iran-emrooz.net | Tue, 05.01.2010, 12:56
از چه باید کردها
عبدالعلی پارسا
کشور ما در تب و تاب کارهای سیاسی گرفتار است. این کوششها اگرچه نویدبخش آیندهای متفاوت است اما وقت و نیروی بزرگی از ملت ما میگیرد و نتیجه کاملا روشن نیست، زیرا به قول آقای کاخساز برنامهء سیاسی وجود ندارد. همزمان جوانانی فدا میشوند که برای پرورش آنان سالها نیرو صرف شده و دریغ است که این سرمایههای ارزشمند کشور ما به ثمر نرسند و داغ بردل ملت خود گذارند.
در تاریخ کشور ما هم هرگز روحانیت به این درجه از وحشیگری نرسیده بود. حجج اسلام و آیات عظام رکورد سبعیت را شکستند. عدهای آشکارا وحشیگری با مردم را میستایند و آن را تجویز هم میکنند و گروهی هم سکوت اختیار کرده و کوس بستهاند که از حاصل این تشنج بهره برداری کنند. اگر روحانیت پس افتاده در روزگار مصدق یک نماینده و یک چاقوکش مهم داشت، اینک موش و بقر و پلنگ و خرگوش ردیف شدهاند و چاقوکشان حرفهای خود را هم سردار لقب دادهاند.
جوانان کشور ما چه مردان و چه زنان کارهای تحسین انگیزی میکنند که چشم جهان را خیره میکند. صحنهای که در آن دختری در محاصره افتاده و ماموران انتظامی از هر سو او را به ضرب باتون گرفتهاند و متقابلا تصویر ماموری که به دست مردم افتاده و دختران جوان با دستهای گشودهء خود از حمله به او جلوگیری میکنند هر بینندهای را به اعجاب و تحسین وا میدارد. ما به این ایرانیها افتخار میکنیم. همه چیز ما همینها هستند!
جنبش کشور ما ظاهرا مورد حمایت جهان است، البته اگر خیلی خوشبین باشیم. آیا واقعا حامیان جنبش امروز علاقمند به استقرار دموکراسی و حکومت مردم بر مردم در ایران هستند؟ آیا یک حکومت سالم در ایران باز هم همسایگان را تهدید و آنان را وادار به خریدهای میلیاردی اسلحه خواهد کرد؟ آیا آن حکومت ثروت کشور را باد خواهد داد و با هرکس و ناکسی برای پیداکردن حامی قرارداد خواهد بست؟ آیا آن حکومت امنیت را چنان از بین خواهد برد که ایرانیان سرمایههای خود را از ایران خارج کنند و اسباب رونق مناطقی مانند دوبی و قطر و ثروتمند شدن بانکهای انگلیسی و اروپائی شوند؟ آیا آن حکومت بودجهء مملکت را به دست غارتگران داخلی و خارجی خواهد داد؟
بی گمان کسی به دنبال این نیست که در ایران حکومت سالمی روی کار آید. امریکا، انگلیس و اروپا در پی صلاح مردم ما نیستند. آنان به این فکرند که چه بهتر که در نبود یک آلترناتیو استوار و مشخص، کشور دچار بحران سیاسی شود. نتیجه چیزی در حدود آشوبی چند ساله مانند عراق خواهد بود یا پاکستان و نهایتا تجزیهء کشور که دست کم اسرائیل قبلا در این مورد نظر خود را ابراز داشته است. برای پرهیز از پدید آمدن چنین وضعی چه باید کرد؟
به نظر من در حوادث سالهای پنجاه به بعد، ضمن این که ایران به سوی یک بحران میرفت، هیچ گروه ساسی مهمی وجود نداشت و مردم گزینهای نداشتند، درحالی که – چنان که کارتر بعدا اعتراف کرد- دوستان امریکا مرد آن کار را داشتند و از طریق رسانههای خود زمینهء آمدن او را فراهم کردند، ضمن این که جامعه هم آمادگی پذیرش او را داشت. اینک هم تنها خطر این است که رسانههای وابسته به سیاستهای امریکا و اروپا ضمن دامن زدن به جنبش مردم، کس یا کسانی را معرفی کنند. یکی از اینها گزینهء سلطنت است که بی طرفدار نیست و عامهء مردم ایران را با آن بهتر میتوان فریفت. باید بهوش بود که کسی از بیرون به جنبش تحمیل نشود، حرکت مردم بوسیلهء اشخاصی هدایت یا منسجم شود که در گرایش ملی آنان - به معنی دلبستگی به سعادت مردم ایران- تردیدی نباشد. چنین کسی نه در دامان سلطنت رشد میکند و نه در دامان مذهب. این را باید – هر اندازه هم مذهبی باشیم- بپذیریم. بهترین نمونه آیت الله خمینی بود.
کشور ما نیازمند همراهی کسانی است که منافع حداکثر مردم ایران را در نظر داشته باشند، چنین کسانی کمتر ممکن است که گرایش به سلطنت یا به حکومت مذهبی داشته باشند. اگر اکنون مبارزه با شعارهای مذهبی همراه است، نوعی تاکتیک ملی است که آموزش تاریخ ماست: تنها با مذهب است که میتوان به جنگ مذهب رفت. در غیر این صورت نیازمند روشنگری و آموزش هستیم که معلوم نیست تاکی طول بکشد.
12/10/88