iran-emrooz.net | Sun, 25.04.2010, 17:07
ثمینا رستگاری
* این نوشته با حذف بخشهایی از آن در روزنامه «شرق» منتشر شده است.
آیا همچنان میتوان برای تحلیل شرایط سیاسی به تقسیمبندی اصولگرا- اصلاحطلب وفادار ماند؟ آیا گفتمانهای اصولگرایی و اصلاحطلبی با بحران مواجه شدهاند؟ آیا غلبه اصولگرایان بر نهادهای سیاسی و حوادث پس از انتخابات این جریان سیاسی را منسجمتر كرده یا بهكارگیری كلمه وحدت را در مورد آنها بیمعنا ساخته؟ پاسخ به این پرسشها متناسب با ابهام وضعیت موجود دشوار به نظر میآید. چرا كه چارچوبهایی كه برای تحلیل سیاسی پیش از این به كار برده میشد ناكارآمد شدهاند و برای درك آنچه در فضای سیاسی میگذرد نیازمند شناسایی صورتبندیهای دیگری هستیم.
امروز دیگر نمیتوان با گشادهدستی واژههای اصولگرا و اصلاحطلب را به كار برد، دیگر نمیتوان با آسودگی خاطر به تقسیمبندیهای گذشته وفادار ماند، دیگر نمیتوان چون سالهای گذشته موضع افراد را ذیل جناحی كه به آن تعلق داشتهاند فهم كرد. گویی تمام ساختارها به هم ریخته است.
اینك هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا در جایگاهی قرار گرفتهاند كه اندك زمانی پیش به مخیله هیچ كدامشان خطور نمیكرد.
افراد زیادی كه پیش از این در صحنه سیاسی میداندار بودند و حرفهایشان قابل توجه، حالا دیگر خبری از آنها نیست، به كناری رفتهاند و اگر هم حرفی بزنند به سختی میتوان به آن اعتنا كرد.
هر ساعت و ثانیه این روزها محكی شده است برای تعیین راستی و ناراستی، كارآمدی و ناكارآمدی جریانها و افراد سیاسی. امروز دیگر رسمیت و منزلت با هم نسبت عكس پیدا كردهاند و هر كس باید میان این دو فقط یكی را انتخاب كند.
اصلاحطلبان شكستخوردگان نتیجه انتخابات شدند اما توانستند اعتماد از دسترفته مردم را بازیابند و قدرت مدنی وصفناپذیری به دست آورند. اما اینها همه رقیب اصولگرایشان را متحد نكرد و وحدت میان آنها را تقویت نكرد. هر روز یكی از دایره سیاسی اصولگرایی بیرون آمد و تیغ نقد و اعتراضش را نه به سوی رقیب كه به سوی دوستان دیروزش نشانه رفت.
مطهری، نادران و توكلی در مجلس اصولگرا اقلیتی معترض شدند به مراتب نقادتر از اقلیت جناحی مجلس.
روزنامهنگارانی كه تا پیش از آن نامشان در روزنامههای حامی دولت چاپ میشد اسمهای ممنوعهای شدند در انتظار مواجهه بیرحمانه دوستان دیروزشان.
حزب موتلفه سردرگم میان افراطیگریهایی كه جز حذف رقیب نمیخواستند به دیدار آنهایی رفتند كه در نظر دوستانشان سران فتنهای عظیم بودند.
مهدویكنی خواستار وحدت میشد و احمد خاتمی هم یك روز حرف از به رسمیت شناختن منتقدان میزد و دیگر روز از تنبیه آنها. برخی سكوت كردند و سكوت برایشان نه عزت و احترام كه انزوا و تنهایی به ارمغان آورد.
حالا با گذشت چند ماه هرچند هنوز بستری آرام برای نقد فراهم نشده است هنوز تصور تصویر كردن منظومهای نو كه از خرابیهای اكنون برخواهد خاست كاری غیرممكن است. منظومهای كه در آن دیگر از دو جناح كه همدیگر را تحمل میكنند و یكدیگر را به رسمیت میشناسند خبری نیست. منظومهای كه در آن به قدرترسیدگان دیگر علاقهای به همزیستی با رقبای بالفعل و بالقوهشان ندارند و در بخشیدن هر لقبی به دوستانشان سخاوت عجیبی پیدا كردهاند. منظومهای كه اصلاحطلبان با تمام قوا در حال بیرون رانده شدن از آنند و حزبی برای سیاستورزی و ارگانی برای اتنشار افكارشان ندارند و اصولگرایانی كه هر روز با انشعابی نو روبهرو هستند؛ انشعاب افرادی كه در صورت فردند و در اساس یك جریان.
در نگاه اول به نظر میرسد انتخابات خردادماه نقطه عطف برآمدن این شكافها بوده است اما شاید با اندكی تدقیق دریابیم كه این انتخابات تنها رونمایی از این شكافها را موجب شد.
شاید بتوان تمام آشفتگیهایی را كه در جملات كنار هم جمع شدهاند با جستوجوی چرایی این وضعیت سامان داد؛ سامانی كه لزوماً آسودگی به همراه ندارد. شاید بتوان شروع این آشفتگی در اردوگاه اصولگرایی را درست به آن زمانی برگرداند كه ستاره اقبالشان در سیاست ایران طلوع كرد؛ همان زمان كه كرسیهای مجلس هفتم را فتح كردند.
آنها زمانی توانستند بر رقیب خود فائق آیند و به متن سیاست ایران اردوكشی كنند و نیرویی فرادست شوند كه پس از طی تجربه یك دهه اصلاحطلبی و چهار سال تجربه پرتنش مجلس ششم نهادهای انتخابی تضعیف شده بودند و پروژه اصلاحات -اگر نخواهیم بگوییم شكست خورده بود - كند شده و زیر سوال رفته بود. اصلاحطلبانی كه به مدد نهادهای انتخاباتی به قدرت رسیده بودند كنار رفته بودند و با چالشها و پرسشهای جدی مواجه بودند. اینها كه گفته شد عامل پیروزی و میدانداری اصولگرایان شد اما ضامن سامان سیاسیشان نشد بلكه هر كدام تبدیل به آفتی شد كه امروز جز آشفتگی در آن نمیتوان دید
اما چگونه...؟
اصولگرایان پا به مجلسی گذاشته بودند كه پیش از آن- چهار سال مجلس ششم - برای تضعیفش از هیچ كاری دریغ نشده بود. چه بسیار قوانینی كه در این مجلس تصویب شد و فردای آن با مخالفت نهادهای انتصابی به فرجامی نرسید. شاید آن روز اصولگرایان آن نافرجامیها را به حساب ضعیف شدن رقیبشان گذاشتند اما از سست شدن صندلیهایی كه رقیب روی آن نشسته بود و قانونگذاری میكرد غافل ماندند؛ صندلیهایی كه اگر پایههایش سست میشد دیگر فرقی نمیكرد چه كسی روی آن بنشیند.
آن روزها كه اصلاحطلبی در ایران مورد پرسش قرار گرفت و اصلاحطلبان در كوی و برزن مشغول قانع كردن مردم بودند و موفق نمیشدند اصولگرایان از ناكامی رقیب خوشحال شدند آنقدر كه از یاد بردند این اعتقاد به اصلاح است كه تضعیف میشود نه اصلاحطلبان.
و اینگونه شد كه مفاهیم روزبهروز تهی شدند و نهادهای انتخابی هر روز بیشتر از دیروز بیاعتبار، و آن جام افتخار و پیروزی كه اصولگرایان بالای سر خود بردند قلبشده آنچه بود كه باید میبود.
آنها فاتحان مجلس شدند و درست در آن زمان كه خواستند در برابر قوه مجریه قد علم كنند به سستی صندلیهای پارلمان پی بردند. آن زمان كه تیغ نقدشان را بالا بردند، فهمیدند كه این تیغ پیشتر بسیار كند شده است.
كسی از خاطر نبرده است كه عماد افروغ كه امروز از سیاست دلزده شده است زمانی در صحن مجلس چه نطقهای غرایی در نقد دولت بر زبان آورد. او نه ریا میكرد نه صداقت را وانهاده بود. او واقعاً باور كرده بود كه مجلس در راس امور است. او واقعاً در سر شور اصلاح داشت ولی برای جلو رفتن ابزاری نداشت.
از یاد كسی نرفته كه در مجلس فعلی باهنر مصاحبه كرد و گفت شش وزیر احمدینژاد رای نمیآورند. مطهری آنها را فاقد صلاحیت میدانست و توكلی در مخالفت با بسیاری از آنها سخن گفت اما نتیجه همیشه آن شد كه دولت میخواست. در این مجلس در هر نزاعی كه میان دولت و مجلس در گرفته است دولت با لبی خندان فاتح شده و مجلسیان سرخورده.
در هر ماجرایی كه رئیس مجلس زبان به نقد گشوده و در هر حادثهای كه كمیسیونی برای پیگیری تشكیل شده نتیجه آن نقد و فرجام پیگیری آن كمیسیون در هیچ جا به ثبت نرسید.
اگر توكلی نقدی به هدفمند كردن یارانهها كرد او را در كنار جرج سوروس نشاندند و از او عكس یادگاری گرفتند. اگر مطهری از انصاف حرفی زد به نادانی متهم شد با ذكر اینكه به دلیل پسر شهید مطهری بودن به او مرحمت شده و نهایتاً معاون محبوب رئیس دولت آقای مشایی به صراحت تمام نقدها را به حساب ناراحتی از به قدرت راه نداده شدن بستهبندی كرد.
امروز بسیاری از افراد هر دو جناح به درگاه یك در رسیدهاند، هر كدامشان راهی متفاوت طی كردهاند و سودای مغایری در سر داشتهاند اما موانع سر راهشان یكی است و همین است كه مواضع و رفتارهایشان را به هم شبیه كرده و به دلیل همین موانع مشترك است كه نامهای پیشینشان دیگر به كار نمیآید.
فعالیت هر كدام از آنها تنها در صورت وجود «مجلسی در راس امور» كه بتواند قانونگذاری كند، در هر موردی كه خواست تحقیق كند و نتیجهاش را بیهیچ واهمه از تریبون مجلس بیان كند، میسر است.
حالا دیگر اینكه زیر بیرق كدام جناح باشی اهمیت زیادی ندارد، مهم آن است كه بتوانی با قواعد مشخص كنشگری فعال باشی وگرنه بیعملی كه دیگر احتیاج به هیچ عنوان و مرامی ندارد.
آن وقت كه محل نزاعهای سیاسی صندوق رای باشد و پارلمان و تریبون آزاد، جناحبندی و صفبندی معنادار است. اگر محل حل نزاع به هرجایی غیراز اینها منتقل شد دیگر توكلی باشی یا آرمین فرق زیادی نخواهد داشت.
آن زمان است كه اسمها بیمسما میشوند و مفاهیم تهی.