iran-emrooz.net | Fri, 18.12.2009, 17:17
گذار از کلاینتالیسم به مثلث قدرت
دگرگونی در ساختار قدرت در ایران
دکتر کاظم علمداری
|
ساختار قدرت سیاسی در سی سال عمر جمهوری اسلامی از پوپولیسم (توده گرایی)، به کلاینتالیسم (حامی گرایی) و اکنون به میلتاریسم (نظامی گرایی) "مثلث قدرت" تحول پیدا کرده است. ساختار مثلث قدرت (خامنه ای، سپاه، احمدی نزاد) برخلاف اشکال پیشین بسیار شکننده است. چرا؟
در پوپولیسم دهه اول، قدرت در رهبری بی همتا و کاریزماتیک آیت الله خمینی متمرکز بود. بطوری که کمترکسی می توانست خلاف میل و سیاست ایشان عمل کند. پس ازفوت خمینی، ساختار قدرت به کلاینتالیسم یا حامیگرایی تحول پیدا کرد، و قدرت میان نهادهای متعدد رسمی و غیر رسمی نظام از مجلس تا ائمه جمعه، تا دادگاه های انقلاب و باندهای پنهان وعلنی اقتصادی و گروه های ضربت، و محوریت خامنه ای تقسیم شد. این ساختار تقسیم قدرت، منزلت، و منابع ثروت، رمز پایداری نظام، درعین محروم کردن اکثریت مردم (غیرخودیها) ازحقوق خود بود. "مثلث قدرت" این ساختار را به حاشیه رانده است. در ساختار جدید، رهبری نقش تعادل بخشی نظام را از دست داده به یکی از مراکز هدایت سرکوب ها بدل شده است.
طبقات میانی، مدرن، تحصیل کرده، شهرنشین و نسل جوان که پس از ۲ خرداد ۷۶ به اصلاح رژیم امید بسته بودند، با انتخابات مهندسی شده شورای نگهبان، و نقش آفرینی سپاه و دولت سایه کنار زده شدند. طرفداران ولایت فقیه دریافته بودند که تنها "توده ها" ادعای الهی بودن حکومت آنها را می پذیرند. بنابراین، با شگرد تکیه بر شعار مقابله با فقر و فساد و بی عدالتی، و تقسیم پول نفت، دولت "عوام گرای" احمدی نژاد را به قدرت رساندند. این شگرد حتی برخی از چپ گراهای ایرانی و غیر ایرانی ضد آمریکا را نیزسردرگم کرد. درعمل دولت احمدی نژاد با ترویج گسترده خرافه پرستی و توزیع پول در میان گروه های فرو دست جامعه، کوشید تا آنها را علیه طبقات میانی جامعه بشوراند. اما بر خلاف شعارهای انتخاباتی، و ظاهر توده گرایش، دولت نهم یکی از فاسد ترین دولت های جمهوری اسلامی بوده است.
سرکوب، مرعوب کردن، و انفعال طبقات میانی و اصلاح طلب جامعه از یکسو، و پشتیبانی مالی برای فعال کردن طبقات تحتانی و مدافع ولایت فقیه، و تبلیغ خرافه پرستی دینی، از دگرسو، و همچنین ایجاد تنش دائمی و عمدی با دنیای غرب، اساس آموزه (دکترین) دولت احمدی نژاد بوده است. با توزیع پول و "سفرهای استانی"، و ادا و اطوار توده وار، مانند چاپ عکس با لباس رفتگری درمیان رفتگران، و نمایش نان و پنیر خوردن رئیس جمهور وغیره،"مثلت قدرت" تصور می کرد احمدی نژاد در میان مردم پایه وسیعی پیدا کرده است و بار دیگر به ریاست جمهوری می رسد. پس درصدد گرم کردن تنور انتخابات دوره دهم و مشارکت حد اکثری مردم برآمدند تا مشروعیت و محبوبیت خود را به نمایش بگذارند.
اما برخلاف تصور آنها، توزیع پول و شعارهای عوام فریب، نا رضایتی های جدیدی به بار آورد. توزیع پول بطورهمزمان از جمله عامل رشد گرانی اجناس (تورم) و بیکاری بیشترشد. مشکلات اقتصادی، آشکار شدن وعده های دروغین احمدی نژاد، شخصیت نا متعادل و خود شیفته او، و ادامه فریب کاری در مناظره های تلویزیونی، مردم راعلیه او بسیج کرد، و احتمال انتخاب مجدد او را از بین برد. جناح خامنه ای تصورنمی کرد که با بازشدن فضای سیاسی برای گرم کردن تنور انتخابات، این چنین مردم واکنش نشان بدهند و جنبش وسیع اجتماعی شکل بگیرد. بنابراین، به تقلب متوسل شدند. با تقلب در انتخابات، کاسه صبرمردم علیه اختناق و دروغ شکست و مردم به خیابان ها آمدند. مثلث قدرت بر آن شد که با سرکوب خونین و خارج از تصور، اختناق را حاکم کند. اما کار یرد سرکوب، به جای آنکه بتواند مردم را مرعوب و جنبش را منکوب کند، اقتدار ومشروعیت نظام را بیش از پیش از بین برد. بطوریکه از آن پس رژیم تنها با سرکوب روزانۀ مردم قادر به ادامه حکومت بوده است.
بدین گونه دامنه بحران گسترده شد. تلاش عناصر و گروه های "اصول گرا" برای مهاربحران تا کنون به جایی نرسیده است. پیشنهاد میانجی گری و طرح به اصطلاح "اتحاد ملی" توسط افراد مورد اعتماد رژیم با تمسخر کودتا گران روبروی شده است. ارزیابی کودتاگران این است که هرنوع عقب نشینی در برابر خواست های مردم، نظام را به پایان خود نزدیک می کند. ارزیابی اصول گراهای منتقد دولت احمدی نژاد این است که با سرکوب نمی توان مشروعیت و اقتدار کسب کرد، برعکس، ادامه سرکوب ممکن است کلیت نظام را با مخاطره جدی روبرو کند. این دو ارزیابی متضاد سبب خواهد شد که شکاف در درون حکومت بازهم بیشتر رشد کند و باعث ریزش بیشتر نیروهای آنها بشود.
حکومت های دیکتاتوری همواره درپی اشتباه محاسبه خود، ادامه انحصار گری، و شکاف های درونی سقوط می کنند. جمهوری اسلامی از این قاعده جدا نیست. با ادامه سرکوب ها بطور طبیعی افراد سالم و نا آلوده به فساد و جنایت دلیلی نمی بینند که با حاکمیتی که رو به افول است باقی بمانند.
گذشته از بحران داخلی، و کاهش در آمد نفت که دولت احمدی نژاد سخت به آن وابسته شده است، احتمال تحریم های بیشتر، جمهوری اسلامی بیش از همیشه درجهان منزوی شده است، و برخلاف گذشته که تنش رژیم با غرب، به یگانگی درونی آنها کمک می کرد، اکنون این تنش به اهرم ایجاد شکاف بیشتر در درون نظام بدل شده است.
کوتاه سخن اینکه این وضعیت استثنایی قابل دوام نیست. برگشت به وضعیت قبل از انتخابات نیز منتفی است. دو گزینه زیر می تواند رخ دهد. ممکن است مثلث قدرت به فشار های درونی و بیرونی اعتنا نکند و تا حذف کامل خود ایستادگی نماید؛ و یا ممکن است اختلاف درونی اصول گرایان بر یگانگی آنها غلبه کند و سپاه و رهبری قانع شوند که برای حفظ نظام در صدد حذف احمدی نژاد برآیند که آن نیز نتایج خود را در پی خواهد داشت. جنبش سبز باید نسبت به این رخدادهای محتمل سیاست گزاری، و برای پروسه تحول به دمکراسی برنامه ریزی کند و گام های عملی نشان دهد.
سخن پایانی اینکه فرو ریختن شیرازه جامعه و امنیت اجتماعی به سود مردم و دمکراسی نیست. مردم باید چگونگی پرهیز از خشونت و ممانعت ازهرج و مرج اجتماعی را فرا بگیرند. همچنین، جنبش سبز باید پی درپی به حاکمیت در مورد عواقب سیاست های سرکوب گرایانه و خشونت بارش هشدار دهد تا افراد سالم با دید باز آینده خود را ازمسببین اصلی جرم و جنایت جدا کنند. و بالاخره جنبش سبز باید مدام روی خواست های اصولی و قانونی بعنوان حق مسلم مردم برای تعیین حکومت مطلوب شان پا فشاری و تبلیغ نماید. ولی در رأس همه؛ جنبش سبز باید پی گیرعملی نمودن برگزاری تظاهرات آرام و سراسری خیابانی باشد. این نمایش برای دوسوی جبهه مردم و حاکمیت لازم است.
پایان