iran-emrooz.net | Tue, 14.06.2005, 6:20
رابطههاتان را دوباره بر قرار کنید بچهها
علی سعیدزنجانی
سهشنبه ٢٤ خرداد ١٣٨٤
صبح زود آمده بودم اینطرف رودخانه ببینم تمشکهای اینجا جوانه زده اند یا نه، این لانهی زنبورها را پیدا کردم و همینجا ماندم. حالا هم ظهر شده است و گرما و همهمهی پشهها و انتخابات ریاست جمهوری و منهم معلوم نیست آنهمه شبها و روزهای پشت سرم را کجا بوده ام. باین بوتهها دست نزنید. خارشان زیر پوست میماند. فقط از زیبایی شان لذت ببرید.
صدای انفجار چند تا بمب. باید رویش خط بکشم و کنارش صدای یک بیشه زار را بگذارم و صدای شعارها و فریادهای دانشجوها را در شبهای خرداد و تیر سال هشتاد و دو و تاثیر قاطع و آشکارش را در گشایش فضای سیاسی و اجتماعیی دو سال آخر حکومت محمد خاتمی. و بنویسم به سکوت و کتمان ما در برابر آن شبهای جهش ساز توجهی نکنید بچهها. ما هیچگاه عادت نکردهايم به ارزشها و داشتههای خودمان باور بکنیم. شما خاطرهی آن شبها را و خاطرهی آن خیزش گسترده و فراگیر را بدون هیچ تردیدی کنار خاطرهی بزرگترین جنبشهای تاریخ دانشجویی جهان بگذارید.
می دانستم به اینجا که برسم موجی از فراز سرم عبورخواهد کرد. دفعهی پیش هم که اینجا بودم همینجوری شده بود. انگار تاکتیک تحریم انتخابات کار خودش را کرده است. به خط و خطوط این سنگها نگاه بکنید. چیزی این گوشه عوض شده است. نیروهای جمهوری اسلامی دیگر آرایش شان راکاملا از دست داده اند. شتاب پیوستن شان را به شعارهای اپوزیسیون مگر نمیبینید؟ این احساس تازه ایی ست بچهها. از توان و نیروی سرگردانش برای پیشرویهای بازهم بیشتر باید بهره برد. شاید ابوالحسن بنی صدر راست میگوید و حتما هم راست میگوید که این زنجیرهی انتخاب میان بد و بدتر راباید جایی شکست و عباس امیر انتظام هم و ناصر زرافشان و علی اشرف درویشیان و سیمین بهبهانی و محمد ملکی و فریبرز رییس دانا و اکبر گنجی و همهی امضا کنندههای نامهی ششصد نفره و کانون نویسندهها و تمامیی تحریم گران دیگر. اما محسن کدیور هم راست میگوید و عزت الله سحابی هم و ابراهیم یزدی و حبیب الله پیمان و علیرضا علوی تبار هم که آخر باید از جایی شروع کرد و همهی آنهای دیگر هم. ما همه مان راست میگوییم. ما همه مان نما را درست دیده ایم. نگاههای همه مان هم به یک سمت و جهت است. برای همین هم اینهمه راه را ناگهان اینگونه به جلو آمده ایم. من فقط نمیدانم این زنبورها چه جوری به اینجا رسیده اند.
اینهم موج دوم و اینهم کلاغها.
اینجا چیزی نیست.
اینجا اما یادم افتاده است اسم نسیم خاکسار را جایی جا انداخته ام و یاد پیرزن چادر مشکی یی را در پشت سیمهای خاک آلوده و خاردار یک بازداشتگاه کویری. و نام محمدعلی عمویی را و نام علی رضا نوری زاده را و نام جلبکها و ریگهای اینطرف آب را وهما ناطق کجاست؟ و یادم افتاده است که مصطفی معین میتوانست نام محسن رضایی را هم که آنهمه از کنترل "مافیاهای اقتصادی" حرف میزند توی کابینه اش جایی به گنجاند و نام علی لاریجانی را هم با "هوای تازهاش" و نام قالیباف را هم با شعار شادی و شیک پوشیهایش. و مصطفی معین میتوانست به عراق هم برود و از مجاهدین هم کسی را برای دولتش دعوت بکند و در گوشهی دیگری هم کسی را از فداییها؟ و یادم افتاد بگویم وقت دوباره به کوچه آمدنهای شماست بچهها و وقت دوباره پچ پچه کردنهایتان و یک چرخش تاکتیکیی ناگهانی وغافلگیر کننده در آرایش نیروهایتان. رابطههاتان را دوباره برقرار کنید و پیامهاتان را دوباره به هم برسانید و طرح یک تهاجم سراسری را همراه با نام مصطفی معین به کوچهها ببرید. سی در سد از اختیارات اجرایی کشور توی صندوقهای رای، پیش روی ماست. هفتاد درسد بقیه اش را هم فردای انتخابات توی خیابانها به دست خواهیم گرفت. به راه بیفتید بچهها و این فضای دودلیهای ظاهری را به یک هماهنگی پیشرونده برسانید. فرصت هنوزباقی ست و فرصت هنوز زیاد است. سه چهار روز. و در جبههی مردمی شتاب فراگیریی پیامها ثانیهایی است. مصطفی معین را به کاخ ریاست جمهوری بفرستیید و فرصتی چند ماهه را در اختیارش بگذارید تا خودش را جمع و جور بکند و طرح فراخوان یک راهپیمایی سراسری را برای آشتی ملی فراهم بکند. تا اول پاییز هم و تا جشن "مهر" هم اگر ازش خبری نشد آنوقت ما خودمان به خیابانها خواهیم آمد و آنوقت ما خودمان پرچم یک جنبش سراسری را به دست خواهیم گرفت. ما حالا آنقدر تجربه اندوختهايم که بدانیم برای هماهنگ کردن نیروهای یک حرکت، وبلاگ نویسی هم میتواند پرچمدار بشود و "شاگرد مسگری" در کوچههای مشروطیت..و این رفت و آمد زیبای زنبورها. بچهها حرکتتان را آغاز بکنید.
اینجا هنوز توی راهم.
اینجا هم کنار یک سنگ نشسته ام و گمان نکنم با اینهمه برگ و حشره بتوانم شب را برگردم. شما که راه را میشناسید. بچهها به پیش.
دوشنبه ٢٣ خرداد