iran-emrooz.net | Sun, 06.12.2009, 0:13
طبیعتِ جنبش دانشجوئی و محورِ اتحاد درونی آن
ناصر کاخساز
کودتای بیست و هشت مرداد ۳۲ این دست آورد ناخواسته را داشت که گرایشهای مسلکی در جنبش دانشجوئی را فرعی کرد. نفوذ گرایشهای مسلکی در جنبش دانشجوئی یک امر غیر طبیعی بود و با طبیعت جبنش دانشجوئی نمیخواند و بیشتر ثمرهی اغتشاش اجتماعی، ناپخته بودن این جنبش، و شناخت ناکافیاش از دیکتاتوری بود. غیرطبیعی بودنِ نفوذ گرایشهای مسلکی به دلیل فراطبیعی بودنِ این گرایشها است. گرایشهای مسلکی فراطبیعیاند، چون در دید آنان مسائل رو-در-روی جنبش، فرعی است و مسئلهی عمدهی آنان اصول مکتبی است. نگرش فراطبیعیِ مبارزات مسلکی، جنبش دانشجوئی را از ظرفیتهای طبیعی خود فراترمیبرد.
جنبش دانشجوئی، پس از شانزده آذر سی و دو، دیکتاتوری را بر پوست و گوشت خود تجربه کرد. از این پس، زمینهی مبارزهی فراطبیعی، که وابسته به ایمان ایدئولوژیک بود، فروکاهید و جنبش دانشجوئی به طبیعت ضددیکتاتوری و غیرمسلکی خود بازگشت.
طبیعت جنبش ملی نیز غیرمسلکی بودن آن است و به منافع مادی و معنوی واحد ملی اولویت میبخشد. و به این دلیل طبیعت جنبش دانشجوئی با آن هماهنگ است. این هماهنگی در آغاز دههی چهل شمسی، یعنی پس از دوران خفقان هفت ساله، به اوج بیسابقهای رسید و میرفت که جامعه را به شاهراه دموکراسی هدایت کند. اما شمع وجود این جنبش، با شِبهِ کودتای پانزده خرداد چهل و دو به خاموشی گرائید و این با تاسیس نهضت آزادی (سال ۴۱) همزمان بود. نهضت آزادی یک حزب سیاسی – مذهبی بود و به صورت آلترناتیو جبههی ملی دوم درآمد و میزبان همهی جریانات سیاسی- مذهبی پس از خود شد. هرچند قصد زنده یاد بازرگان، همانگونه که خود به روشنی میگفت، چیزی جز ایجاد یک «بازوی مذهبی» برای جبههی ملی دوم، نبود.
اما روند مبارزات مسلکی، پس از سرکوب پانزده خرداد، مستقل از ارادهی این یا آن به پیش رفت. در پانزده خرداد، هیولائی زائیده شد که به زایندگان خود نیز تجاوز کرد و سرنوشت همهی تحولات پس از خود را رقم زد.
نهضت آزادی، واکنشی به ناهماهنگ شدنِ جبههی ملی دوم با نیازهای رادیکال، و سازمان مجاهدین در میانهی دههی چهل، واکنشی به ناهماهنگ بودنِ نهضت آزادی با نیازهای رادیکالتر بود. از این مجموعه، بنیادگرائی زاده شد.
اکنون جنبش دانشجوئی در حال یافتن طبیعت تاریخی خویش و بازگشتن به آن است. پس دانشجویان اکنون گِرد محور جنبش ملی صفوف خود را متراکم میکنند. دعوت به اتحاد درونی در جنبش دانشجوئی باید دعوت به گِردهمآمدن گِرد این محور مادی و معنوی باشد. دعوت به اتحاد، بدون تعیین محور اتحاد، دعوتی انتزاعی است. اتحاد انتزاعی، زمینهی اغتشاش اجتماعی و سردرگمی بیشتر است.
جنبش سی و نه – چهل و دو، تبلور طبیعتِ جنبشیِ جنبش دانشجوئی بود. هرگز جنبشی تا این حد منسجم و فرا مسلکی نبوده است. مسلکی شدن و بنیادگرا شدنِ رادیکالیسم مذهبی نتیجهی سرکوب این جنبش بود. پس از آن، رادیکالیسم اعتقادی، جای رادیکالیسم قانونی را گرفت.
رادیکالیسم قانونی که در طبیعت جنبش دانشجوئی است، هماکنون نیز نقش فعالی در جنبش مردمی دارد. این نقش در آینده نیز اهمیت بیشتری خواهد یافت.
چنانچه جنبش مردمی به افول گراید، و سازش اصلاحطلبان با بنیادگرایان عملی شود، روحیهی قناعت به حداقلها، دست بالا را پیدا میکند و زمینهی اتحاد عمل همهی محافظهکاران وابسته به چپ و راست و نیروهای مذهبی را فراهم خواهد کرد. پیشآمدی که میتواند دهها سال جنبش مردمی مارا به پس براند. جنبش دانشجوئی با رادیکالیسم قانونیاش در آینده نیز پادزهر چنین پیشآمد شومی است.
اگر جنبش دانشجوئی فعال بماند، با روحیه و فرهنگ سیاسی ملی و فرااعتقادی خود، جلوی چنین پیشآمد شومی را میگیرد.
جنبش دانشجوئی، تجربهی تاریخی جنبش رهائی بخش کنونی، در برابر سیاستهای دینی و مسلکی را به آینده میبرد؛ چرا که آگاهترین و موثرترین پارهی این جنبش رهائی بخش است.
ناصر کاخساز
آذر ۱۳۸۸