iran-emrooz.net | Tue, 14.06.2005, 7:56
مصطفی مدنی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سهشنبه ٢٤ خرداد ١٣٨٤
میگویند بیچاره مردمی که نیازمند قهرمان باشند. به این جمله باید اضافه کرد: ببچاره تر مردمانی که قهرمانانی از میانشان سربرنیآورند. قهرمانی نه از نوع پرومته و نه از رده روئین تنان و نه آدمهای از جان گذشته! فقط آنانی که ملتی بدانها اعتماد کنند. که بیشتر از آنکه به جیب خود بیاندیشند، خادم مردم باشند و حقوق شهروندان کشورشان را محترم بدارند. جامعه در حال دگرگونی، اگر چنین شخصیتهائی را به صحنه نیآورد، به خواب میرود. همانگونه که وجود شخصیتهای مردمی بیزمینه تحول از تاثیر باز میماند. مثل مصدق سالهای دهه ٣٠ و خلآ شخصیت دوران انقلاب بهمن.
با این تعریف، نه آقای خاتمی و نه موسسین جبهه مشارکت هیچکدام برازنده دوم خرداد نبودهاند. آقای معین نیز هر شخصیتی باشد، مادام که جوهره خود را عرضه نکرده است، با کارنامه فرسوده جبهه مشارکت رقم میخورد و اعتماد عمومی را برنمیانگیزد.
برزگترین شانس برای او اینست که در کوران رویگردانی مردم از اصلاحطلبان دولتی به دور دوم برسد. جامعه شاید آنجا منافع خود را در دست رد زدن دوباره به سینه آقای هاشمی ببیند و این بخت را به آقای معین بدهد که در کفه آزمون اش بگذارد.
در شرایط انتخابات غیر آزاد که شورای نگهبان و شخص رهبر عرصه بر همه تنگ کردهاند جامعه رغبتی به شرکت در انتخابات ندارد. خاصه خرجی ٥٠ هزار تومانی آقای کروبی و وعدههای پولی آقای لاریجانی به مردم، و جولان دختران و پسران شیک پوشی که با ماشینهای آخرین سیستم ستادهای انتخاباتی آقای هاشمی را گرم میکنند، فقط سیمای حکومتی نیست که کیاناش را میفروشد، خودفروشی شخصیتهائی ست که جز نیرنگ، میراثی از این حکومت نبرداند. انسان در میماند که اینها غمزه به که میفرشند، وقتی فیلم تبلیغات انتخاباتیهاشمی رفسنجانی ساخته آقای کمال تبریزی کارگردان فیلم مارمولک، فقط بفاصله یک شب، با نام مارمولک٢ ، اسباب طنز کل جامعه میشود.
آقای هاشمی برجستهترین شخصیت انتخاباتی جناح راست حکومت است. اگر آقای خاتمی چند حرف درست زده باشد یکی اینست که هاشمی، شناسنامه جمهوری اسلامی ست. شخصیتی با چند خصوصیت منحصر بفرد. اول اینکه در چشم مردم خیره نگاه میکند و عریان دروغ میگوید. دوم اینکه سرسلسله رانتخوارهای و مروج دستگاهای اختلاس دولتی ست. به استناد خواطراتش، بساز بفروش محقری که در حیات جمهوری اسلامی به یکی از بزرگترین ثروتمندان جهان تبدیل شده است و سوم ماکیاولیستی که برای حفظ قدرت یکصد سعید امامی دیگری را در وزارت اطاعات ردیف میکند. هاشمی تازه در میانه سایر کاندیداهای حزب الله، شخصیتی «میانه» است. و جامعه صد بار حق دارد به انتخاباتی که چنین شخصیتهائی را در صدر دارد، پشت کند. این طبیعیست آیا درست هم هست؟
به لقمان گفتند ادب از که آموختی، گقت از بی ادبان! لنین، انقلابیترین تئوریپرداز تاریخ انقلابات جهان نیز میگفت: انقلاب را از ضد انقلاب باید یاد گرفت.در آشوب امروز ایران نیز برای انگشت گذاشتن بر سیاستی به نفع جامعه میباید قبل از هرچیز به دل نگرانیهای صف حزبالله نگریست. محافظهکاران پیش از آنکه آقای معین را به حماقت خویش سر زبانها کنند، در میدان بی رقیب، ما بین لاریجانی و هاشمی رفسنجانی در نوسان بودند، حالا همه صندوقها را برای هاشمی خالی میکنند. نگرانی بزرگ آنها این شده است که هاشمی در دور اول چیره نشود و انتخابات با معین به مرجله دوم برسد. نزدیکان مقام رهبری ابائی ندارند که با صراحت از قول ایشان بگویند، برای مقابله با معین، همه باید بههاشمی رای بدهند. فراست چندانی نمیخواهد که مردم نیز بفهمند برای مقابله با آقای هاشمی رفسنجانی میباید به معین رای داد. جامعه روی گردان از انتخابات، اگر نسبت به کردههای آقای هاشمی در این سالیان دراز بیتفاوت نمانده باشد برای دست رد زدن دوباره به آقای هاشمی میباید به معین رای بدهد. دنیای سیاست تا آنجا که من در روشهای تاکتیکی نحبگان سیاسی جهان شناختهام همیشه به همین سادگی بوده است، این دنیای روشنفکران خارج از مدار سیاست است که همیشه دوست دارند، جهان را پیچیده ببینند. من البته تا زمانی که اجازه ورود به کشورم را پیدا نکنم در انتخابات شرکت نخواهم کرد ولی اگر میتوانستم در ایران باشم حتما برای کنار راندن آقایهاشمی به معین رای میدادم. در عین حال که تردید نباید داشت آقای معین و جبهه مشارکت با آن بهار، خزانی جز وضعیت امروزشان را در انتظار نخواهند کشید.
این انتخابات یکی از حساسترین انتخابات ایران است و میباید بسیار نگران آینده بود. تقویت این پندار خوابآور بحال جامعه مفید نیست که بگوئیم هرکه بیآید خوش آید. این استدلال فقط یک رویای شیرین است که بگوئیم، جامعه بحرانی ایران را کسی نمیتواند به عقب بازگرداند. نه ایران دوره هاشمی را نباید ساده گرفت. مادام که فصل یخبندان سیاسی فرا نرسیده است، مادام که بقول آقای محسن رضائی کاندیدای دیگر جناح محافظه کار، مافیای مواد مخدر در میان بالائیها لانه دارد، مادام که آقای هاشمی، جوانان بیکار و بی آینده را با کلید طلائی بهشت ماشینهای چند صد میلیون تومانی به اغوا نشسته است، باید حتما نگران آنده و بازگشت به دوران تک قدرتی ایشان بود. تفاوت است مابین آنکه اکبر گنجی و ناصر زرافشان را به خاطر عالیجناب خاکستری و دفاع از قربانیان قتلهای زنجیرهای به زنجیر میکشد با آنکه زورش نمیرسد یا شهامت آنرا ندارد که بایستاد و آنها را از بند برهاند.
تمامی کسانی که به تحریم انتخابات نظر دارند، استدلالشان بر دو پایه است. یکی خالی نگاه داشتن صندوقهای انتخاباتی برای پایان دادن به مشروعت رژیم و یا تاکتیک بسیج نیرو برای رفراندوم قانون اساسی. این هر دو نظر در عمل در خدمت استیلای مجدد آقای هاشمی خواهد بود، در حالی که در مضمون اولا مشروعیتی نمانده است. اگر مانده بود آقای کروبی ٥٠ هزار تومانی تقدیم نمیکرد. ثانیا، رد هاشمی رفسنجانی و انتخاب آقای معین، یعنی حفظ موقعیت دوگانه حکومت، فضای گفتمان فراندوم برای تغییر قانون اساسی را آمادهتر خواهد گشود.
در آغاز کار دولت دوم خرداد سطح مطالبات اجتماعی با وعدههای اولیه آقای خاتمی برابری میکرد. در پایان کار آقای خاتمی پائینترین سطوح خواستههای امروز از بالاترین وعدههای آن روز آقای خاتمی سرریز کرده است. شروع دولت خاتمی با حتی ملی مذهبیها زبان به اکراه داشت، برنامه آقای معین امروز با شعار جبهه دمکراسی و حقوق بشر در مقابل جامعه قرار میگیرد. مهم این نیست که این جبهه فردا در هم چشمی با جامعه مدنی دینی آقای خاتمی به جبهه دمکراسی و حقوق بشر اسلامی مزین شود. مهم اینست که خواستهای بی برو برگرد اجتماعی در چه فضائی و چگونه خود را تحمیل میکنند.