iran-emrooz.net | Wed, 17.03.2010, 0:17
چهارشنبهسوری، خط گسل بین رژیم و مردم ایران
دکتر حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ – ۱۶ مارس 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
بهرهگیری از نمادهای فرهنگی برای ابراز مخالفت تودهای مردم با نظام استبدادی حاکم در ایران سابقه ای طولانی دارد. در نظام سکولار شاه، این نمادها مذهبی بودند، و مردمی که میخواستند مخالفت خود را با رژیم شاه نشان دهند به بزرگداشت روزهای مذهبی میپرداختند و سعی داشتند آنها را با شکوه هر چه بیشتر برگزار کنند. در نظام مذهبی حاکم طبیعتاً نمادهای ملی بیشتر میتوانند این عملکرد را داشته باشند. یعنی هر چه که نظام حاکم بر خصوصیت مذهبی خود تأکید ورزیده انگیزه برای بزرگداشت نمادهای ملی از سوی مردمی که با حاکمیت بیگانه شدهاند بیشتر شده است. تقابل حاکمیت و مردم در نظامهای استبدادی به بهترین وجه در بزرگداشت نمادهای فرهنگی جامعه بروز میکند.
در سالهای آخر حکومت شاه، بزرگداشت نیمه شعبان (تولد امام دوازدهم شیعیان) در تهران و شهرهای بزرگ شیعه نشین ایران با تجلیل هرچه بیشتر برگزار میشد. برگزار کنندگان این مراسم سعی داشتند به زبان نمادین مخالفت خود را با رژیم نشان دهند. هر چه که رژیم شاه در دهه پنجاه سعی داشت نمادهای ملی باستانی ایران را احیا کند، مخالفان او متقابلاً به تجلیل از نهادهای مذهبی روی میآوردند. جشنهای با شکوه نیمه شعبان در واقع پاسخ مردم به جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران بود، و فرهنگ اسلامگرایانه شریعتی/آل احمد در تقابل با فرهنگ ملیگرایانه حاکم در بین جوانان گسترش مییافت.
در دوران نظام اسلامی نیز این تقابل با تغییر جهت کاملا به عکس در جریان بوده است. نظام حاکم که ارزشها و نمادهای اسلامی را به بهای نفی نمادها و ارزشهای دیگر در جامعه ترویج داده همواره با مقاومت مردمی که به بزرگداشت ارزشهای اخیر پرداختهاند روبرو شده است. بزرگداشت نمادها و روزهای ملی، از پاسداری از میراثهای ملی (پاسارگاد و غیره) گرفته تا بزرگداشت نوروز و مهرگان و مراسم چهارشنبه-سوری و سیزده-به-در و مانند آنها، در دوران جمهوری اسلامی رونق و شکوه بیشتری یافته است. مردمی که نمیتوانند نارضایتی خود از رژیم حاکم را مستقیما ابراز کنند به این نمادها رو میآورند تا با هزینهای کمتر و به صورت نامستقیم بیگانگی خود از رژیم را بیان کرده باشند.
برخورد حاکمیتها با مخالفتهای نمادین از این نوع، معمولا پیوستن و «مصادره» آن بوده است. شاه در عین این که خود را سکولار میدانست و به ارزشها و نمادهای ملی (و به خصوص نمادهای مربوط به ایران پیش از اسلام) افتخار میکرد سعی داشت نشان دهد که به ارزشها و نمادهای مذهبی (اسلامی/شیعی) نیز احترام میگذارد و آنها را محترم میشمارد. او همچنان که در نوروز، در اعیاد مذهبی مانند نیمه شعبان نیز مراسم سلام میگذاشت و یا در ایام عاشورا مراسم عزاداری برگزار میکرد. شاه تلاش داشت نشان دهد که اعتقادات مذهبی قوی نیز دارد (که در خاطرات او منعکس است) و فیلمها و عکسهایی که او را در مراسم حج و زیارت امامان شیعه نشان میداد به طور گسترده پخش و منتشر میشد.
در دوران اسلامی نیز رژیم حاکم، به رغم مطلق سازی ارزشهای مذهبی و نفی ارزشهای دیگر، در مواردی به پذیرش و احترام به ارزشهای ملی دست زده است. نمونه بسیار بارز این امر، پذیرش و رسمیت دادن به نوروز از سوی حاکمیت بوده است. در آغاز حکومت اسلامی، زمزمههایی از سوی برخی از روحانیان حاکم در نفی نوروز و جانشین کردن آن با اعیاد اسلامی مطرح شد. ولی وقتی حاکمیت با محبوبیت عام و گسترده نوروز در بین مردم روبرو شد و دریافت که نفی آن کمترین تأثیری در بین مردم نخواهد داشت چاره را در این دید که خود نیز بدان بپیوندد و به نوعی آن را مصادره کند. در سالهای اخیر، توجه به آثار و ارزشهای ملی از سوی حاکمیت بیشتر شده تا آنجا که سرود «ای ایران» نیز از رسانههای کاملا مذهبی حکومت پخش شده است.
مصادره ارزشها و نمادهایی که مردم برای ابراز مخالفت با حاکمیت آنها را به کار میگیرند البته تاکتیک بسیار کارآیی در خنثا کردن این ابزار است. در تقابل فرهنگی حکومت و مردم، در یک نظام استبدادی، اگر حکومت به نفی ارزشها و نمادهای مورد استفاده مردم بپردازد، امکان استفاده مردم از آن نماد برای ابراز مخالفت خود با حکومت بسیار بالا خواهد رفت. ولی اگر حکومت خود به آن نماد متوسل شود، تشخیص این که چه کسری از مردم به عنوان مخالفت با حکومت به آن نماد روی آوردهاند مشکل خواهد شد.
در دوران پیش از انقلاب، تظاهر شاه به مذهب (صرف نظر از عقاید او) عملا کار فعالان سیاسی اسلامگرا را که در پی آن بودند تا از نمادهای مذهبی برای ابراز مخالفت با رژیم شاه بهره بگیرند سخت کرده بود. مرزهای بین ملیگرایی (باستانی) و مذهبگرایی (نمادین) مخدوش شده بود و به سادگی نمیشد تشخیص داد که کدامین کسان ۱۵ شعبان را به عنوان یک روز مذهبی تجلیل میکنند و کدامین افراد هدفی سیاسی از آن دارند. در دوران اسلامی نیز، پذیرش نوروز از سوی حاکمیت، کاربرد آن را به عنوان اظهارنامهای در نفی حاکمیت اسلامی از بین برد. اگر رژیم نوروز را نفی کرده بود، صرف نشستن هر فردی بر سر سفره هفت سین نفی حاکمیت تلقی میشد.
در واقع عدم مصادره یک ارزش نمادین مردمی، بزرگترین اشتباهی است که یک حاکمیت استبدادی میتواند انجام دهد. و این اشتباه را اکنون جمهوری اسلامی در مورد چهارشنبه-سوری مرتکب شده است. رژیم میتوانست چهارشنبه-سوری را هم چون نوروز (که رسما پذیرفته است) و سیزده-به-در (که آن را تحمل میکند) به عنوان یک واقعیت بپذیرد و پتانسیل آن را برای ابراز مخالفت مردم از بین ببرد. این کار به مراتب برای رژیم کمهزینهتر بود. البته هنوز امکان داشت که مخالفان رژیم از این فرصت برای شعار دادن علیه حکومت استفاده کنند، ولی کم و کیف و دامنه این حرکت همواره قابل مناقشه بود. ولی آقای خامنهای با نفی این حرکت کاری کرد که حضور هر فرد شرکت کننده در مراسم چهارشنبه-سوری به معنای مخالفت با او و حاکمیت جمهوری اسلامی تلقی شود. آری، صرف حضور هر فرد در این مراسم یعنی نفی حاکمیت از سوی آن فرد.
به عبارت دیگر، میلیونها ایرانی از زن و مرد و کوچک و بزرگ در سراسر کشور که در این شب در مراسم چهارشنبه-سوری شرکت کردهاند - در خانه یا خیابان، در شهر و روستا - با حضور خود به خامنهای که گفته بود از این کار اجتناب کنید «نه» گفتهاند. آنان عملا گفتهاند که ولایت او را نمیپذیرند. آنان بدون نیاز به شعار و پرچم و تظاهرات حرف خود را زدهاند. آنان خط بطلان بر ولی فقیه و اعتبار و اقتدار او کشیدهاند. قاطبه آنان نیاز نداشتهاند که به خیابان بیایند و نارضایی خود از حاکمیت را داد بزنند. آنان عمدتا در خانههای خود این کار را کردند و با این کار بزرگترین عملیات ضد حکومت اسلامی ایران را به نمایش گذاشتند. در این شب بزرگترین تظاهرات سرتاسری ایران علیه حاکمیت مذهبی ایران صورت گرفته است. چهارشنبه-سوری به صورت خط گسل کامل بین جمهوری اسلامی و مردم ایران در آمده است.
خامنهای با «فتوا»ی خود در نفی چهارشنبه-سوری احتمالا بزرگترین اشتباه سیاسی حیات خود را مرتکب شده است. نظامهای استبدادی سعی بر آن دارند که ارزشها و نمادهای فرهنگی مردم را مصادره کنند و از کاربرد آنها در ابراز مخالفت با رژیم بکاهند. آیتالله خمینی همین تاکتیک را در مورد نوروز به کار برد. خامنهای، اما، ظاهرا این درس را خوب نیاموخته بود و با فتوای خود کاری کرد که هر دیکتاتور دیگری سعی کرده از آن احتراز کند. او با این فتوا خدمت بزرگی به شفافیت صفوف مخالفان و موافقان خود کرد. از سوی دیگر، صدور این فتوای احمقانه، آن هم در بحران ناشی از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد، نشان دهنده آن است که او تا چه حد از واقعیت جامعه دور افتاده است. او میتوانست اصلا استفتا را نادیده بگیرد و خود را در برابر این نماد ملی قرار ندهد، ولی چنین نکرد. او نه تنها اعتبار و اقتدار خود را از دست داده و بلکه در تشخیص مصالح رژیم و خود و اتخاذ تاکتیکهای مناسب نیز عجز نشان میدهد. او ظاهرا عقل سیاست را از دست داده است ...