iran-emrooz.net | Sun, 06.12.2009, 9:39
ملاحظاتی پیرامون جنبش دانشجویی
من نیز ۱۶ آذر در خیابان بودم
محمدحسن صفورا
بیتردید شركت در جنبش آزادیخواهی به هر طریق و به هر میزان هزینههایی دارد كه البته اگر حتی اندكی از آن نیز بدست آید، دستآوردی به مراتب بیش از هزینههایش خواهد داشت. پس باید نهایت سعی و تلاش را به كار بست تا آن را بدست آورد. اما همه میدانند كه بدست آوردن آن سخت است. سختتر از آنكه به ذهن میآید و هنگامیكه بدست آمد، سخت و سخت خواهد بود تا آن آزادی بدست آمده حفاظت و نهادینه شود. ازآغاز مشروطیت تاكنون به رغم پیروزیهای اولیه جنبشهای آزادیخواهی، هرگز در حفظ آن توفیقی بدست نیامد و نهادینه نشد.
روزیكه من به جنبش دانشجویی پیوستم ۲۲ ساله بودم و سازمانهای چریكی سه سال بود كه با ترور و انفجار و مصادره بانكها پرچم آزادیخواهی را برافراشته بودند و حداكثر تلاش جنبش دانشجویی سربازگیری به سازمانهای چریكی(نهتنها) در سراسر دانشگاههای ایران بلكه در سراسر دانشگاههای جهان بود. آزادیخواهی با خشونت درآمیخته بود و با خشونت پاسخ داده میشد. این امر پدیدهای جهانی بود.
تقریباً در همه جای جهان رهبری جنبش دانشجویی كاملاً زیرزمینی بود و رهبران جنبشهای دانشجویی اعضاء پیوسته و ناپیوسته جنبشهای چریكی و آزادیبخش كشورها بودند. آفریقا و آسیا و آمریكای لاتین جای خود داشت، حتی در اروپا نیز جنبش چریكی ارتش سرخ وبادرماینهوف در دانشگاهها و از میان دانشجویان سربازگیری میكردند. بلوك شرق و كشورهای سوسیالیستی از هرطریق ممكن این نوع جنبشها و سازمانهای چریكی را در اردوگاههای معلوم و نامعلومی از كوبا تا فلسطین تحت حمایتهای آشكار و پنهان قرار میداد.
در همین فرآیند مطالبات جنبشهای دانشجویی به مطالبات جنبشهای ملی و بینالمللی سوسیالیستی و رهایی از كاپیتالیسم تبدیل شده بودند. جنبشهای دانشجویی و چریكی به كمتر از براندازی حكومتها و قبضه كردن قدرت رضایت نمیدادند. جنبش دانشجویی ایران نیز در ورطه هلاكتبار این پروسه قرار گرفت كه البته همه ما هماینك درتجربه نتایج آن زندگی میكنیم و امروزه ازساختارونحوه این زندگی بسیار بیزاریم و بشدت به فرزندان دانشجوی خود میآموزیم كه دگرباره باید این زندگی را دگرگون كنیم تا از زیستن در آن لذت ببرند.
حالا فرزندان ما در صدد دگرگونسازی این زندگی برآمدهاند و در میدان نبردی سخت گرفتارند. لازم است كه از تجربیات جنبش دانشجویی دوران گذشته پلههایی بسازند تا بتوانند از روی آن خیز بردارند ودر پلههای بالاتری استقرار یابند وگرنه یكبار دیگر چون ما به جایی دور و تاریك پرت خواهند شد.
پس از سركوب شدید جنبش دانشجویی در سال ۱۳۵۰ و اعمال وحشیانه عمال رژیم شاه در دانشگاههای ایران بویژه دانشگاه تبریز كه به كشته شدن تعدادی از دانشجویان دختر و پسر منجر شد، دانشجویان به تجربه میدانستند كه ساواك بعضی از رهبران علنی جنبش دانشجویی را قبل از روز ۱۶ آذر دستگیر خواهد كرد و لذا رهبری جنبش دانشجویی كاملاً زیرزمینی و بسیار مخفی بود و اصولاً دانشجویان قبل از روز ۱۶ آذر سعی میكردند كه هیچنوع گزك و بهانهای به دست عمال رژیم در دانشگاهها ندهند تا آن روز موعود را به نحو احسن برگزاركنند. دانشجویان دانشكدههای حقوق، فنی و علوماجتماعی تهران همواره در آغاز و رهبری اعتصاب و تظاهرات دانشجویی نقش مهمی ایفا میكردند. این دانشكدهها كانونهای اصلی بنیانگذاری و یا سربازگیری سازمانهای چریكی بودند. با عنایت به اشارات فوق، سخن از پسزمینه جنبش دانشجویی ایران اطاله كلام است لذا به خاطرهای و نتیجهای بسنده میكنم كه شاید درسهایی نیزدرآن باشد:
۱۵ آذر ماه ۱۳۵۴، خوابگاه امیرآباد دانشگاه تهران
روز ۱۵ آذر روز سكوت مطلق بود. بغضی سراسر دانشگاه را فرا گرفته بود. حتی صدای هیچ پچپچهای نمیآمد. تا آن جلسات تشكیل شدند. قرارها همه در كوهستان نهاده شده بودند ودر روز ۱۵ آذر فقط با اشارهای یادآوری میشدند. اطاقهای كوهنوردی همیشه دو برنامه داشتند یكی برای همه داوطلبان، یكی هم برای سربازان جنبش دانشجویی، تیم كوهنوردی خوابگاه دانشگاه تهران نمایندگانی از همه دانشكدهها داشت كه بیشتر آنها با تیمهای كوهنوردی دیگر دانشگاهها نیز ارتباط داشتند. زندهیاد جعفر پوینده از شهدای قتلهای زنجیرهای از اعضای همین اطاق كوهنوردی بود. مدت جلسات فقط نیمساعت، هدف جلسات برنامهریزی و هماهنگی آغاز اعتصاب و تظاهرات در هر دانشكده. هر دانشكده یك كمیته اعتصاب داشت كه حداكثر ۳ یا ۴ نفر بودند. دانشكده ما برای ورود به محوطه كلاسها ۳ در داشت و كمیته اعتصاب دانشكده ما نیز ۳ نفر بود. این ۳ نفر صبح ساعت 5 میبایست به دانشكده میرفتند و در تابلو اعلانات و در پیشخوان هر در ورودی دستخط اطلاعیه اعتصاب را نصب میكردند و سپس در لحظه ضرور در جلو در ورودی مینشستند تا آغاز اعتصاب نشسته را اعلام كنند و این آغاز اعتصاب بود كه در ۱۶ آذر سال ۱۳۵۴ به تظاهرات گسترده خیابانی در همه دانشگاههای تهران منجر شد. خصوصاً دانشجویان دانشكده علوماجتماعی در برابر مجلس شورای ملی در میدان بهارستان با شعارهای تندی به سرعت از جلو كلانتری بهارستان گذشتند و در خیابان شاه سابق (جمهوری امروزی) و میدان ۲۸ مرداد (مخبرالدوله امروزی) رهگذران و افكار عمومی را متوجه اعتراضات خود كردند. و درحین عبور از مسیر با سنگ و آجر به مؤسسات دولتی و بانكها حمله كردند. در حالیكه اعضای رهبری اعتصاب و تظاهرات سریعاً حتی از انظار دانشجویان هم مخفی شده بودند. با وجود این یكماه بعد بطور غیرقابل باوری بیشتر رهبران دانشجویی دانشگاههای كشور غیر از آنهایی كه كاملاً مخفی شده بودند، در مدت كوتاهی دستگیر شدند.
آنهایی كه در آن سالها تجربه زندان دارند میدانند كه سال ۵۴ و ۵۵ اوج سركوب و فشار در زندانهای شاه بود. من ۱۳۵ روز در انفرادی بودم و در اثر شكنجههای مستمر و طولانی بمدت سه ماه خون ادرار میكردم، با وجود این ۵/۷ ماه دیگر زیر بازجویی ماندم و تنها هم پروندهای غیر مرتبط با فعالیتهای من (آقای م. آراز) كه از همینجا دوباره او را در آغوش میگیرم و به بزرگی او سر تعظیم میآورم طی شكنجههای فراوان و پس از ۸ ماه از زندان آزاد شد و من در دادگاه نظامی شاه با اتهامات بی پایه اقدام علیه امنیت كشور و همكاری با سازمانهای فدائیان خلق و مجاهدین و غیره به ۶ سال زندان محكوم شدم. ولی ساواك به اشتباه فكر میكرد كه من با سازمان چریكهایی فدائیان خلق شاخه حمید اشرف ارتباط ارگانیك دارم و لذا فشارش را صدچندان كرده بود. عكسهای جسد سوراخ سوراخ زندهیاد اكبر وزیری را نشان میدادند و برادرش طهماسب را از من میخواستند. البته من با هردو برادر آشنا بودم و در تیمهای كوهنوردی ودر دانشكده رفیق و دوست شده بودیم و در همینجا باید به شخصیتهای بسیار والای انسانی این دو برادر اشاره كنم و طهماسب را در هركجا كه هست به بزرگی، صداقت و شرافت و شجاعت بستایم. طهماسب در روزهای انقلاب فرمانده تانكی بود كه در خیابانهای تهران به نشانه پیروزی انقلاب رژه میرفتند.
بهراستیكه من اصلاً با این سازمانها ارتباط اورگانیك نداشتم و رژیم شاه از وحشت بیش از حد با چنین اتهاماتی، حداقل خواستهای دانشجویان را سركوب میكرد.
نشان به این نشان كه اتمام دوره تحصیلی من تا مقطع فوق لیسانس در دانشگاه از سال ۱۳۵۰ با احتساب دوره محكومیت، محرومیت از تحصیل ،دربدری و انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی تا ۱۳۶۸ یعنی ۱۸ سال به طول انجامید و در سالهای بعد از انقلاب ، خانه پدری و مادریام را سنگباران كردند، خواهرم دستگیر و زندانی شدو خودم هم فراری و اخراجی از كار ، از شغلی به شغلی و از شركتی به شركتی برای لقمه نانی پرت شدم و هنوز هم كمابیش چون پرتشدهای زندگی میكنم. اما سرافرازم كه در جستجوی رهایی و آزادی گام زدم و طبیعی است كه به دگرگونی و بهبودی این زندگی فردی و اجتماعی در ایران، بشدت علاقهمندم زیراكه چشمانداز فردایی در ادامه آن دیده نمیشود.
اما اینك كه این فرایند ۳۰ ساله را مینگرم با خود میاندیشم كه اگر درآن روزها اندیشه وخرد امروزیام را داشتم، قطعاً در مرحله اول نه به سرنگونی رژیم بلكه به كسب مطالباتی فكر میكردم كه پس از ۳۰ سال، جنبش دانشجویی امروزی در جهت آن گامهای بلندی را برمیدارد.
به عبارت دیگر استراتژی جنبش دانشجویی را به ترتیبی باید سازماندهی كرد كه:
۱ـ اتحادیه سراسری دانشجویان بمثابه یك سازمان رسمی به دانشجویان و دولت و مردم و حتی جهان شناخته شود تا ضمن دفاع از حقوق صنفی و مطالبات دانشجویان و مشاركت در اداره امور دانشگاهها و اعمالنظر در قوانین مربوط به آن كاملاً نهادینه و قدرتمند شود بیآنكه در این قلمرو وسیله بازیهای سیاسی قرار گیرد.
۲ـ در مواقع حساس و لحظات تاریخی چون امروز و هر لحظه دیگری، مطالبات صنفی دانشجویی را میباید به مطالبات عمومی اجتماعی و سیاسی جامعه پیوند زد و جریان دانشجویی را نه به مثابه یك حزب یا دسته سیاسی بلكه به مثابه یك جنبش آزادیخواهی در كنار سایر جنبشهای آزادیخواهی سایر اقشار اجتماعی مرتبط كرد، كه البته در نظامهای دیكتاتوری این رابطه همواره در هر لحظهای پدیدار میشود و مدام قربانی میگیردوتشخیص در چگونگی انجام آن هوشیاری بسیاری میطلبد.
۳ـ بمنظور نهادینه كردن جنبش دانشجویی، تشكیلات آن را ضمن حفظ ماهیت آزادیخواهی، كاملاً با شرایط امكانپذیر ماندگاری، سازگار باید كرد. بطوریكه در هر شرایطی سازمان و تشكیلات جنبش دانشجویی به مثابه رهبری جنبش دانشجویی محفوظ بماند و همواره توده دانشجویان را در ردههای تشكیلاتی مختلف در بربگیرد تا ضمن پایداری مبارزات، توان مقابله با هرنوع شرایط سخت را بیابد.
۴ـ سازمانهای جنبش دانشجویی میباید تلاش كنند تا به ترتیبی با سایر سازمانهای نظام آموزشی بویژه دبیرستانها و سایر نهادهای مرتبط با جوانان و حتی زنان و دختران رابطه معقول و مناسبی برقرار كنند و حتی در همراهی با تشكیلات آنها نیز نقشهای شایستهای ایفا كنند.
۵ـ جنبش دانشجویی میباید همواره آمادگی تشكیلاتی لازم را داشته باشد تا ازطریق نمایندگیهای خود درهمه كنفرانسها و نشستهای سایر سازمانها و احزاب مرتبط با جنبش آزادیخواهی در داخل و خارج كشور سخنرانهای خود را داشته باشد و اجازه ندهد كه دیگرنی ولو بحق بجای آنها سخنرانی كرده و تصمیم بگیرند.
۶ـ جنبش دانشجویی از ایدئولوژیك شدن باید پرهیز كند و تنها براساس اهداف اساسنامهای آزادیخواهی خود حركت كند و در نقاط اشتراك آن با دیگر سازمانها و نهادها همصدا شود.
۷- ونكته آخر اینكه جنبش دانشجویی همه تلاش خود را بكار بگیرد تا از افتادن در دام خشونت تحمیلی وسازمان یافته پرهیز كند وگرنه به بازیچهای تبدیل خواهد شد كه خود ودیگران قربانی آن خواهند شد.
راه نابودی دیكتاتوری، راه سازماندهی و مبارزه هدفمند و قابل تحقق ماندگار است. آری سیمرغی وجود ندارد، هرچه هست همان سیمرغ است. اما فراموش نكنیم كه سیمرغ اسطوره و میتولوژی آزادی ورهایی ایرانیان است و سیمرغ شدن در آغاز همان سیمرغ بودن است، پس باید سیمرغ بود تا سیمرغ شد.
سخن آخر اینكه میباید سازمان یافت با اهداف، مطالبات و شبكههای كارآمد و ماندگار برای رسیدن به آرمانها و آرزوهای شهدای ۱۶ آذر و ۱۸ تیر و دیگر روزها وسالها كه دستیابی به آزادی جوهر اصلی آن بود.
تهران. آذرماه ۱۳۸۱
به مناسبت ۱۶ آذر این یادداشت را برای آنها که ندیدند از آرشیو سایت ایران امروز با تغییر عنوان پیشنهاد نشر دادم.