يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.02.2010, 9:44

بیایند، بیائیم، راه پیدا کنیم


ملیحه محمدی

سی و یک مین «بیست و دوم بهمن» در آستانه است.
در سی و یک سال اخیر فقط بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ به لحاظ اهمیت و حساسیت اش با بیست و دوم بهمن امسال قابل مقایسه است؛ برای همه برندگان و بازندگان انقلاب بهمن. برنده و بازنده را به همان مفهومی می آورم که گمان می کنم حداقل در زمان خود برداشتی همگانی بود: برندگان انقلاب بهمن، این بزرگترین انقلاب ِ « مردمی» قرن بیستم، در آن زمان یک ملت بزرگ بود و بازندگان آن تنها زمامداران نظام پیشین.

اتفاق دردناکی که امروز روی داده است (اگر چه می گویند در همه انقلابات جهان یعنی خوردن فرزندان ـ و در انقلاب ما نوه و نتیجه ها و نبیره های اش نیز روی می دهد..) این است که بخش بزرگی از آن ملت ِ برنده وهمه زاد و ولدش طی این سی سال، ملت بزرگتری شده است که بار دیگر در مقابل خیل کوچکتر اما خشن تری از زمامداران ایستاده است ! و دریغا اینک بازنده و طرفه آنکه گروه خشن حاکمان امروز در مقابل پیروزمندان همان انقلابی ایستاده اند که خود نیز از حامیانش بودند.

همان ملت پیروز، از دل خودش ـ آری از دل خودش ـ دستگاه حاکمه ِ نا متجانسی به همان ناهمگونی گروههای انقلابی اش، به مام میهن تقدیم کرد و از فردای استقرار آن درگیر حل تناقضاتی شد که نسبت به گرفتاری اش با نظام پیشین جدیدتر، بخوان ناشناخته و پرشمار تر بودند.

اما از اینجا که امروز ایستاده‌ایم اگر به آن منظر بنگریم اتفاق غیرقابل تفسیری نیافتاده است. واقعیت این بود که همه گروهها و طبقات اجتماعی در انقلاب بهمن شرکت داشتند ولی نه در اشکالی که ضرورت یا قانونمندی تحولات سیاسی دموکراتیک است. یعنی در جوامعی که مناسبات سیاسی به درجاتی از سیاست دموکراتیک پیروی می کنند، ما می بینیم که خواستها و مطالبات گروهها و طبقات گوناگون مردم را احزاب سیاسی و سازمان های منتخب آنان نمایندگی می کنند. این بویژه در تغییر و تحولات مربوط به قدرت سیاسی موجب دخالت قانونمند و متناسب اندیشه ها و سلایق گوناگون در حکومت می شود و هزینه صعود و فرود های قدرت سیاسی را به جامعه تحمیل نمی کند. اما در کشور ما به علت حضور دیرپای استبداد، و عدم رشد یافتگی کافی و منظم مناسبات سیاسی و اقتصادی نه طبقات و گروههای اجتماعی از استحکام و انسجام مستقل از قدرت حاکمه قرار داشتند و نه به دلیل همان مناسبات عقب مانده سیاسی سازمان ها و احزاب کارکشته و مجربی که بتوانند مطالبات آنان را نمایندگی و سهم آنان را در روند اداره کشور تعیین کنند. کشورهایی که در چنین شرایطی قرار دارند نیاز به تغییر در مناسبات سیاسی و اثبات اراده متفاوت از حکومت را که معمولاً غیردموکراتیک و مستبد نیز هست در اشکال ناپخته و خسران بار کودتا های نظامی و سیاسی بروز می دهند.در ایران اما! انقلابی به واقع به دست ملت رخ داده بود و گرچه احزاب به مثابه نمایندگان سیاسی مردم چنانکه که گفته شد از صحنه غایب بودند؛ اما هیچ حضوری بی تأثیر نیست و مردم ِ بی سازمان نیز مهر خود را به نتیجه انقلاب و حاصل کار خود می زنند....

پس به سیاق «توده» و به ترتیبی که می دانیم، وحدت کردیم و نیرومند ترین گروه و نه لزوماً بایسته ترین، مقام بالاتر و جایگاه مستحکمتری یافت و بقیه هم که ادعاهایی داشتند نظیر طیف های مختلف ملی و ملی مذهبی جایگاههای سست تری که به باد حوادثی رفت که عکس و تصویرهایش هنوزبه تاریخ نپیوسته و آنانی هم که فقط جانفشانی کرده و قادر به پیوند آسان و بی دغدغه با جامعه نشده بودند، آنک زندان و خاوران، این سو تبعید و تهدید ...

از انقلاب بهمن حسرت هایی اما مانده است. کمبودهایی و ناداری هایی که شاید حکم شرایط و تاریخی بود که از سر گذرانده بودیم. ولی مگر شرایط و تاریخ در کجا و چگونه ساخته می شوند؟ اینکه ما احزاب سیاسی آزاد و مستقل نداشتیم زاییده استبداد سلطنتی بود اما استبداد زاده سلطنت نبود. مولود مناسبات رشد نایافته صنعتی بود اما جامعه ای که سه ربع قرن از جنبش مشروطیت در آن گذشته بود و در قرن نوزدهم متفکران نواندیشی چون آخوندزاده و آقاخان کرمانی و طالبوف....بخود دیده بود، چرا فاقد رجال سیاسی و روشنفکرانی بود که بتوانند در جهت برقراری رابطه ِ متناسب با ادعاهای مدرنیزاسیون رهبران سیاسی اش میان حکومت و ملت قدمی بردارند. رابطه دولت، ملت نه تابعی از مناسبات مبتنی بر قوانین اجتماعی قرن بیستمی بلکه پیوند اضدادی بود که باید سلطه یکی بر دیگری و تسلیم مطلق آن دیگری را می کرد. این فقط درک نسل ما که انقلاب بهمن را به ثمر رساند نبود. روشنفکران نزدیک به حاکمیت که عموماً درس خوانده ها و آموختگان فرنگ بودند نیز پذیرفته بود و سلطه حکومت بر ملت را اگر تقویت نه نظاره می کرد. مبارزان ملی و ملی مذهبی های ما هم پذیرفته بودند و پس از فاجعه شکست مصدق در خانه ها را به روی فساد سیاست حاکم بسته بودند.

نزدیک ترین به قلب و ذهن های جوان ما که کهنگی روابط و بی حقوقی ملت را بویژه در عصر جنبش های عدالت خواهانه بر نمی تافت، جوانانی بودند که بناچار با سلاح جان به میدان آمده بودند و ما نمی دانسیم آنچه نجات دهنده است نه سلاح است که حکومت زرادخانه اش را دارد، بلکه سیاست است که در هر دو سو نازل است.

حسرت دیگر که بخوبی می دانم در جان خیلی از هم نسلان من نشسته، داستان شنیدن صدای انقلاب « ما» است توسط «او» و گوش نکردن ما پیشنهاد عقب نشینی او را! اما این «ما» همان حاصل طبیعی فقدان حزب یا حتا رجل سیاسی قابل اعتمادی بود که مردم به او گوش و اعتماد بسپرند! و از آنجا قول شاه را در مقابل شروطی بپذیرند، امتیازی بگیرند، قانونی را به ثبت برسانند، سندی تهیه کنند و بالاتر از همه، جنبش را به تأمل و تعمق بنشانند و بدعتی بگذارند برای داد و ستد سیاسی و هموار کردن راه آنهمه سنگلاخ دموکراسی در ایران نه به بهای جان که به قدرت اندیشه و نظام برنامه.

باری آن روزها گذشته اند اما راستی درسی که از آن گذشته گرفته ایم کدام است؟ برای تغییر مناسبات سیاسی ، اجتماعی باید حاکمان را وادار به پذیرش گام به گام مطالبات کرد یا حکومت را برانداخت؟ ملاک اگر این نباشد که انقلاب بهمن با همه عظمتش موجب تحقق اصلی ترین خواسته هایش نشد، مقایسه آن با دیگر واقعه بزرگ سیاسی در تاریخ معاصر ما یعنی نهضت مشروطه شاید بتواند راه به مقصود ببرد.

در اولی حاکمان وادار به پذیرش خواسته ملت شده خود را با آن تطبیق دادند. آنها حکومت شان را ابقا کردند ومردم به بخش مهمی از خواسته های خود رسیدند. در انقلاب بهمن ما حکومت را سرنگون و نظام را تغییر دادیم. و باز گشتیم تا داشته ها را نیز از نو بسازیم.

بی گمان تا همین امروز اثبات شده است که دستاورد ملت ایران از نهضت مشروطیت و تحول ایجاد شده در اثر آن بسیار باارزش تر و به قول امروزی ها نهادینه تر بود. اینها ربطی به واقعیت تاریخی پایمال شدن دستاوردهای مشروطه در حکومت پهلوی ندارد، اما بحث را به هر مقوله ای که از ان عبور می کند اگر مقید کنم نخواهم توانست بگویم که امروز نیز به لحاظ انتخاب راه در مقطع انقلاب بهمن ایستاده‌ایم.

من باور دارم که خیزش امروز مردم ایران را دیگر هیچ قدرتی نمی تواند زمین گیر کند اما نمی دانم جنبش سبز بر همین سیاق می ماند یا نه! نمی دانم جنبش سبز در صورت تغییر محتوی و گرایش به براندازی قادر به سرنگونی نظام موجود خواهد شد یا خیر! اما با آنچه از تاریخ دور و نزدیک میهنم و جهانی که تجربیات سیاسی قرن گذشته و سال و ماه های اخیر دارد دیده ام و آموخته ام. براین هستم که چه جنیش درگیر پروسه خشونت بار و طولانی سرنگونس شود و چه بتواند یکشبه این نظام را سرنگون کند ما باز در یک به هم ریختگی تاریخی قرار خواهیم گرفت و باز در همان وضعیت فقدان جایگزین دموکرات و نیرومندی که بتواند اجماع ملی ایجاد کند و بتواند مانع رویارویی مردمان از اندیشه های سخت متفاوت با یکدیگر بشود ـ اقتدارگرایان حامیان مؤمن و ناآگاه دارند ـ و بتواند قراری به اوضاع از همه سو نابسامان مان بدهد.

در چشم انداز های محتمل آسیب ها، این تفاوت نیز نسبت به دوران انقلاب بهمن موجود هست که سیاست های جهانی و بی سیاستی های رهبران حاکم بر ایران شرایط کشور ما را حتا به لحاظ جغرافیای سیاسی و ارضی نیز سخت آسیب پذیر کرده است. آنچه امروز در مرزهای ما و در منطقه می گذرد، هیچ ربطی به سال پنجاه و هفت شمسی ندارد.

خطیر بودن این شرایط تأمل و تعامل بیشتری را در رویارویی با مسائل سیاسی در داخل و خارج از کشور طلب می کند. حاکمان ایران نشان داده اند که فاقد این درایت هستند. اما این نیروی سیاسی اصلاح طلب و دموکرات را از قید جستجوی راههای ممکن و تحمیل آن به حاکمان آزاد نمی کند. سیاستی را صحیح می دانیم باید تدارک و ایجاد کنیم. ما نباید بر این طبل بکوبیم اما آیا باید از یاد ببریم که نظریه غلط تشویق مردم به قهر کردن از اصلاح طلبان یکی از عوامل وضعیت امروز ماست؟

خوشنود نمی شوم، رنج هم می برم از تیر تهمت های انقلابیون به سویم که در راه است با برچسب های حمایت از یکی از بدترین حکومت های تاریخ ایران. اما چاره ای هم جز بیان آنچه به آن باور دارم به امید رساندن آن به گوش هم میهنانم، ندارم. راه امروز حمایت از جنبش سبزی است که ملتزم شده است در چارچوب تنگ همین قانون اساسی مبارزه کند هر انحرافی از آن سامانه و انسجام این جنبش و نیروهای مؤثر آن را از هم می پاشد و چون عبور از روی سایه بلندمان از پای مان می اندازد

ملیحه محمدی
چهاردهم بهمن ماه ۱۲۸۸



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024