعالان جنبش سبز، تأثیرگذاری مستقیم بر آنها از سوی فعالین جنبش سبز دشوار است.
سوم: گروه میانه: این گروه اکثریت افراد جامعه بخصوص در شهرهای کوچک و روستاها را تشکیل میدهند. این گروه عمدهی اخبار را از طریق صدا و سیما دریافت میکنند و بخشی از اطلاعات خود را از مجاری دیگر مانند ماهوارهها به دست میآورند. این گروه اعتماد چندانی به اخبار رسمی ندارند ولی به هر حال حجم وسیع اخبار تحریف شده و تبلیغات سنگین یکسویهی صدا و سیما بر آنها تأثیرگذار است. مهم ترین هدف جنبش سبز باید اطلاع رسانی به این گروه و خنثی سازی تبلیغات و اخبار تحریف شدهی صدا و سیما باشد.
وقایع مهم روز عاشورا و رویدادهای پس از آن:
روز عاشورا را میتوان نقطهی عطفی در مسیر جنبش سبز دانست. از دید نگارنده حوادثی که در روز عاشورا اتفاق افتاد و تفاسیری که در مورد این وقایع از سوی رسانهها ارائه شد، منشأ شکل گیری چند اتفاق مهم در روزها و ماههای پس از آن گردید:
اول: تظاهرات حکومتی ۹ دی
دوم: بیانیه شماره ۱۷ موسوی
سوم: نامهی عزت الهد سحابی به ایرانیان خارج از کشور
چهارم: ماجرای ۲۲ بهمن
وجه اشتراک وقایع رخ داده در عاشورا از جمله درگیریهای مردم با نیروهای سرکوبگر یا زیر گرفتن مردم توسط ماشینهای نیروی انتظامی و یا ترور سید علی موسوی را میتوان "اعمال خشونت بی سابقه از سوی مأمورین امنیتی و پاسخ خشونت آمیز بخشی از معترضان " دانست. به نظر میرسد علاوه بر خشونتهای بی سابقهی نیروهای امنیتی، پاسخ خشونت آمیز برخی از معترضان باعث تردید بخشهایی از مردم حاضر در صحنه در مورد ادامه اعتراضات خیابانی شده باشد و این عامل یکی از زمینه سازهای کاهش حضور فعالان جنبش اعتراضی در ۲۲ بهمن میباشد. [به باور نگارنده بخش قابل توجهی از فعالان جنبش افرادی مسالمت جو و اصلاحطلب و مخالف روشهای خشونت آمیز و انقلابی هستند.]
صرف نظر از اتفاقات رخ داده در عاشورا، نحوهی انعکاس وقایع این روز از سوی رسانههای دو طرف و تفسیرهایی که در مورد آنها ارائه شد تأثیر مهمی در شکل گیری افکار عمومی و جهت دهی به اتفاقات سیاسی روزهای آتی داشت. در این سوی میدان، تفسیر صادق صبا در تلویزیون BBC در عصر روز عاشورا و صحبت از فلج شدن سیستم تصمیم گیری حکومت و رسیدن حاکمیت به بن بست و بزرگ جلوه دادن برخی حرکتهای مردم در دفاع از خود در مقابل نیروهای سرکوبگر و در سوی دیگر میدان نحوهی پوشش این اتفاقات از سوی صدا و سیما، خطر خارج شدن اوضاع از کنترل را به جامعه القاء کرد. این احساس خطر همگانی، به شرکت گستردهی حامیان رهبری و نظام در راهپیمایی ۹ دی، بیانیهی شماره ۱۷ موسوی و هشدار عزت الله سحابی در مورد ضرورت کنترل احساسات و پرهیز از حرکات انقلابی انجامید.
بیانیهی شماره ۱۷ موسوی و ماجرای ۲۲ بهمن:
پس از تظاهرات حکومتی ۹ دی، موسوی احتمالاً با احساس خطر از سرکوب کامل جنبش سبز بیانیهی هفدهم خود را صادر و راه حلهای پنج گانهای را بیان کرد. بلافاصله پس از آن محسن رضایی در نامهای به رهبر مدعی "عقب نشینی موسوی از انکار دولت احمدی نژاد" شد. پس از آن بیانیهی سازگارا و مخملباف صادر شد که بیان میداشت موسوی بر پس گرفتن رای مردم مصر است و دولت احمدی نژاد را کماکان غیر مشروع میداند و آنچه در بیانیه موسوی آمده کف مطالبات مردم است. دو روز پس از آن نیز بیانیه مشترک ۵ تن از روشنفکران دینی منتشر شد که به طرح خواستههای بهینه جنبش سبز پرداخته بودند. در فضای پس از راهپیمایی ۹ دی که حکومت تبلیغات گستردهای را در مورد آن سامان داده بود، این بیانیهها برای بدنهی جنبش حاوی یک پیام مشترک و مهم بودند: "فاصله گرفتن رهبران جنبش از واقعیات عینی و در نتیجه قطع امید مردم از رسیدن به هدفی مشخص در کوتاه مدت و علاوه بر آن احساس خطر از غلطیدن در مسیر طی شدهی هشت سال خاتمی!" دورهای که در آن از لحاظ نظری بیانیهها و خواستههای فراوانی مطرح میشد ولی در مقام عمل، دستیابی به حداقلی از آن خواستهها نیز با مقاومت حاکمیت و عقب نشینی مداوم خاتمی میسر نشد. ابهامی که برای بدنهی جنبش مطرح شد این بود که بدون طی کردن گام اول یعنی پس گرفتن رأی دزدیده شدهی مردم که حداقلی ترین خواسته و بدیهیترین حق فرد فرد معترضین در خیابانهاست چگونه میتوان به برآورده شدن سایر خواستههای بهینه و غیربهینهی رهبران و روشنفکران جنبش امیدوار بود آنهم بطور داوطلبانه از سوی حاکمیت و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی؟! و در اینجا بود که تجربه اندوخته شدهی ۸ سال خاتمی در بدنهی جنبش عملگرای سبز موجب شد که بخشهایی از مردم ترجیح دهند در روز ۲۲ بهمن در خانهها بمانند.
به باور نگارنده جنبش سبز در هر زمان که از سوی رهبران آن، هدفی قابل دسترسی و عینی هرچند کوچک و جزئی اعلام شود میتواند همچون گذشته خیابانها را در اختیار بگیرد البته به شرط آنکه در رهبران جنبش عزم و ارادهی جدی و برنامهای مشخص برای رسیدن به آن احساس شود؛ در غیر این صورت بدنهی جنبش بنا به تجارب سالهای گذشته با طناب پوسیده به ته چاه نخواهد رفت و این یکی از نشانههای بلوغ سیاسی و واقع بینی در جامعهی ماست.
معمای اصلاحات:
آنچه مسلم است اینکه در میان اغلب نیروهای سیاسی در داخل و خارج از کشور نوعی اجماع در مورد برتری روش اصلاحات بر روشهای انقلابی و اتخاذ این شیوه به عنوان استراتژی شکل گرفته است. مشکل اساسی عبارت از مقاومت شدیدی است که ساختار قدرت در نظام بویژه ساختار حقیقی قدرت در برابر هرگونه اصلاح از خود نشان میدهد و عملاً هرگونه اصلاحی را با بن بست مواجه کرده است. بدون شک راههای برون رفت از این بن بست یکی از بزرگترین و مشکل ترین معماهایی است که چنانچه حل شود میتواند همچون شاه کلیدی طلایی گشایندهی درهای ایران به سوی دموکراسی باشد. پس از آنکه تئوری اصلی اصلاحات در دوران خاتمی یعنی "فشار از پایین و مذاکره در بالا" عملاً ناکام ماند اکبر گنجی از اولین کسانی بود که با نگارش "مانیفست جمهوری خواهی" به تفصیل به این معما پرداخت و تلاش کرد راهکاری برای حل این معما ارائه دهد ولی متأسفانه در میان سایر متفکران و تئوریسینهای اصلاحطلب به ندرت شاهد توجه به این معما و تلاش در جهت حل آن بوده ایم. مسلماً چنانچه فعالان اصلاحطلب با تمرکز بر اندیشیدن به این معما و پرداختن به آن، نقطه نظرات خود را با همدیگر درمیان بگذارند میتوان به یافتن راه حل مناسبی برای ادامه مسیر اصلاحات بر اساس خرد جمعی امیدوار بود. در ادامه صرفاً با هدف روشن شدن صورت مسئله، برخی ابهامات و شاید اشتباهات گذشتهی جریان اصلاحطلب داخل حاکمیت به زعم نگارنده مورد اشاره قرار میگیرد.
امکان اصلاحات در چهارچوب نظام:
با توجه به روند طی شده در از سال ۷۶ تا امروز و بویژه عملکرد حاکمیت پس از کودتای انتخاباتی به نظر میرسد لازم است تا کسانی که همچنان مدعی امکان اصلاحات در چهارچوب نظام هستند به ذکر شواهد یا دلایلی برای تأیید این ادعا بپردازند. به باور نگارنده با توجه به قراین و شواهد موجود علایم ضعیفی در تأیید این مدعا میتوان یافت. میتوان گفت تنها کورسوی امید، حضور هاشمی رفسنجانی در داخل نظام است. برخلاف عملکرد حیرت انگیز خامنهای(از لحاظ غیرعقلانی بودن تصمیمات)، مواضع هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات بسیار واقع بینانه، عاقلانه، هوشمندانه و فراتر از حد انتظار اتخاذ شد. متأسفانه فاصله گیری خامنهای از هاشمی، امید به بازگرداندن حداقلی از عقلانیت به نظام و تن دادن به اصلاحات را کمرنگ کرده است. البته اخیراً شاهد تلاشهای هاشمی برای نزدیکتر کردن خود به خامنهای و کسب مجدد اعتماد خامنهای بودهایم که موفق و یا ناموفق بودن این تلاشها در آینده مشخص خواهد شد.
توضیح ضروری اینکه شرط موفقیت و لازمه هرگونه مذاکره در بالا جلب اعتماد حاکمیت و برطرف کردن نگرانی حاکمان از قصد براندازی آنهاست! نگاهی به گذشته نشان میدهد که خاتمی برای جلب اعتماد رهبر در تمام موارد از خواستههای او تبعیت کرده است با اینحال به دلایل مختلف از جمله مواضع سایر اصلاحطلبان هیچگاه نتوانسته اعتماد خامنهای را بدست آورد. این بیاعتمادی و ترس از نابودی، عامل اساسی ایستادگی و کارشکنیهای مختلف در مقابل دولت خاتمی بود. در مقابل شاهدیم که متأسفانه احمدی نژاد با داشتن اعتماد کامل خامنهای و سپاه از اختیار کافی برای انجام هر اقدام نامعقول و غیرموجهی برخوردار است. نمونههای بارزی از این تفاوت اختیارات به زیبایی در مقاله "هرچه آن خسرو کند شیرین بود" بیان شده است. و البته نباید فراموش کنیم که اشتراکات فکری و اعتقادی دو طرف نقش اصلی را در ایجاد اعتماد ایفا میکند و متأسفانه نظرات رهبر به نظرات احمدی نژاد نزدیکتر است!
پس از کاندیداتوری موسوی نیز امید میرفت در صورت پیروز شدن او در انتخابات، وی با قرارگیری در میان دو جناح چپ و راست و کسب اعتماد خامنهای، با موانع کمتری برای انجام برخی اصلاحات حداقلی روبرو باشد که متأسفانه این امید با کودتای انتخاباتی بر باد رفت. پرسشی که یافتن پاسخ آن شاید راهگشا باشد این است که چه عواملی باعث شد تا خامنهای پیروزی موسوی را شکست خود تصور کند و راضی به انجام کودتای رسوای ۲۲ خرداد شود. یکی از عوامل ایجاد این تصور، عدم ملاقات رودرروی موسوی و خامنهای در پیش از انتخابات بود. احتمالاً چنانچه پس از کاندیداتوری موسوی، ملاقات و مذاکرهای بین او و خامنهای انجام میشد، خلوص نیتی که در چهرهی موسوی موج میزند میتوانست تا حد زیادی از سوء ظن خامنهای نسبت به او بکاهد ولی با توجه به ورود غیرمنتظرهی موسوی و شبههای که در جامعه در مورد موسوی ایجاد شد که مبادا او کاندیدای خامنهای باشد ظاهراً چنین ملاقاتی انجام نشده است. عامل دیگری که به بی اعتمادی خامنهای دامن زد، مواضع انتخاباتی موسوی بود که با نزدیکتر شدن به زمان برگزاری انتخابات به مواضع اصلاحطلبان نزدیکتر میشد. دلیل اصلی اتخاذ این مواضع احتمالاً اخبار نگران کنندهای بود که در مورد زمینه سازی برای تقلب در انتخابات به گوش میرسید و باعث شد موسوی با اتخاذ مواضع اصلاحطلبانه بیشتر و در نتیجه رأی آوری بالاتر در جهت خنثی کردن تقلبات احتمالی تلاش کند.
عامل موثر دیگر در بی اعتمادی خامنهای، موضوع شنودهای مورد ادعای فرماندهی سپاه از جلسات خصوصی اصلاحطلبان است. احتمالاً گزینش معدود مواضع نسنجیدهی برخی چهرههای اصلاحطلب در طول سالیان گذشته و کنار هم چیدن آنها موجب نگرانی خامنهای از عواقب احتمالی پیروزی موسوی شده است. در صورت صحت این احتمال، دو فرضیه قابل طرح است. یکی آنکه این القائات صرفاً ناشی از ذهنهای بدبین و بیمار برخی مشاوران خامنهای است که به قصد کمک کردن به او در تصمیم گیری ارائه شده است. فرضیهی دوم دخالت عامدانه عوامل نفوذی و توطئه گر به قصد وادارسازی خامنهای به اخذ بزرگترین اشتباه سیاسی عمر خود یعنی صدور فرمان کودتای انتخاباتی برای ریختن آبروی او و نظام است. چه بسا سوء ظن افرادی نظیر عبدالله شهبازی و مهدی خزعلی درست باشد و نفوذیان مخفی از راه رساندن اخبار جهتدار و شنودهای جعلی یا تحریف شده به خامنهای، او را راضی به انجام کودتا کرده باشند.
بنا به گفتهی محسن مخملباف به نمایندگی از ستاد انتخاباتی موسوی، در شامگاه انتخابات پیروزی موسوی به اطلاع خامنهای رسیده و او نیز مخالفتی نشان نداده و تنها مدیریت نحوهی اعلام آن را خواستار شده است ولی ساعتی بعد افرادی به نمایندگی از خامنهای به ستاد موسوی مراجعه کرده و با نشان دادن نامهای اعلام کودتا کردهاند. برخی شنیدهها نیز حاکی از مردد بودن علی خامنهای تا لحظات پیش از وقوع کودتا و حتی مدیریت کودتا توسط مجتبی خامنهای میباشد. بنابراین تحقیق در مورد آنچه در یک ساعت باقیمانده تا شروع کودتا در بیت رهبری اتفاق افتاده و خامنهای را مجاب به انجام کودتا کرده شاید روشن کنندهی برخی حقایق باشد.
خط قرمز اصلاحات:
برای انجام اصلاحات در نظام متصلب موجود، به اصلاحطلبی باید فراتر از یک خواسته یا تمایل خیرخواهانه برای بهتر شدن زندگی مردم یا صرفاً روشی بهتر برای ادارهی جامعه نگریسته شود. اصلاحطلبی باید جریانی باشد که انجام اصلاحات را ضرورتی عینی برای جلوگیری از نابودی ایران و یا تکلیفی دینی برای جلوگیری از نابودی اسلام بداند و مصمم و استوار پیگیر تحقق مطالبات خویش باشد.
به نظر میرسد در طول سالهای گذشته اصلاحطلبان (در سطح رهبری) فاقد هرگونه خط قرمزی در مورد اصلاحات بودهاند و پس از طرح خواستههای اصلاحطلبانه و مواجه شدن با مقاومت سرسختانه محافظه کاران به تدریج و پی در پی از مطالبهی خواستههای خود صرفه نظر کردهاند. این مشکل احتمالاً از اینجا سرچشمه میگیرد که اصلاحطلبان از درون حاکمیت فاسد به قصد اصلاح آن برخاستهاند و بنابراین وجود درجاتی از فساد در زمینههای مختلف تا حدود زیادی برای آنها عادی و به عنوان واقعیت موجود پذیرفته شده بوده است که این عامل حساسیت ضروری برای برخورد با فساد در مراحل ابتدایی آن را از اصلاحطلبان سلب کرده است و از آن مهمتر اجازهی گسترش تدریجی فساد را فراهم کرده است.
به عنوان بهترین نمونه میتوان به فساد نهادینه شده در نظام انتخاباتی کشور و چگونگی برخورد اصلاحطلبان با آن در سالهای گذشته اشاره کرد:
از بداخلاقی انتخاباتی و مهندسی انتخابات تا "هندسه الهی!":
مسلماً چنانچه اصلاحطلبان در سالهای گذشته در برابر نظارت استصوابی شورای نگهبان و تخلفات و تقلبات صورت گرفته در انتخابات مختلف، از خود حساسیت لازم را نشان داده بودند کار به اینجا و کودتای انتخاباتی اخیر کشیده نمیشد. اما چنانچه شاهد بودیم اصلاحطلبان هر بار بدون برخوردی موثر و پس از بیانیههای اعتراضی، به منظور جلوگیری از ناامیدی جامعه در انتخابات بعدی، از تخلفات و تقلبات در انتخابات به عنوان "برخی بداخلاقیهای انتخاباتی" یاد میکردند! همین باعث شد تا در انتخابات بعدی شاهد درجه بیشتری از فساد انتخاباتی باشیم. پس از گذر از بداخلاقی انتخاباتی، اصلاحطلبان از عبارت "مهندسی انتخابات" برای اشاره به ردصلاحیتهای گسترده شورای نگهبان و تقلبات و تخلفات مختلف در جریان انتخابات استفاده کردند.
به باور نگارنده بکارگیری عبارت "مهندسی انتخابات" به جای "تقلب در انتخابات" و "انتخابات مهندسی شده" به جای "انتخابات ناسالم و باطل" کاملاً اشتباه است. اگر عبارت "بداخلاقی انتخاباتی" بار منفی کمتری از "تقلب در انتخابات" داشته باشد، با توجه به معنای کلمهی مهندسی در زبان فارسی، "مهندسی انتخابات" را حتی میتوان واجد بار معنایی مثبت دانست!. متأسفانه کار به حایی رسیده است که خامنهای نیز در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، عبارت "هندسهی الهی نظام" را به کار گرفت و از ضرورت حفظ آن سخن گفت و طبعاً یکی از روشهای حفظ این "هندسهی الهی" مورد نظر مهندس خامنه ای! میتواند انتخابات مهندسی شده بدست سایر مهندسان توانمند بسیج و سپاه باشد!. با توجه به روند طی شده هیچ بعید نیست که در آیندهای نزدیک بطور رسمی در بسیج و سپاه شاهد ارائهی دروسی بعنوان "مهندسی انتخابات" در جهت پاسداری از هندسهی الهی نظام باشیم.
متأسفانه پس از بیانیه شماره ۱۷ موسوی نیز تقلب انتخاباتی به تدریج از "کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد" به "انتخابات مهندسی شده ۲۲ خرداد" تغییر نام داده است. کوچک نشان دادن هر درجهای از فساد با کاهش حساسیت جامعه و جری تر کردن مفسدان، راه را برای گسترش بیشتر فساد هموار خواهد کرد.
چک سفید:
از دیگر نقاط ضعف اصلاحطلبان در سالهای گذشته امتیاز دادنهای مداوم بدون گرفتن هیچ امتیازی از طرف مقابل بوده است. اصولاً منطقی آن است که در مناسبات سیاسی هر گونه سازش و یا امتیاز دادن به طرف مقابل با ستاندن برخی امتیازات و کوتاه آمدن طرف مقابل در برخی زمینهها همراه باشد و مسلماً لازمهی این امر رایزنی و مذاکرهی رودررو و صریح رهبران دو طرف است. اشتباه دوران هشت ساله خاتمی امتیازدهی مداوم بلاعوض و در واقع دادن چک سفید به محافظه کاران بود که باعث جری تر شدن آنان و تشدید فشارهای آنان میشد.
در مقطع کنونی نیز به نظر میرسد هرگونه عقب نشینی یکطرفه از سوی رهبران جنبش سبز بدون مذاکرهی قبلی و توافق بر سر تحقق پارهای از مطالبات جنبش، اشتباه محض باشد. بعنوان مثال در شرایطی که پس از بیانیهی ۱۷ موسوی همچنان شاهد ادامهی بازداشتهای بی دلیل فعالان جنبش سبز و یا در زندان نگه داشتن مشاوران موسوی و ادامهی صدور احکام سنگین برای اصلاحطلبان و حتی توقیف پروانهی جبههی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب هستیم صحبت از بررسی شرکت در انتخابات توسط اصلاحطلبان حتی بصورت تاکتیکی، منطقی بنظر نمیرسد.
جنبش سبز، فرصتها و تهدیدها:
ضرورت درک اهمیت زمان:
پیدایش جنبش سبز باعث دمیده شدن امید تازهای برای انجام تغییرات ضروری در نحوهی ادارهی امور کشور در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور شده است. جنبش سبز جنبشی عملگراست. مسلماً چنانچه این جنبش بتواند حرکتی (ولو کوچک) رو به جلو داشته باشد این امید همچنان زنده خواهد ماند ولی چنانچه به مدت طولانی بدون هیچ پیشرفتی باقی بماند خطر ناامید شدن تدریجی خیل عظیم امیدبستگان به آن جدی است. این جنبش، حرکتی آگاهانه و اصلاحطلب است ولی چنانچه این حرکت به هر دلیل موفق به ایجاد تغییری در اوضاع سیاسی ایران نشود با قطع امید مردم از انجام اصلاحات خطر فروپاشی اجتماعی در جنبشهای آتی ایران و حرکات کور و بدون هدف جدی است. لازم است بین "عدم پاسخگویی به مطالبات مردم" و "حرکت در جهت عکس مطالبات مردم" تمایز قائل شویم. چنانچه سیاستهای دولت حاکم که برخلاف مطالبات مردم و بخصوص نسل جدید جامعه است به همین منوال ادامه یابد خطر فروپاشی اجتماعی را نباید به هیچ عنوان دست کم گرفت. همچنانکه که روش اصلاحات نسبت به روشهای انقلابی برتری دارد، انجام تغییرات ساختاری و بنیادین هدایت شده و اندیشیده شده نیز نسبت به فروپاشی اجتماعی بدون هیچ برنامه و هدف مشخصی ارجحیت غیر قابل انکاری دارد.
ضرورت رهبری فعالتر جنبش:
خوشبختانه اجماع طیف وسیعی از اقشار مختلف جامعه از مذهبی تا غیرمذهبی حول موسوی فرصت مناسبی را برای گذار کم هزینه تر به سوی دموکراسی فراهم کرده است ولی آنچه مسلم است اینکه باید از این فرصت به خوبی استفاده شود. جنبش سبز نمیتواند و نباید در حد بیانیه و انتقادهای لفظی از عملکرد حاکمیت محدود بماند. اکنون که مردم جامعه آماده پرداخت هرگونه هزینهای در راه رسیدن به هدف خود هستند ضرورت دارد تا سیاستمداران کشور و رهبران جنبش نیز با جدیت بیشتر و استفاده از روشهای مختلف (علاوه بر انتقادات و بیانیههای اعتراضی) از این فرصت طلایی بهره گیری کنند. در این زمینه نظرات جمشید اسدی و انتقادات و پیشنهادات او در مصاحبهای تحت نام "جنبش سبز چگونه پیروز خواهد شد " شایان توجه است.
انتقادات اصولی و منطقی رهبران اصلاحات از عملکردهای اشتباه رهبر کنونی و همچنین استفاده از پتانسیل موسوی و هواداران اصولگرای او برای روشنگری در اقشار مذهبی– سنتی جامعه و شناساندن ماهیت جنبش سبز به زبانی قابل فهم برای آنان به اعتقاد نگارنده میتواند گشایندهی راه برای پیشروی گام به گام جنبش باشد.
ضرورت توجه به وسایل ارتباطی:
در شرایط کنونی ضرورت راه اندازی یک شبکهی تلویزیونی یا رادیویی ماهوارهای در خارج از کشور از سوی فعالان داخل کشور جنبش در به وضوح احساس میشود. چنین شبکهای علاوه بر اینکه میتواند راهی مناسب برای اطلاع رسانی به اقشار مختلف داخل کشور و خنثی سازی دروغهای صدا و سیما باشد، در صورت مدیریت صحیح میتواند فضای مناسبی جهت تبادل نظر طیفهای مختلف حاضر در جنبش سبز در جهت همگرایی بیشتر آنها و بویژه تبادل افکار میان سیاستمداران داخل و خارج کشور ایجاد کند.
ضرورت تسلط بیشتر بر خویش و پرهیز از عصبیت در گفتار:
با توجه به حضور طیفهای متنوع در جنبش سبز که هر کدام طرفداران خاص خود را در بدنهی جنبش دارند، ضرورت توجه و پذیرش این تنوع و پرهیز از گفتههای عصبی و احساسی از سوی افراد تأثیرگذار در جامعه بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. متأسفانه از یکی دو سال پیش، شاهد نوعی عصبیت به صورت موردی در برخی گفتهها از سوی چهرههایی بوده ایم که انتظار چنین عصبیتی از آنها نمیرفته است. شاید از چهرهای مانند مایلی کهن استفاده از ادبیات تند و توهین آمیز چندان تعجب آور نباشد ولی مسلماً از روشنفکران و فعالان سیاسی بروز چنین رفتارهایی پذیرفته نیست. وقتی روشنفکرانی مانند دولتآبادی و سروش با ادبیات پرخاشگرانه با هم برخورد میکنند و یا نویسندهای مانند ابراهیم نبوی از ادبیات توهین آمیز برای بیان نظر متفاوت خود در موردی خاص استفاده میکند، دیگر چگونه میتوان از سایر افراد جامعه انتظار داشت تا بعنوان مثال در راهپیماییها بر رفتار خویش مسلط باشند و هر کدام شعارهای دلخواه خود را سرندهند؟ مسلماً همه گیر شدن این پدیده در جامعه میتواند به شدت خطرناک باشد بویژه اگر در لحظهای حساس، بطور همزمان عده زیادی از مردم رفتاری غیر منطقی و خلاف انتظار از خود نشان دهند.
معمای زلزله، کاهش جمعیت تهران و افزایش جمعیت کشور!
پیش بینی احمدی نژاد در مورد قطعی بودن آمدن زلزله و لزوم خروج 5 میلیون نفر از تهران و در عین حال مخالفت با کنترل جمعیت و توصیه به زاد و ولد بیشتر، در هفتههای گذشته از جنبههای مختلف مورد بحث قرار گرفته است. در اینجا با توجه به مصوبه چند ماه پیش مجمع تشخیص مصلحت در مورد انتقال پایتخت سیاسی کشور و تصمیمات دولت برای انتقال وزارتخانهها و سازمانها و دانشگاهها به خارج از تهران در مورد سناریویی هشدار داده میشود که امید است زاییدهی توهم توطئه و سوء ظن بیجای نگارنده باشد تا زاییدهی ذهن بیمار برخی نیروهای به اصطلاح خودسر.
مسلماً اگر نبود اخبار فراوانی که از تجاوز به جوانان بی گناه و بی پناه این کشور در زندانهای مخوف منتشر میشود، اگر نبود شنیدهای حاکی از پوزخند خامنهای پس از شنیدن خبر تجاوز به جوانان که گفته بود" خوب باید بفهمند مبارزه درد هم دارد"، اگر نبود جنایات کهریزک که حتی به محسن روح الامینی نیز رحم نکرد، اگر نبود سلاخی مخالفان فکری در جریان قتلهای زنجیرهای و میداندار شدن دوبارهی آن نیروهای خودسر، اگر نبود خس و خاشاک نامیدن انبوه جمعیت معترضین و گوساله و بزغاله خواندن آنها، اگر نبود محارب خواندن جوانان بیگناه و اعدام چند تن از آنها و خلاصه اگر حداقلی از پایبندی به اخلاق در رفتار حاکمان در ماهها و سالهای گذشته دیده میشد، جای این نگرانی وجود نداشت که مبادا نقشهای شیطانی در ذهن بیمار کسانی شکل گرفته باشد تا پس از انتقال پایتخت و خارج کردن طرفداران خود از تهران، عذاب الهی را بر سر مردم بد حجاب تهران که با اعتراضات اخیر خود دل مقام عظمای ولایت را به درد آوردهاند نازل کنند و از هم اکنون با توصیه به زاد و ولد در صدد جبران بخشی از این خسران عظیم باشند.
سخن پایانی:
مطالب فوق با باور نویسنده به آگاهی عمومی، بلوغ سیاسی، ظرفیت نقدپذیری و نگاه منصفانهی جریانات مختلف و متنوع حاضر در جنبش سبز نگاشته شده است. امید است که طرح عمومی این مطالب سرآغازی گردد برای هم اندیشی بیشتر در جهت پیشبرد اهداف جنبش سبز و نه دستاویزی برای ایجاد تشتت و تفرقه.
خس و خاشاک