iran-emrooz.net | Sat, 13.02.2010, 23:11
سی و یک سال آزمون و خطا
عبدالعلی پارسا
سی و یک سال را با آزمون و خطاهای پشت سرهم گذراندیم. این سی و یک سال برای من که اشتباهات بزرگ کرده و ملامتهای شدید شنیدهام سخت دشوار گذشته است. در سال پنجاه و هفت، مادرم که یادش به خیر، میگفت: پسر تو مگر تابه حال از آخوند کار مهم یا خیری دیدهای که پشت سر یک آخوند راه افتادهای؟ من جوابی برای او نداشتم و میگفتم قطعا عقلای ما فکری هم برای آخوند میکنند و دیدم که نکردند و هنگامی که نوهء دردانهی او در سال ۶۷ اعدام شد، خجل در روی آن زن ماندم و به نادانی خود اعتراف کردم. از این ماجراها کم ندیدهام و به همین دلیل از بسیاری از دوستان و بلکه نیروهای سیاسی قطع امید کردم که آشکارا به نفع من بوده است، زیرا از تکرار اشتباهات مصون ماندم.
اینک کم کم دارم خود تبدیل به تاریخ اشتباهات میشوم و شاید هم به تاریخ میپیوندم. در آرزوی دیدن یک لحظه آزادی برای ایران چه مدت باید در انتظار ماند؟
در سی سال گذشته جمهوری اسلامی برای بقای خود با چنگ و دندان جنگیده است و هنوز هم با همان وضع میجنگد. تفاوت امروز با مثلا بیست و پنج سال پیش این است که صفها از هم جدا شده و مشخصتر شده است. چیزی به نام حزب الله یا ارتش خمینی نمانده و بجای آن در حدود دویست هزار نفری مزدور حکومت، تنها به خاطر منافع شخصی، نه با دشمن بیگانه بلکه با کسانی میجنگند که تا چند سال پیش با آنان در یک صف بودهاند. این صف نظامی نمایندهی کیست؟
نمی توان گفت که این نیروی نظامی از آن سرمایه داری وابسته یا چیز دیگری مانند آن است. سرمایه داری وابسته و عوامل آن عاقل تر از این هستند که کار خود را با بسیج و سپاه، این همه مزدور و بستن این همه روزنامه و کانالهای ارتباط راه ببرند. تنها شدید ترین سازمانهای مافیائی چنین میکنند و در این که اکنون کشور ما در دست یک گروه بزرگ و متشکل مافیائی است تردیدی نیست، زیرا بر تمام کارهای تولیدی، تجاری، خدماتی، رسانهها و نیروی نظامی و انتظامی مملکت تسلط قاهرانه دارد. عواملش به شکلهای گوناگون هر کاری دلشان بخواهد میکنند و از هر مجازاتی میگریزند. قاچاق مواد مخدر، عتیقه، دختر و زن و بیرون بردن پول کشور تنها کار آنان است. شاید تنها به همین دلیل روشن است که ملت در برابرش به پا خاسته و در پی تعیین سرنوشت خود و برگرداندن مملکت به صاحب خویش است.
خمینی که بود و چرا آن خرس گاو زائید؟ میدانیم که او طرفدار فدائیان اسلام بوده است و نخستین سخن سیاسی او همان رنگ و بوئی را داشت که فدائیان اسلام با رزم آرا زدند. فدائیان اسلام به این جهت رزم آرا را کشتند که به امریکائیها گرایش یافته بود. امام خمینی هم در سال چهل و دو فرمودند "شاه امریکائی شده و باید برود" یعنی تا زمانی که امریکائی نشده بود و در محاصرهی رجال انگلیسی مانده بود اشکالی نداشت. اما امروز حتی هماندیشان خمینی هم در حکومت جائی ندارند و به حاشیه رانده شدهاند. مافیای ایرانی تواناتر از آن است که به آنان میدان بدهد. این مافیا حتی تودهی مردم، یعنی مخالفان خود را به طرفداری از آن باند انگلیسی متهم میکند و در برابر آنان شعار مرگ بر انگلیس سر میدهد(۱).
آشکار است که آخوندی که مادر من میشناخت همانی بود که او تصور میکرد و چیزی که از خود باقی گذاشت، همین باند مافیائی نیرومند است که دیگر با ابزارهای سیاسی عادی نمیتوان آن را از پای انداخت. اگر فشار مردم به آنان اضافه شود فردا نان هم در بازار پیدا نخواهد شد و آب را به رویشان خواهند بست. تجربهی سی ساله به من چنین میگوید. از طرف دیگر هم این دستگاه در پی جنگ افروزی است تا در پناه آن سرکوب مخالفان را آسان کند. حتی بستن همهی دانشگاهها برای این حکومت دشوار نیست. تجربههای اخیر نشان میدهد که تنها در خیابان نمیتوان به نتیجه رسید.
پس تنها کار باقی مانده فلج کردن این دستگاه با کارهائی است که انعکاس جهانی بسیار وسیع داشته باشد. از میان همهی کارها آنچه اکنون به خاطر من میرسد ایجاد اختلال در کارهای دولت است که یکی از آنها اعتصاب عمومی است. بویِژه اگر دستگاههائی مانند کارگران صنعت نفت اعتصاب کنند، امکان فلج شدن این دستگاه میرود و البته این نظام پس از خود ویرانهای برجای خواهد نهاد که باید برای آن فکری کرد. همچنین باید توجه داشت که کار به دست بازماندگان سیاست انگلیس هم نیفتد که نشانهی آنان طرفداری از جمهوری دینی است.
--------
۱- سفیر ایران در پاریس هم تظاهر کنندگان مخالف حکومت را در پاریس انگلیسی نام داد. از این سخنان می توان جناح انگلیسی حکومت را شناسائی کرد.